جایگاه و رابطه اخلاق و دین در «اصول الکافی» - صفحه 72

حقایقْ در دسترس عقل نیست و وحی، بایدها و نبایدهای فراوانی را برای سعادت انسان بیان کرده است، ولی بر اساس تعریف و معیاری که برای اخلاقی بودن یک رفتار ارائه کردیم، خودِ این بایدها و نبایدها را نمی‌توانیم احکامی اخلاقی بنامیم؛ زیرا آن چه حکم اخلاقی را از حکم فقهی متمایز می‌کند، پاسخ به این پرسش است که آیا خوبی و بدی آن رفتار را خود انسان تشخیص می‌دهد یا به اعتبار آن که فرمان خداوند متعال است، ضروری و خوب شمرده می‌شود؟ به تعبیر دیگر، موضوع اخلاق، رفتار انسان و موضوع فقه، رفتار مکلف است. البته خود عقل، به صورت مستقل، اطاعت از فرمان خدا را ضروری می‌داند. از این رو، وجوب تبعیت از یافته‌های فقه، حکمی اخلاقی است؛ ولی اگر احکام و مقرراتی که در دسترس عقل نیست و با دلایل شرعی اثبات می‌شود نیز زیرمجموعه اخلاق به حساب آید، در عمل، امکان تفکیک میان فقه و اخلاق منتفی خواهد شد.

در مثال‌هایی که به ‌عنوان نمونه بیان شد، اگر فرض بر این باشد که عقلْ توان تشخیص زشتی رباخواری یا ارتباط نامشروع جنسی را ندارد، پس تشریع آن از سوی دین به معنای بیان حکمی اخلاقی نیست، بلکه وضع مقرراتی شرعی است که به ارتقای اخلاق فردی و اجتماعی کمک می‌کند. اما اگر فرض را بر این بگذاریم که عقل نیز می‌تواند به نحوی زشتی این رفتارها را دریابد، بیان و تأکید دین در باره آنها، یادآوری و تشویق همان احکام اخلاق انسانی است. در هر دو صورت، آنچه واقع می‌شود،‌ کارکرد اصلی دین را _ که تقویت و پشتیبانی از اخلاق است _ تحقق می‌بخشد.

بنا بر این، تعبیر اخلاق ایمانی یا اسلامی هرگز به معنای اخلاقی که اصول و ارزش‌های خود را از دین کسب می‌کند، نیست؛ چرا که با توضیحاتی که گذشت، مشخص شد که دین با آن که می‌تواند قوانین و مقرراتی فقهی را برای پشتیبانی از اخلاق وضع کند، ولی جایگاه آن پس از اخلاق است و به همین دلیل نمی‌تواند وارد حیطه ارزش‌سازی اخلاقی شود. پس اخلاق دینی را باید همان اخلاق انسانی بدانیم که با استفاده از پشتیبانی‌های متعدد دین تقویت و شکوفا شده است.

نتیجه

اگر چه بررسی رابطه دین و اخلاق موضوعی فرا دینی است و برای تشخیص تقدم عقل و اخلاق لازم نیست منتظر اظهار نظر متون و دلایل درون‌دینی بمانیم، اما آگاهی از دیدگاه پیشوایان اسلام در این زمینه، علاوه بر شناخت بهتر این آیین آسمانی، موجب اطمینان

صفحه از 74