نزدیک سی سال از آن میگذشته است و تا آن روز از زبان هیچ صحابی دیگری نقل نگردیده است _ موقعیت ظهور پیدا میکند و در سلک مقبولان اجتماعی آن جامعه درمیآید و خود نقطه قوتی برای راوی میگردد که گوشهنشینی خود را توجیه و حتی تقدیر میکند.
گویا میل سیری ناپذیر مسلمانان در دهههای بعد برای آگاهی از جزئیات زندگی و آداب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و حضور پررنگ صحابه و بیان پیاپی سلوک پیامبر از زبان ایشان، چنان فرصت را آماده نموده بود که هر کسی به منظور تأیید رفتارهای اجتماعی خویش، با بیان خاطراتی از پیامبر، عملکردهای نه چندان قابل توجیه خود را ماهیتی قدسی بدهد و جامعه تشنه به این خاطرات را نیز سیراب نماید.
بر طبق زمان تدوین این حدیث، در اسناد نُهگانه این مقاله، اگر فرض کنیم طیالسی (م204ق) این روایت را در اواخر قرن دوم ثبت کرده باشد تا ابن کثیر (م774ق) _ که متعلق به قرن هشتم است _ باید این روایت ششصد سال طی شرایط مختلفی که یا نقل روایت و یا مستند فقهی بوده، دچار تغییر الفاظ گردیده باشد؛ اما در طی این شش قرن فقط در مضمون درونی روایت، همواره کشمکشی وجود داشته که آیا این نقل فقط یک بیان تاریخی است یا حامل حکم شرعی است؟
به طور مشخص، در اهلسنت، نسایی (م303ق) اولین کسی است که روایت را در باب «النهی عن استعمال النساء فی الحکم»، استخدام کرده است؛۱ یعنی این روایت، از ابتدای قرن چهارم، از جایگاه تاریخی خود _ که در کتب طیالسی، احمد، بخاری و ترمذی که پیش از آن بودهاند _ به سمت مبانی فقهی سوق داده شده است و به همین ترتیب، در شیعه نیز شیخ طوسی در الخلاف (قرن چهارم) اولین منبعی است که روایت را در جایگاه فقهی به کار گرفته است.۲
پس از ایشان بوده است که حدیث لن یفلح به طور گستردهای در جایگاه فقهی تحت عناوین عدم قضاوت و امامت و حکومت زنان، تثبیت شده است.
از طرف دیگر، مضمون روایت، بیانگر یک آگاهی تاریخی نیز هست و آن، جانشین شدن دختر کسرای ایران بر مسند سلطنت است. آیا این امر میتواند تلازمی با زمان اسلام آوردن راوی داشته باشد؟ به عبارت دیگر، آیا ابو بکره میتواند این سخن را خودش از زبان پیامبر نقل کند، حال آن که وی در فتح طائف و در سالهای آخر عمر پیامبر ایمان آورده است؟ آیا
1.. سنن النسائی، ج۶، ص۲۱۳.
2.. الخلاف، ج۶، ص۲۱۳.