مى كند: پاكدامنِ خويشتندار ؛ اما قاعدتا اگر اين طورى نگاه نشود، مثل جناب كمره اى ترجمه مى كنند: پارساى عفّتجو . چرا؟ چون مى بينند كه عفّت در متعفّف هست، پس ناچار مى شوند بيايند از بحث زهد ـ كه ربطى به عفّت ندارد ـ ، يك وامى بگيرند و عفيف را پارسا بكنند و متعفّف را هم عفّتجو بكنند.
اين گزينش هاى دقيق واژگانى و معنايى و مقابل نهادن ها، كارى است كه به نظر من، علاوه بر اين كه بايد خود مترجم خيلى دقّت كند ، ولى ويراستار هم مى تواند در بسيارى از اين موارد ، كمك فراوانى بكند.
بار ديگر از جناب استاد حسينى سپاس گزارم كه زحمت كشيدند و سخنان نغز و قابل استفاده اى را بيان فرمودند . اينك زمام سخن و نقد را به جناب آقاى سلطانى مى سپاريم . آقاى سلطانى بفرماييد.
در اين جلسه ، در مورد ترجمه متون دينى و بخصوص اصول الكافى و اين كه چه ايرادها و چه مشكلاتى دارد ، صحبت هاى زيادى شد؛ امّا يك نكته را هم ما نبايد از آن غفلت كنيم و آن اين كه ترجمه متون دينى در بين ما خيلى دير شروع شده است، يا به دليل اين كه اصلاً ترجمه را يك كار درستى نمى دانستند، يا از نظر شرعى ، در آن مشكل مى ديدند، يا دلايل ديگر. در مورد قرآن كريم هم ، ترجمه ها به زبان فارسى ، خيلى دير شروع شد ؛ امّا به هر حال ، كسانى كه در آغاز ، به اين كار اقدام كردند ، اشتباهاتشان زياد است.
طبيعى است كه آغازگران اين راه، اشتباهات زيادى داشته باشند؛ امّا آنهايى كه بعدا مى آيند و راه برايشان تا حدودى هموار شده، طبيعى است كه خيلى بهتر به ايرادها واقف هستند.
بنا بر اين ، بحث هايى كه اين جا انجام مى گيرد، شايد بتوان گفت كه بخش عمده اش معلول همين تازه كار بودن اين جريان است و هر جا كه يك مقدارى كار بيشترى انجام گرفته ، استوارتر شده است. مثلاً در ترجمه قرآن، زمانى ، تنها ترجمه