بد بودن رفتارهای انسان، پایههای اخلاق واحد انسانی را متزلزل کرده بودند. افلاطون در این رساله، پرسشی را از قول سقراط، خطاب به جوانی مدعی دینداری به نام اوتیفرون نقل میکند که قرنها به عنوان یک معما ذهن اندیشمندان را به خود مشغول ساخت. وی میپرسد: آیا پارسایی چون به خودی خود، نیکو و پسندیده است، مورد طلب و امر الهی قرار گرفته، یا چون امر الهی به آن تعلق یافته، وصف نیکویی پیدا کرده است؟۱ اگر در پاسخ به این پرسش بگوییم پارسایی به خودی خود، نیکو است، در آن صورت باید امر الهی را مقید به رعایت آن بدانیم و این با اطلاق قدرت خداوند ناسازگار است؛ زیرا او بر حسب تعلیمات دینی، فعال ما یشاء است و هر چه بخواهد میکند. اما اگر بگوییم تعلق امر الهی موجب نیکو شدن یک خصلت میشود، در آن صورت، مشکلات دیگری در برابر ما قرار میگیرد که افلاطون به برخی از آنها اشاره کرده است.
در طول تاریخ علم و دین، دو گرایش اصلی در برابر این پرسش وجود داشته است که هر یک دارای تقریرهایی متفاوت بودهاند. پاسخ گروهی از پیروان ادیان الهی به پرسش فوق این بوده که هیچ کاری به خودی خود، نه خوب است و نه بد، و این، امر و اراده خدا است که خوبی و بدی امور را تعیین میکند. این دیدگاه در فلسفه غرب با نام نظریه امر الهی شناخته میشود. در این فضای فکری، افراد متعددی از نظریه امر الهی دفاع کرده و به انحای مختلف، دین را بر اخلاق حاکم دانستهاند. ویلیام اکام۲ از نخستین مدافعان این نظریه به شمار میرود. کییرکگور۳ نظریهپرداز دیگری است که بخش اعظم دین را عشق به خدا میداند و به همین دلیل معتقد است در جایی که دین با اخلاق مغایرت یافت، باید جانب دین را گرفت. او رفتار حضرت ابراهیم علیه السلام را در اجرای حکم قتل فرزندش، نمونهای روشن از مقدم ساختن حکم دین بر اخلاق برمیشمارد. آنسلم۴ _ که از قدیسان مسیحی بود _ نیز همانند اشاعره مسلمان فکر میکرد و اعتقاد داشت دین برتر از اخلاق است. آگوستین۵ و آکویناس۶ هم معتقد بودند این اخلاق است که به دین نیاز دارد و نه بالعکس. دکارت۷ نیز همه چیز، حتی ارزشها را در دست خدا میدانست و میگفت نمیتوان ارزشها
1.. دورۀ کامل آثار افلاطون، ج۱، ص۲۵۰.
2.. William of Ockham.
3.. Soren Kierkegaard.
4.Anselm of Canterbury.
5.. Saint Augustinus.
6.. Thomas Aquinas.
7.. René Descartes.