ج. مباحث كلام و عقايد
تاريخ ظهور كلام ـ كه به معناى مناظره و فنّ سؤال و جواب است و در مسائل و احتجاجات مطرح مى گردد ـ ، با تاريخ ظهور اسلام، يكى است و در قرآن كريم و احاديث، نمونه هاى فراوانى يافت مى شوند.
كلام در معناى مصطلح، ساختار و اسلوبى خاص دارد كه در بردارنده اصطلاحات علمى است. تعبير علم كلام نيز از سده دوم هجرى بر زبان ها افتاد. اين علم ـ كه به آن، علم اصول دين يا علم توحيد و صفات هم مى گويند ـ ، عقايد اسلامى را با ادلّه، اثبات مى كند و شبهات را پاسخ مى دهد. شرح ملّا صالح نيز ـ كه بر ابواب اعتقادى الكافى نوشته شده است، ـ از مباحث كلامى، غافل نبوده و در تبيين اصول اعتقادى و ردّ عقايد و اقوال باطل، همّت گمارده است. از جمله مباحث مطرح شده، مى توان به اين موارد اشاره كرد:
1. معرفت خداوند: هر چند شناخت خداوند متعال توسط بشر، غير ممكن است، امّا انسان با توجّه به ظرفيت خود، مى تواند از آن وجود نامتناهى، شناخت پيدا كند. در شرح ملّا صالح، پنج مرتبه را براى شناختْ ضرورى مى داند: الف. اين عالم، صانعى دارد؛ ب. تصديق به وجود و وجوب آن؛ ج. توحيد و اقرار به آن؛ د. اخلاص؛ ه . نفى صفات. وى در ادامه، به شرح يكايك اين موارد، پرداخته است. 2. اثبات وجود خالق: هركسى، پروردگار خود را فطرتا مى شناسد. خالق را مى توان با دلايل عقلى و برهانى اثبات كرد و اگر كسى خلق را انكار كرد، اين، به خاطر غلبه شقاوت اكتسابى او بر استعداد فطرى است. راه ديگر براى شناخت پروردگار، شناخت نظرى و استدلالى است كه مى توان از اثر، پى به مؤثر بُرد.
ديگر طريق، مرتبه معرفت شهودى و عين اليقين است و مختص به كسى است كه حق را به حق بشناسد. وى در جاى ديگر، از برهان صدّيقين (از حق به حق رسيدن) استفاده مى كند. 3. اسما و صفات الهى: شارح، بر توقيفى بودن اسما و صفات الهى، با تكيه بر احاديثْ تأكيد مى كند. اماميه، درباره اسما و صفات، روش ميانه اى دارد؛ نه همانند اشاعره مى مانَد كه منشأ اتّصاف ذات حق را اقتران به مبادى اوصاف دانسته و نه چون معتزله است كه براى اين اتّصاف، منشأى در ذات قائل نيست؛ بلكه اماميه، صفات را عين ذات مى داند كه شارح نيز بر آن تأكيد دارد. مثلاً درباره «حياى خداوند متعال» مى گويد:
يعنى از او قبايح صادر نمى شود و وقتى مبادى آثار، به او نسبت داده مى شود، اراده آن مبادى، جايز نيست؛ بلكه مراد، آثار آن است. 4. رؤيت: اشاعره ، خداوند را قابل رؤيت مى داند و معتقد است كه مؤمنان پس از رستاخيز، به آن نايل مى شوند، بر خلاف اماميه كه رؤيت را در دنيا و آخرت نفى مى كند و ملّا صالح، بر آن تأكيد فراوان دارد و حتّى رؤيت وهمى را نيز نفى مى كند. 5. خداوند متعال فاعلِ مختار: ملّا صالح، در جاىْ جاىِ شرح خود، بر مختاربودن خداوند تأكيد و تصريح مى كند و نمى توان گفت كه او بر خلاف اماميه، قائل به فاعل موجب بودن خداوند است. 6. ايمان و كفر: از ديد اماميه، ايمان فقط تصديق به قلب است و اقرار به زبان، نشانه آن است. شارح، ايمان را اعتقاد ثابت و جازم به احوال مبدأ و معاد، ملائكه، كتب رسل و... مى داند. در جاى ديگر، ايمان و كفر را دو طريق متقابل مى داند كه هر كدام، پيروانى دارند و داراى چهار طبقه و مرتبه هستند. 7. عرش: از موضوعات بحث انگيز كلامى، بحث عرش و مباحث پيرامون آن است. شارح، آن را در لغت به معناى «سرير ملك» ترجمه كرده است و عبارت «ايشان بر يمين عرش اند» را كنايه از كرامت و علوّ منزلت از مخلوقات دانسته، مى گويد:
در عرف متشرّعه، عرش، به سه امر اطلاق مى شود: ملك، جسم محيط بر ساير اجسام ـ كه همان فلك تاسع است ـ ، و علم محيط به جميع اشيا. 8. روح: شارح، در ابتدا به معانى مختلفى كه در قرآن و سنّت براى اين واژه، در نظر گرفته شده، اشاره مى كند. سپس به اختلاف متكلّمان و حكما در حقيقت آن مى پردازد و در پايان، با استناد به آيه «قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّى» ، بيان مى كند كه حقيقت روح را كسى درك نمى كند و روحانيون، جواهر مجرّد نورانى اى هستند كه در وجود، به جسم نياز ندارند؛ ولى در فعل و تصرّف نيازمندند. 9. ملائكه: شارح، مباحثى را درباره تلبّس ملائكه و شياطين و اجنّه كه اجسام شفاف دارند، مورد بررسى قرار مى دهد. 10. ضرورت وجود امام: امام، زبان حق و مفسّر كتاب و سنّت است، تا عذرى براى بندگان نمانَد و هادىِ آنان باشد. شارح، در موارد متعدّد، بر امامت حضرت على عليه السلام و اولاد معصومش عليهم السلام تأكيد مى ورزد و با استناد به احاديث و آيات، به صورت مستقيم و غير مستقيم، به آن اشاره مى كند. 11. احباط: شارح مى فرمايد:
همان طور كه گناهان ظاهرى، باعث سلب نعمت مى شوند، گناهان باطنى نيز اين گونه اند .
علّامه شعرانى نيز در حاشيه اى كه به كتاب دارد، كلام شارح را توضيح مى دهد و آن را نقد و بررسى مى كند. 12. توبه: شارح، پذيرش توبه كسانى را كه به جهالت، كارى انجام داده اند، بر خداوند متعال واجب مى داند؛ امّا علّامه شعرانى، قبول توبه را تفضّلى از جانب حضرت حق مى داند كه بر خداوند، وجوبى ندارد. 13. سحر: وى در شرح «برخى سخنانْ در زمره سحرند»، مباحثى درباره آن مطرح مى كند و مى گويد:
ظاهر، آن است كه سحر در نفسِ امر، حقيقت دارد و ظاهر كتاب و سنّت نيز بر آن دلالت دارد. 14. بيان اقوال و آراى كلامى: از ديگر نقاط قوّت شرح ملّا صالح، بيان اقوال و آراى كلامى اى است كه به بيان، نقد و بررسى آن پرداخته است ـ كه پيش از اين، به مواردى از آن، اشاره شد ـ .