و واقفى مذهب بودم . اينها گرته بردارى هايى است كه بر اثر ندانستن ظرفيت هاى زبانى و استراكچر يا ساختار زبان ، پيش مى آيد.
نكته آخر ، اين كه همان طورى كه جناب استاد فرمودند، ما از يك اصل مهم در ترجمه متون دينى غافليم و آن ، اصلِ ويرايش است . بسيارى از تأليفات و ترجمه هاى ديگر و حتّى كارهاى دم دستى را به ويراستار مى دهيم ؛ ولى عجيب است كه در ترجمه متون دينى، يا اصولاً كار به ويراستار سپرده نمى شود يا به كسى داده مى شود كه چهار تا ويرگول از اين جيبش مى ريزد، دو تا نقطه از اين جا به آن جا مى گذارد و اين مى شود ويرايش.
ويراستار متون دينى بايد سخت در مقام تطبيق برآيد . فراوان ديده شده كه روايت چيزى است و ترجمه ، كاملاً چيز ديگرى است . اين را چه كسى بايد تشخيص دهد؟ ويراستار حرفه اى بسيار خبره در آن رشته كه گاهى حتّى فضل علمى او بيش از مؤلّف است . چه اشكال دارد؟ اگر مى خواهيم افتخار كنيم كه اين ترجمه الكافى از ماست و وقتى آن را در ويترين ادب و فرهنگ فارسى مى گذارند ، همه بگويند : بَه بَه، بايد چندين مجموعه دست به دست هم بدهند، از جمله ، ويراستار قوى . عيب ندارد ويراستارى كه خودش مى تواند برود كار قوى بكند، بيايد بنشيند يك ترجمه اى را كه مترجم موفّقى كار كرده، با نهايت فداكارى ويرايش كند . اين احياى ترجمه ، نه تنها اجر معنوى اش كمتر نيست، شايد تا حدى ، بيشتر هم باشد .
به هر حال ما بايد بپذيريم كه بخشى از مترجمان ارزنده ما كه دقّت هايشان خوب است و توانايى براى ترجمه دارند، در بخش ويرايش ، دچار نارسايى هايى هستند ، بويژه در انتخاب تعابير و واژگان . به اين عبارت دقّت كنيد : «العفيف المتعفّف» . در اين جا ويراستاران ما خيلى نقش دارند ؛ چون فرض اين است كه ويراستار ، آن ظرفيت هاى زبانى را بلد است، مى گويد: اين تعفّف، خويشتندارى است، عفّت هم خودنگاه دارى است ؛ امّا خود عفيف نه! آن ذات و گوهر عفّت است . لذا مثلاً ترجمه