343
دانشنامه قرآن و حديث 15

8 / 3

تأثير نيكى به دشنام دهنده

۴۷۷.المناقب ، ابن شهرآشوبـ به نقل از مبرَّد و ابن عايشه ـ :مردى شامى ، او (امام حسن عليه السلام ) را سواره ديد . شروع كرد به نفرين كردن به ايشان ؛ امّا حسن عليه السلام ، پاسخ او را نمى داد . هنگامى كه آن مرد از دشنام دادن فارغ شد ، حسن عليه السلام به سوى او آمد و به او سلام كرد و خنديد و فرمود : «اى پيرمرد ! به گمانم مرد غريبى هستى و شايد مرا اشتباه گرفته اى . پس اگر از ما طلب بخشش كنى ، از تو در مى گذريم ، و اگر از ما مالى بخواهى ، به تو مى دهيم ، و اگر از ما راه نمايى بخواهى ، راه نمايى ات مى كنيم ، و اگر از ما مَركب بخواهى ، مركبى برايت فراهم مى كنيم ، و اگر گرسنه باشى ، تو را سير مى كنيم ، و اگر برهنه باشى ، تو را مى پوشانيم ، و اگر نيازمند باشى ، تو را بى نياز مى سازيم ، و اگر رانده شده باشى ، پناهت مى دهيم ، و اگر نيازى داشته باشى ، برايت برآورده مى سازيم . اگر بار و بُنه ات را به سوى ما حركت دهى و تا زمان كوچيدن ، ميهمان ما باشى ، برايت سودآورتر است ؛ زيرا ما جايى فراخ و موقعيت و اعتبارى خوب و ثروتى انبوه داريم» .
هنگامى كه آن مرد ، سخن او را شنيد ، گريست و آن گاه گفت : گواهى مى دهم كه تو جانشين خداوند در زمين هستى ، و خدا داناتر است كه رسالت هاى خود را كجا قرار دهد . تو و پدرت ، مبغوض ترينِ خلق خدا نزد من بوديد ؛ امّا اينك ، محبوب ترينِ خلق خدا نزد من هستيد .
آن گاه بار و بنه اش را به خانه حسن عليه السلام منتقل كرد و تا زمان كوچيدن ، ميهمان او بود و به محبّت آنان ، باور پيدا كرد .


دانشنامه قرآن و حديث 15
342

8 / 3

أثَرُ الإِحسانِ إلَى الشّاتِمِ

۴۷۷.المناقب لابن شهرآشوب عن المبرّد وابن عائشة :إنَّ شامِيّا رَآهُ [أيِ الإِمامَ الحَسَنَ عليه السلام ]راكِبا ، فَجَعَلَ يَلعَنُهُ وَالحَسَنُ لا يَرُدُّ . فَلَمّا فَرَغَ ، أقبَلَ الحَسَنُ عليه السلام فَسَلَّمَ عَلَيهِ وضَحِكَ ، وقالَ : أيُّهَا الشَّيخُ ، أظُنُّكَ غَريبا ، ولَعَلَّكَ شَبَّهتَ ؛ فَلَوِ استَعتَبتَنا أعتَبناكَ ، ولَو سَأَلتَنا أعطَيناكَ ، ولَوِ استَرشَدتَنا أرشَدناكَ ، ولَوِ استَحمَلتَنا حَمَلناكَ ، وإن كُنتَ جائِعا أشبَعناكَ ، وإن كنُتَ عُريانا كَسَوناكَ ، وإن كُنتَ مُحتاجا أغنَيناكَ ، وإن كُنتَ طَريدا آوَيناكَ ، وإن كانَ لَكَ حاجَةٌ قَضَيناها لَكَ ، فَلَو حَرَّكتَ رَحلَكَ إلَينا وكُنتَ ضَيفَنا إلى وَقتِ ارتِحالِكَ كانَ أعوَدَ عَلَيكَ ؛ لِأَنَّ لَنا مَوضِعا رَحبا وجاها عَريضا ومالاً كَبيرا .
فَلَمّا سَمِعَ الرَّجُلُ كَلامَهُ بَكى ، ثُمَّ قالَ : أشهَدُ أنَّكَ خَليفَةُ اللّهِ في أرضِهِ ، اللّهُ أعلَمُ حَيثُ يَجعَلُ رِسالاتِهِ ، وكُنتَ أنتَ وأَبوكَ أبغَضَ خَلقِ اللّهِ إلَيَّ ، وَالآنَ أنتَ أحَبُّ خَلقِ اللّهِ إلَيَّ . وحَوَّلَ رَحلَهُ إلَيهِ ، وكانَ ضَيفَهُ إلى أنِ ارتَحَلَ ، وصارَ مُعتَقِدا لِمَحَبَّتِهِم . ۱

1.المناقب لابن شهرآشوب : ج ۴ ص ۱۹ ، بحار الأنوار : ج ۴۳ ص ۳۴۴ ح ۱۶ .

  • نام منبع :
    دانشنامه قرآن و حديث 15
    سایر پدیدآورندگان :
    حسيني،سيد حميد؛طباطبايي نژاد،سيد محمود؛موسوي،سيد رسول؛نصيري،علي؛شيخي،حميد رضا
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1390
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 166233
صفحه از 618
پرینت  ارسال به