این تفکیک، عقل را به عنوان منبع اخلاق و وحی یا حقیقتی مقدس را به عنوان منبع دین در نظر میگیریم. منظور از عقل در این مباحث، همان مفهوم سادهای است که عموم مردم برای این واژه در نظر میگیرند و آن را نیروی تشخیص درست و غلط یا خوب و بد در درون انسان میدانند. با این نگاه، پرداختن به تعاریف پیچیده فلسفی و بیان تقسیمات گوناگون برای عقل، ضرورتی ندارد و تنها بر ابهام این موضوع میافزاید.
اگر چه سرچشمه و حقیقت عقل و وحی یکی است، ولی از آن جا که برای دستیابی به وحی، چیزی جز ظواهر متون و الفاظ نقل شده از آن را در اختیار نداریم، وقتی بخواهیم اخلاق و دین را به عنوان دو موضوع جداگانه مقایسه و رابطه آنها را شناسایی کنیم، ناچاریم منابع آنها را جدا از هم در نظر بگیریم. توجه به این تفکیک در احادیث اسلامی نیز مشهود است. در این جا تنها به یک نمونه از احادیث «کتاب عقل و جهل» الکافی _ که مؤید این برداشت است _ اشاره میکنیم. در حدیث دوازدهم این کتاب، مطالب مفصلی از امام کاظم علیه السلام نقل شده که حاوی توصیهها و تأکیدهای فراوان آن حضرت به هشام بن حکم در باره اهمیت و نقش عقل و اندیشه است. در یکی از این کلمات نورانی چنین آمده است:
۰.یا هِشَامُ! إِنَّ لِلّهِ عَلَی النَّاسِ حُجَّتَینِ: حُجَّةً ظَاهِرَةً، وَ حُجَّةً بَاطِنَةً، فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِیاءُ وَ الْأَئِمَّةُ، وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُول.۱
همه سخن در بحث رابطه اخلاق و دین، این است که برداشتهای خود را از آموزههای حجت ظاهری خداوند چگونه در کنار یافتههایمان از حجت باطنی او قرار دهیم و چه رابطهای میان آنها برقرار سازیم؟ آیا گزارههایی که از این دو حجت در اختیار داریم، همواره با هم همآهنگ و همترازند یا ممکن است در شرایطی، یکی بر دیگری مقدم شود؟ آیا یکی از این دو میتواند دیگری را محدود و مقید سازد؟ با مشخص شدن پاسخ این گونه پرسشها، جایگاه و رابطه اخلاق و دین نیز مشخص خواهد شد.
مروری بر دیدگاهها
شاید پرسابقهترین سند علمی که به موضوع رابطه دین و اخلاق پرداخته، رسالهای باشد با عنوان اوتیفرون۲ که افلاطون در باره چیستی دینداری نگاشته و در آن از عقلانیت امور دینی دفاع کرده است. این رساله در زمانی نوشته شد که سوفسطائیان با تشکیک در خوب یا