413
گفتگو ها و گفتارها درباره کليني و الکافي

پاسخى بدهم، مى گويم: چه مى گويى، بى خود! يعنى اين ، سؤال بى ربطى است . «فقبّح قولى» ، چون اصطلاح آن روزى بوده و الآن در ادبيات امروز ، زياد كاربرد ندارد، ترجمه لغوى كرده و متأسّفانه ، يك چيز ديگرى از كار در آمده است.
به نظرم مى رسد كه بايد متنى را آماده كنيم و در اختيار مترجمان قرار بدهيم كه در آن ، معناى اصطلاحاتى موجود در روايات در همان شرايط زمانى خاص خودشان ، توضيح داده شوند . در روايات مى گويد: «فقلت للزنديق، اما تردّ عليه؟ فقال: فقبَّحَ قولى» . مى گويد: به آن زنديق گفتم كه گفتار را رد نمى كنى؟ مى گويد: سخن زشتى گفتم، گفته مرا زشت شمرد ؛ يعنى مى خواهد بگويد كه آن زنديق گفته كه من حرف زشتى زدم، در حالى كه مى خواهد بگويد، آن زنديق نمى گويد حرف من بد است ؛ بلكه مى گويد: تويى كه از من مى خواهى جواب بدهم، حرف درستى نمى زنى؛ چون نمى شود جواب داد و شبيه اين چيزها.
مثلاً در جاى ديگر مى گويد: «و اقل عنه» . ضمير «هُ» را به خدا برگردانده و گفته است : كسى كه مطلب را خوب از خدا بگيرد، در حالى كه اين ، يك اصطلاح است و خودش يك مفهوم جديد دارد كه ربطى به اين كه از خدا مطلب را بگيرد ، نيست . مترجمان ما، چون اصطلاحات آن دوره را نمى دانند و منبعى هم نيست كه به آن مراجعه كنند ، گاهى در آن مى مانند و از معادل يابى ناتوان اند .
در بحث ترجمه ، به نظر مى رسد كه ترجمه متون روايى، بدون شرط در پاورقى، اگر نگويم ممكن نيست، خيلى دشوار است ؛ چون اگر چنين توضيحاتى نيايد، مفهوم روايت فهميده نمى شود . مرحوم آقاى فيض الاسلام در ترجمه نهج البلاغه و صحيفه سجّاديه ، همين حالت را دارد . آدم وقتى دقت كند، در مى يابد كه ايشان دو تا هنر دارد كه اين هنر را بقيّه نداشتند . ايشان شرح ها را در داخلِ خود ترجمه قرار داده است ؛ امّا به گونه اى كه شما اگر آن شرح ها را برداريد و پاك كنيد، باز متن خوانده مى شود و اگر چنانچه با آن شرح ها هم بخوانيد، باز متن خوانده مى شود . اين هنر را همه ندارند!


گفتگو ها و گفتارها درباره کليني و الکافي
412

مجلّاتى كه بعد از انقلاب آمدند ، كار شروع شد . پيش از اين ، نقد كتاب ، زياد مفهومى نداشت ؛ ولى از زمانى كه نقد كتاب شروع شد ، خيلى از كتاب ها را مى بينيم كه از گذشته بهتر شدند . ما اگر در مورد ترجمه هاى روايى هم اين نوع نقدها را روز به روز گسترده تر كنيم و از نقدها دفاع كنيم و صرفا به خاطر اين كه كسى نقد مى نويسد ، مورد بُغض قرار نگيرد، بلكه مورد تشويق قرار بگيرد، طبيعى است كه به مرور ، اينها تأثير خودش را خواهند گذاشت و خيلى از آن اشكالات گذشته ، مرتفع خواهند شد.
نكته ديگرى كه وجود دارد ، اين است كه ما در حوزه اصطلاحات دينى، يك فرهنگ نداريم ؛ فرهنگ نامه اى مدوّن كه مختص به حوزه روايى باشد . ما در مسئله سياسى ، فرهنگ خاص سياسى داريم و در كلام ، فرهنگ خاص كلامى در اين فرهنگ نامه ها ، معادل سازى هايى انجام شده و در مقابل هر واژه ، يك يا چند واژه معادل آمده است . بنا بر اين دست مترجم تا حدود زيادى در انتخاب واژه هاى اصطلاحات ، باز است؛ امّا در ترجمه متون روايى ، چنين فرهنگى را نداريم . اگر چنين كارى انجام بگيرد ، خيلى مفيد خواهد بود و كمك شايانى به ما خواهد كرد.
مسئله ديگرى كه براى مترجمان پيش مى آيد ، اين است كه واژه هايى داريم كه در هر قرنى ، شكل اصطلاحى پيدا مى كنند و ممكن است اين واژگان در يك قرن و دوره ديگر، از آن حالت اصطلاحى ، خارج شده باشد . حال ، شخصى كه مى خواهد ترجمه كند، اگر نداند كه آن اصطلاح ، در آن زمان ، به چه معناست، در نتيجه در زمان ما ، تحت اللّفظى ترجمه مى كند، كه نتيجه اش چيز ديگرى مى شود. اتّفاقا مرحوم كمره اى ، در ترجمه الكافى ، همين اشتباه را انجام داده اند . يك جا راوى مى گويد كه فلانى، و يك شخص زنده اى را معرفى مى كند كه بردند نزد امام صادق عليه السلام . بعد عبد الملك ، بحثى را شروع كرد . پس از آن ، امام صادق عليه السلام دو تا سؤال كرد كه او درماند! به او گفتند كه چرا پاسخش را نمى دهى؟ راوى مى گويد : آن شخص «فَقَبَّح قولى» . يك اصطلاحى در آن زمان بود كه وقتى يعنى من در ماندم، و نمى توانم

  • نام منبع :
    گفتگو ها و گفتارها درباره کليني و الکافي
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1389
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 110585
صفحه از 422
پرینت  ارسال به