پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
إنَّ خُلَفائي وأوصِيائي وحُجَجَ اللّهِ عَلَى الخَلقِ بَعدِي اثنا عَشَرَ: أوَّلُهُم أخي و آخِرُهُم وَلَدي. قيلَ : يا رَسولَ اللّهِ و مَن أخوكَ؟ قالَ : عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ. قيلَ: فَمَن وَلَدُكَ؟ قالَ: المَهدِيُّ الَّذي يَملَؤُها قِسطا و عَدلاً كَما مُلِئَت جَورا وظُلما.
«جانشينان و اوصياى من و حجّتهاى خدا بر خلق پس از من، دوازده نفرند كه نخستينِ ايشان، برادرم خواهد بود و آخرينشان فرزندم». گفته شد: اى پيامبر خدا ! برادرت چه كسى است ؟ فرمود: «على بن ابى طالب». گفته شد: فرزندت چه كسى است ؟ فرمود: «مهدى كه زمين را به همان سان كه از بيداد و ستمْ آكنده شده است، از عدل و داد مىآكَنَد.
كمال الدين: ص280 ح27
رعایت الگوی مصرف
فلا يَشْتَهِي مَالًا يَجِدُ وَلَا يُكْثِرُ إِذَا وَجَدَ
ترجمه و شرح
«به آنچه در دسترس او نبود تمایل نداشت و در مصرف آنچه در دسترس او بود زیادهروی نمیکرد».
امام حسن علیه السلام، در دو جمله، معنای زیر سلطۀ شکم نبودن را توضیح داده است. نخست آنکه برادر آن حضرت به آنچه نمییافت متمایل نمیشد و دیگر آنکه در مصرف آنچه به دست میآورد، زیادهروی نمیکرد.
البته به نظر میرسد که مقصود امام علیه السلام از عبارت نخست، یعنی عبارت «فلا يشتهي مالا يجد»، این نیست که به آنچه تهیۀ آن در توانش نبود میل و اشتها نمیورزید؛ زیرا اشتها و میل به خوردنیها و آشامیدنیها در اختیار و ارادة انسان نیست. آنچه اختیاری است، اهتمام به دست یافتن به خوردنیها و آشامیدنیهای مورد علاقه است. بنابراین، مقصود این است که از دستوپا زدن و تلاش بسیار برای سیر کردن شکم خود با چیزی که به آن اشتها داشت، پرهیز، و به سادهترین غذاها قناعت میکرد. یعنی برای سیر کردن شکم خود با غذای مورد علاقهاش، به آب و آتش نمیزد۱، یا از نبود آنچه بدان اشتها داشت غضبناک نمیشد.۲
البته روشن است که این معنا با آیۀ نورانی«فلینظر الی طعامه...»۳در تعارض نیست؛ زیرا در آن آیه به تأمل دربارۀ چگونگی آفرینش غذاها به دست پروردگار اشاره شده است تا او را به نعمتهای خداوند آگاهتر سازد و به شکرگزاری از ولینعمت خویش بیشتر تحریک کند. کوتاه آنکه برادر امام علیه السلام برای سیر کردن شکم خویش تشریفات قائل نبود و خود را از اسارت شکم رهانیده و نشان داده بود که ارزشش بیش از آن است که به شکم اهتمام ورزد و عمر خویش را در راه آن سپری سازد.
1.. ر.ک: شرح أصول الكافي: ج ۹ ص۱۷۰.
2.. ر.ک: بحار الانوار؛ ج۶۶ ص۲۹۵.
3.. عبس: ۲۴ ـ ۲۸.