را بر خدا تحمیل کرد. افرادی چون پاسکال،۱ مالبرانش،۲ اسپینوزا۳ و لایبنیتس۴ هم همین نظر را داشتند.
در طرف مقابل، بسیاری از فیلسوفان مغربزمین به نقد نظریه امر الهی پرداخته و با بیان اشکالات متعدد این دیدگاه، جانب عقل و اخلاق را گرفتهاند. سقراط، افلاطون و ارسطو در ابتدای این سلسله قرار دارند و بیشتر شاگردان و پیروان آنها همین دیدگاه را ترویج میکردهاند.
در دورههای اخیر، برخی از اندیشمندان غربی با تفکیک حوزه کارکرد اخلاق و دین، هر گونه رابطه میان این دو موضوع را از اساس انکار کردهاند. بارتلی۵ یکی از این نظریهپردازان است که در کتابی با عنوان اخلاق و دین، قلمرو دین را بیان حقایق هستی از قبیل ویژگیهای خداوند و عالم پس از مرگ اعلام میکند و معتقد است دین وارد حوزه ارزشگذاری و بیان خوب و بد نشده است. او میگوید ارزش چیزی است که به خودی خود خوب است، نه آن چه دیگران آن را خوب اعلام کنند. دین نیز، دانش حقایق هستی و از جمله رابطه ارزشها با آن حقایق را بیان میکند؛ آن گاه از تلفیق این دانش و ارزش، روش زندگی به دست میآید.۶
موضوع رابطه اخلاق و دین از همان دورههای نخست در متون علمی دانشمندان مسلمان نیز مورد توجه بوده است. البته این موضوع بیشتر جنبه کلامی داشته و به تناسب بحث صفات حکمت و عدالت خداوند، تحت عنوان حسن و قبح ذاتی افعال مطرح شده است. متکلمان مسلمان وقتی خدا را به حکمت و عدل توصیف میکنند، در بیان فلسفه این دو وصف، یادآور میشوند که کار عبث و بیهوده و یا رفتار خارج از عدالت قبیح است و ساحت الهی را باید از آن منزه و پیراسته دانست. این جا است که مسألهای به نام عقلی یا شرعی بودن حسن و قبح مطرح میشود و گروهی، عقل آدمی را در شناخت خوبی و بدی رفتارها توانمند و مستقل و گروهی آن را ناتوان و نیازمند به امر و هدایت الهی میدانند. این اختلاف نظر در میان متکلمان صدر اسلام، سبب پدید آمدن دو فرقه اشعری و معتزلی شد.
در این میان، شیعیان با پیروی از تعالیم پیشوایان معصوم علیهم السلام خود _ که حتی پیش از
1.. Blaise Pascal.
2.. Nicolas Malebranche.
3.. Baruch Spinoza.
4.. Gottfried Wilhelm Leibniz.
5.. William warren Bartley.
6.. در این باره ر.ک: «دین و اخلاق»، شمارۀ ۱۶.