409
گفتگو ها و گفتارها درباره کليني و الکافي

و واقفى مذهب بودم . اينها گرته بردارى هايى است كه بر اثر ندانستن ظرفيت هاى زبانى و استراكچر يا ساختار زبان ، پيش مى آيد.
نكته آخر ، اين كه همان طورى كه جناب استاد فرمودند، ما از يك اصل مهم در ترجمه متون دينى غافليم و آن ، اصلِ ويرايش است . بسيارى از تأليفات و ترجمه هاى ديگر و حتّى كارهاى دم دستى را به ويراستار مى دهيم ؛ ولى عجيب است كه در ترجمه متون دينى، يا اصولاً كار به ويراستار سپرده نمى شود يا به كسى داده مى شود كه چهار تا ويرگول از اين جيبش مى ريزد، دو تا نقطه از اين جا به آن جا مى گذارد و اين مى شود ويرايش.
ويراستار متون دينى بايد سخت در مقام تطبيق برآيد . فراوان ديده شده كه روايت چيزى است و ترجمه ، كاملاً چيز ديگرى است . اين را چه كسى بايد تشخيص دهد؟ ويراستار حرفه اى بسيار خبره در آن رشته كه گاهى حتّى فضل علمى او بيش از مؤلّف است . چه اشكال دارد؟ اگر مى خواهيم افتخار كنيم كه اين ترجمه الكافى از ماست و وقتى آن را در ويترين ادب و فرهنگ فارسى مى گذارند ، همه بگويند : بَه بَه، بايد چندين مجموعه دست به دست هم بدهند، از جمله ، ويراستار قوى . عيب ندارد ويراستارى كه خودش مى تواند برود كار قوى بكند، بيايد بنشيند يك ترجمه اى را كه مترجم موفّقى كار كرده، با نهايت فداكارى ويرايش كند . اين احياى ترجمه ، نه تنها اجر معنوى اش كمتر نيست، شايد تا حدى ، بيشتر هم باشد .
به هر حال ما بايد بپذيريم كه بخشى از مترجمان ارزنده ما كه دقّت هايشان خوب است و توانايى براى ترجمه دارند، در بخش ويرايش ، دچار نارسايى هايى هستند ، بويژه در انتخاب تعابير و واژگان . به اين عبارت دقّت كنيد : «العفيف المتعفّف» . در اين جا ويراستاران ما خيلى نقش دارند ؛ چون فرض اين است كه ويراستار ، آن ظرفيت هاى زبانى را بلد است، مى گويد: اين تعفّف، خويشتندارى است، عفّت هم خودنگاه دارى است ؛ امّا خود عفيف نه! آن ذات و گوهر عفّت است . لذا مثلاً ترجمه


گفتگو ها و گفتارها درباره کليني و الکافي
408

كنيم و رد شويم و برويم. كسانى كه خويشاوند هستند ، اگر آنها را در آغوش بگيرى و با آنها تماس بگيرى، آرامش پيدا مى كنند. حالا اين مفهوم را در زيباترين واژه ها بريزيم .
نكته بعدى ، اين است كه مترجمان ما در يافتن تعابير درست و مناسب و به جا و استوار ، ضعيف اند . چون جناب آقاى مرادى ، صحبت از راه كارها كردند، من هم صحبت اوّلم را تأكيد و تكرار مى كنم، براى خدا! مترجمان متون دينى، دست كم آنهايى كه از حالا پا به ميدان مى گذارند، با خودشان قرار بگذارند كه اگر زبان فارسى شان استوار نيست، اصلاً قيد ترجمه را بزنند . به اين مثال ، دقّت كنيد : يك تبى در روايت از آن ياد شده به نام تب ربع . من ترجمه مرحوم آقاى كمره اى را خيلى دقت كردم . از معدود مترجمان اخبار هستند كه براى اين كه معادل پيدا كنند ، زحمت كشيده اند . ايشان تب ربع را ترجمه كردند به «تب نوبه دو روز ، نه يك روز» . خدا شاهد است كه آن قدر اين عبارت را دادم افراد زيادى بخوانند، تا ببينم آيا از رو مى توانند بخوانند؟
حمّ الرّبع، تبى بوده كه در آن ، فرد بيمار ، يك روز تب مى كرده و دو روز بهبود مى يافته ، بعد دوباره روز چهارم ، تب برمى گشته . اين جا اگر مترجم توانايى ها و ظرفيت هاى زبانى و استعدادهاى كار ترجمه را ـ كه اشاره شد ـ ، با هم داشته باشد، مى تواند جايگزين بهترى پيدا كند . مثلاً پيشنهاد من اين است كه به جاى اين عبارت ، بگذاريم تب چهارك يا تب چارك . بعد مى توان توضيح داد كه اين تب چارك ، يك چنين تبى است. ولى اين كه شما بياييد معادل بگذاريد : تب دو روز نه يك روز، اين اصلاً چيزى را نمى رسانَد.
مورد بعدى ، عبارت : «اتيت خراسانا و انا واقفٌ» است كه ترجمه راحت و روانش در فارسى اين است كه : من هنگامى كه واقفى مذهب بودم، رفتم خراسان . معمولاً مترجمان ما ـ مخصوصا جناب آقاى كمره اى ـ ترجمه مى كنند كه من به خراسان آمدم

  • نام منبع :
    گفتگو ها و گفتارها درباره کليني و الکافي
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1389
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 110716
صفحه از 422
پرینت  ارسال به