خواسته شده است كه اين بنا را داراى شش وجه بدانيم . 1
اين فكرت ، هنگامى آشكارتر مى شود كه به حديثى مشابه ، امّا بلندتر كه در كتاب كلينى نيست ، رجوع كنيم . اين حديث در تهذيب الأحكام طوسى به اين صورت آمده است :
وَسَألَ الْمُفَضَّلُ بْنُ عُمَرَ أبا عَبْدِاللّهِ عليه السلام عَنِ التَّحْرِيفِ 2 لِأصْحابِنا ذاتَ الْيسارِ عَنِ الْقِبْلَةِ وَعَنِ السَّبَبِ فيهِ ، فَقالَ : انَّ الْحَجَرَ الْأسْوَدَ لَمّا اُنْزِلَ بِه مِنَ الْجَنَّةِ وَوُضِعَ فى مَوْضِعِهِ جُعِلَ أنْصابُ الْحَرَمِ مِنْ حَيثُ يلْحَقُهُ 3 النُّورُ نُورُ الْحَجَرِ فَهِى 4 عَنْ يمينِ الْكَعْبَةِ أرْبَعَةُ أمْيالٍ وَعَنْ يسارِها ثَمانِيةُ أمْيالٍ كُلُّهُ اثْنا عَشَرَ ميلاً فَإذا انْحَرَفَ الْانْسانُ ذاتَ الْيمينِ خَرَجَ عَنْ حَدِّ الْقِبْلَةِ لِقِلَّةِ 5 أنْصابِ الْحَرَمِ وَإذا انْحَرَفَ ذاتَ
1.آنچه را كه مى تواند تصوير شش وجهى كعبه به شمار رود ، مى توان در مينياتور فال نامه متعلّق به دوران صفوى در قرن شانزدهم يافت . اين فال نامه جزو مجموعه پوزى (Pozzi) است و اينك در موزه ژنو (inv.۱۹۷۱-۱۰۷/۳۷) نگهدارى مى شود (ر . ك : رابيسنون و ديگران :۶۵, ۹۶, ۱۲۴ no. ۹۲, ۲۵۶ L,Orient dun colletctionneur, Geneva ۱۹۹۲,اين مطلب را وامدار اولِگ گرابر هستم). احتمالاً حديث ما ممكن است در پشت اين تصوير قرار داشته باشد . ره يافت مشابه ديگر ، آن است كه كعبه را در برگيرنده حِجر بدانيم ؛ انديشه اى كه در منابع كهن ، به خوبى شناخته شده است (براى مثال ، ر . ك : اخبار مكّه ، ازرقى ، ج ۱ ، ص ۳۱۲ ، س ۷ و ۱۰ و ص ۳۱۵ ، سطر ۱۶ و ۲۲) . همچنين عالمان بعدى ، اين مطلب را فراموش نكرده بودند (براى مثال ، ر . ك : مغنى ، ابن قدامه ، ج ۵ ، ص ۲۲۹ ، س ۱۲ و شرحى كه در پى آن آمده است ۲۲۹ ؛ ذكرى ، شهيد اول ، ج ۳ ، ص ۱۶۹ ، س ۱۵) . در اين صورت ، اگر ما سه گوشه متعارف براى كعبه در نظر بگيريم و به جاى گوشه چهارم ، حِجر را قرار دهيم ، شش گوشه حاصل مى شود و حجر ـ كه در واقع چون كسى از عراق به آن بنگرد ، در سمت راست او قرار مى گيرد ـ ، حدود فضاى نيمى از كل را اشغال خواهد كرد . تناسب دقيق نخواهد بود ، امّا با اين همه ، معنادار خواهد گشت .
2.باز بگوييم كه به جاى تحريف ، ما انتظار انحراف يا حداقل تحارف را داريم . محمّدتقى مجلسى در برگردان فارسى اين حديث ، تحريف را به انحراف ترجمه مى كند (لوامع ، ج ۳ ، ص ۴۷۴ ، س ۱۱) .
3.كتاب من لا يحضره الفقيه و علل الشرائع ، همانند هم به جاى «يلحقه» ، «لحقه» ضبط كرده اند .
4.كتاب من لا يحضره الفقيه ، اين كلمه را همين گونه ضبط كرده است ؛ لكن علل الشرائع ، به جاى «فهى» ، «فهو» آورده است .
5.در علل الشرائع ، به جاى «لقلّة» ، «يا لعلّة» آمده است كه خطاى آشكارى است .