دو «عمرو» و یک حدیث اثناعشری - صفحه 109

یک از این دو نسل باشد؛ دوم، آن که (مطابق با آن‏چه بیان شد) جارودیان پس از سیدالشهدا علیه السلام مرتبه عصمت‌را برای هیچ فرد دیگری (حتی زید بن علی) قایل نیستند. لذا گفت و گو از نُه معصوم دیگر پس از آن حضرت از زبان یک جارودی چونان ابو خالد واسطی غریب به نظر می‏رسد. به همین جهت، برخی اندیشمندان به این اخبار به دیده تردید نگریسته‌اند.۱ از این رو، جا دارد که در این حدیث مطالعه دقیق‌تری صورت گیرد.

سند صدوق برای این خبر به شرح زیر است:

۰.حَدَّثَنَا عَلِی بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ الرَّازِی، قَالَ: حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: حَدَّثَنَا الْهَیثَمُ بْنُ أَبِی مَسْرُوقٍ النَّهْدِی، عَنِ الْحُسَینِ بْنِ عُلْوَانَ، عَنْ عَمْرِو بْنِ خَالِدٍ، عَنْ سَعْدِ بْنِ طَرِیفٍ، عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم یقُولُ‏.۲

مراجعه به مشیخه کتاب من لایحضره الفقیه صدوق تأیید می‏کند که سلسله «سعد بن عبدالله، هیثم بن ابی‌مسروق نهدی و حسین بن علوان» در طریق شیخ صدوق به عمرو بن خالد قرار داشته‌اند:

۰.و ما كان فیه عن عمرو بن خالد، فقد رویته عن أبی_ رضی اللّه عنه _ عن سعد ابن عبد اللّه، عن الهیثم بن أبی مسروق‏ النّهدی، عن الحسین بن علوان‏، عن عمرو بن خالد.۳

اما نکته حایز اهمیت، آن است که صدوق از همین ترکیب در طریق نقل احادیث فرد دیگری نیز یاد کرده است:

۰.و ما كان فیه عن سعد بن طریف الخفّاف،‏ فقد رویته عن أبی_ رضی اللّه‏ عنه _ عن سعد بن عبد اللّه، عن الهیثم بن أبی مسروق‏ النّهدی، عن الحسین بن علوان‏، عن عمرو بن ثابت، عن سعد بن طریف الخفّاف.۴

همان طور که مشخص است، این طریق ناقل روایات سعد بن طریف الخفاف‌اند که روایت مورد بحث، در حلقه بعدی به همین شخص می‏رسد؛ اما طریق صدوق به سعد الخفاف، از «عمرو بن ثابت» می‏گذرد و نه از «عمرو بن خالد».

طریق صدوق به اخبار «اصبغ بن نباته» حلقه بعدی سند روایت مذکور نیز قابل

1.. ر.ک: مدخل «ابی‌خالد واسطی» در دائره المعارف بزرگ اسلامی؛ میراث مکتوب شیعه از سه قرن نخستین، ص۲۶۰ (گفتنی است خبر دیگری نیز در الامالی صدوق نقل شده است که این خبر نیز با عقاید جارودیه ناسازگار به نظر می‌رسد (ر.ک: الأمالی، ص۵۴۴).

2.. همان، ج۱ ص۶۴؛ کمال الدین، ج۱ص۲۸۰.

3.. من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۴۸۵.

4.. همان، ج۴، ص۵۳۷ و ۵۳۸.

صفحه از 115