اشكالات محتوايى و سالم
در اين قسمت، برخى از نكاتى را كه نويسنده، از لحاظ محتوا و اصول تحقيق، رعايت نكرده و محلّ اشكال است، بيان مى شود.
1. نويسنده در برخى موارد يا براى احاديث منقوله، منبع ذكر نمى كند، يا اگر هم بيان مى كند، از كتب غير حديثى و دست چندم است، مثلاً در صفحه 122، حديث: «علينا إلقاء الاُصول و عليكم بالتفرّع» را از كتاب شرح اُصول فقه (ج 1، ص 9) بيان مى كند و حال آن كه اين حديث، در بسيارى از كتب شيعه (از جمله وسائل الشيعة) بيان شده است. 2. خانم صرفى (در صفحه پنج)، مدّعى شده است كه: «پس از قرآن كريم، حديث و علوم مرتبط با آن، حجم عظيمى از نوشته ها را به خود اختصاص داده است».
حال آن كه اين امر در كتاب هاى شيعه، برعكس است و كتب حديثى، شروح آن و علوم مرتبط با آن، از علوم قرآنى و تفاسير، بيشترند، هر چند كه در اين اواخر، اين روند، در حال دگرگونى است.
3. وى در پاراگراف دوم از صفحه هشت ، مدّعى شده كه: «ملّا صالح، به ذمّ اصول و اصوليين پرداخته» و براى اين مدعاى خود، منبعى ذكر نكرده، حال آن كه چنين ادّعايى، با توجّه به اين كه هدف، «روش شناسى ملّا صالح» است، بدون ذكر منبع، نه تنها عيب است، بلكه از ارزش يك تحقيق علمى نيز مى كاهد و جا داشت كه موارد آن را برمى شمرد و يا اگر كسى چنين ادعايى داشته، مدّعى را مشخص مى كرد.
4. نويسنده، با آن كه زحمت فراوانى در معرّفى و تحليل اين شرح كشيده و ابعاد گسترده اى از رساله را به مباحث تحليلى و توصيفى اختصاص داده، امّا از نقد و بررسى، كمتر استفاده كرده است.
مثلاً در صفحه 42، عبارت: «نتيجه آن كه شارح...»، اين ديدگاه بايد بررسى و نقد مى شد يا در صفحه 35 در ذيل حديث: «الرضاع لحمة كلحمة النسب»، مى توانست ديدگاه ملّا صالح را با مراجعه به كتبى چون: جامع المقاصد (ج 12، ص 242) و حدائق الناظرة (ج 23، ص 442) تأييد و اثبات كند.
يا در صفحه 43 از ملّا صالح اين گونه نقل مى كند: «حديث، معتبر است هر چند راوى، دروغگوست؛ چرا كه دروغگو، گاهى راست مى گويد». با اين دليلِ ملّا صالح، نمى توان چيزى را ثابت نمود. از اين رو، جا داشت كه نويسنده، اين مطلب را يادآورى و بررسى مى كرد.
5. نويسنده در صفحه 43 آورده: «ملّا صالح، به بررسى رجال سند و جرح و تعديل اكتفا مى كند و داورى نهايى ندارد» يا در صفحه پنجاه آورده: «شارح به داورى در مورد اسناد، كمتر پرداخته است». امّا به نظر مى رسد كه اين سخن تمامى نباشد؛ زيرا خانم صرفى، در صفحه 46 و 47، هشت حديث را از ملّا صالح ذكر مى كند و شارح، در مورد شش مورد از آن احاديث، داورى نموده و نظر خود را ابراز كرده است.
6. نويسنده، در صفحه 28 و 29، با آوردن ادلّه و مؤيّداتى بيان مى كند كه: «ملّا صالح ، فروع الكافى يا بخش هايى از آن را شرح كرده»؛ ولى در صفحه 179 مى گويد: «و فروع الكافى را واگذاشته است» و به نظر مى رسد كه نمى توان وجهى براى جمع آن دو يافت.