485
دانشنامه قرآن و حديث 15

۲۴.تفسير القمّىـ به نقل از حنّان بن سَدير، از پدرش ـ :از امام باقر عليه السلام پرسيدم : مرا از گفتار يعقوب به فرزندان خود، آگاه كن كه وقتى گفت : «اى پسران من! برويد و از يوسف و برادرش جستجو كنيد» . آيا مى دانست كه يوسف، زنده است ، در حالى كه پس از بيست سال جدايى از او ، چشمانش در اثر گريه نابينا شده بود؟
فرمود : «آرى ، يعقوب عليه السلام مى دانست كه يوسف زنده است . او حتّى سحرگاهان از پروردگارش درخواست كرد كه فرشته مرگ بر او نازل شود . پس عزرائيل با بهترين صورت و خوش بوترين بو، نزد او حاضر شد . يعقوب گفت : تو كيستى؟ او گفت : من فرشته مرگم . مگر تو از پروردگارت درخواست فرود مرا نكردى؟ يعقوب گفت : آرى! فرشته گفت : حاجتت چيست؟ يعقوب گفت : مرا باخبر كن كه ارواح مردمان را پراكنده و متفرّق مى ستانى، يا دسته جمعى؟ فرشته مرگ گفت : ملائكه دستيار من، آنها را جداگانه قبض روح مى كنند و همگى با هم بر من عرضه مى شوند . يعقوب گفت : تو را به خداى ابراهيم و اسحاق و يعقوب سوگند مى دهم ، آيا در ميان آن ارواح ، روح يوسف نيز بوده است؟ فرشته مرگ گفت : خير. و از همين جا يعقوب مطمئن بود كه يوسف زنده است . به همين دليل به فرزندانش فرمان داد كه : «به دنبال يوسف و برادرش بگرديد و از رحمت خدا نااميد نشويد كه از رحمت خدا جز گروه كافران، نااميد نمى شود» .
آن وقت، عزيز مصر به يعقوب نامه نوشت كه : امّا بعد ، اين پسر تو را به بهايى اندك خريدم و او يوسف است كه من وى را به بندگى گرفتم و اين پسرت بنيامين است كه من او را براى اين كه متاعم را نزد او يافتم ، نگه داشتم و او را به بندگى گرفتم .
هيچ چيزى دشوارتر از دريافت اين نامه نبود . از اين رو به قاصد گفت : همين جا باش تا جواب نامه را بدهم. و آن وقت به عزيز مصر نوشت :
بسم اللّه الرحمن الرحيم . اين نامه از جانب يعقوب اسرائيل اللّه ، پسر اسحاق پسر ابراهيم خليل اللّه است . امّا بعد، من نامه تو را كه در آن نوشته اى كه دو پسر مرا به بندگى گرفته اى، دريافت كردم . همانا در همه حال ، بلا بر بنى آدم ، حاكم است ، همان طور كه جدّم ابراهيم را نمرود در آتش انداخت و او نسوخت؛ بلكه خداوند، آن را بر او سرد و سلامت نمود ، و پدرم اسحاق را كه خدا پدرش ابراهيم را به ذبح او مأمور كرد و وقتى تصميم گرفت كه او را سر ببرد ، خداوند، قوچى بزرگ را فداى او قرار داد . من هم فرزندى داشتم كه هيچ كس در دنيا نزد من محبوب تر از او نبود ؛ امّا برادرانش او را از من جدا كردند و بردند ، و باز گشتند و ادّعا نمودند كه او را گرگ خورده است . پس از فراق او ، پشتم خميده و از شدّت گريه بر او ، چشمانم نابينا گشت او يك برادر مادرى داشت كه من با وى مأنوس بودم . او با برادرانش بيرون رفت و به جانب تو آمدند تا آذوقه اى براى ما فراهم آورند ، و آن وقت به سوى ما باز گشتند و گفتند كه او پيمانه پادشاه را دزديده و پادشاه، او را حبس كرده است ، در حالى كه دزدى و كار زشت، از ما خاندان نبوّت، دور است و هرگز شايسته ما نيست و من از تو مى خواهم به خداى ابراهيم و اسحاق و يعقوب كه بر من منّت گذارى و خود را به خدا نزديك سازى و آن دو را به من باز گردانى .
وقتى اين نامه به يوسف رسيد ، آن را گرفت و بر صورت نهاد و بوسيد و سخت گريست. سپس به برادرانش نگريست و به آنها گفت : «آيا مى دانيد آن زمانى كه جاهل بوديد، با يوسف و برادرش چه كرديد؟» . آنها با تعجّب گفتند : «آيا تو يوسف هستى؟! گفت : آرى ، من يوسفم و اين، برادرم است كه خداوند بر ما منّت نهاده است . همانا هر كس تقوا پيشه كند و شكيبايى نمايد ، خدا پاداش نيكوكاران را تباه نمى كند» .
آنها ـ همان گونه كه خداوند، حكايت كرده ـ گفتند : «به تحقيق، خدا تو را بر ما برترى داده و ما به راستى، خطاكاريم . [يوسف] گفت : امروز ، توبيخى بر شما نيست» ، يعنى سرزنشتان نمى كنم . [و افزود :] «خدا شما را مى آمرزد و او مهربان ترينِ مهربانان است» .
وقتى فرستاده يعقوب، نامه او را به طرف پادشاه مصر برد ، يعقوب ، دست خود را به سوى آسمان، بلند كرد و گفت : اى بهترين همنشين ! اى بزرگوارترين ياور! و اى كه همه اش خير است ! از جانب خود، رحمت و گشايشى بر من ارزانى بدار .
آن وقت جبرئيل نازل شد. به او گفت : اى يعقوب ! آيا مى خواهى به تو دعاهايى را تعليم دهم كه با آن ، خداوند، بينايى تو و پسرانت را به تو باز گرداند؟ گفت : آرى . جبرئيل گفت : بگو : اى آن كه كسى به غير از خودت نمى داند تو چگونه اى! اى آن كه آسمان را با هوا استحكام بخشيدى و زمين را بر روى آب گستردى و براى خود، بهترين نام ها را برگزيدى ! به من رحمت و گشايشى از جانب خود ارزانى بدار .
پس سپيدىِ صبح نزده بود كه پيراهن يوسف بر چشمان او افكنده شد و خداوند، بينايى او و سپس پسرانش را به او باز گرداند .


دانشنامه قرآن و حديث 15
484

۲۴.تفسير القمّي عن حنان بن سدير عن أبيه عن الإمام الباقر عليه السلام ، قال :قُلتُ لَهُ : أخبِرني عَن يَعقوبَ حينَ قالَ لِوُلدِهِ : « يَابَنِىَّ اذْهَبُواْ فَتَحَسَّسُواْ مِن يُوسُفَ وَ أَخِيهِ »۱ ، أكانَ عَلِمَ أنَّهُ حَيٌّ وقَد فارَقَهُ مُنذُ عِشرينَ سَنَةً وذَهَبَت عَيناهُ مِنَ البُكاءِ عَلَيهِ ؟ قالَ : نَعَم عَلِمَ أنَّهُ حَيٌّ ، حَتّى إنَّهُ دَعا رَبَّهُ فِي السَّحَرِ أن يَهبِطَ عَلَيهِ مَلَكُ المَوتِ ، فَهَبَطَ عَلَيهِ مَلَكُ المَوتِ في أطيَبِ رائِحَةٍ وأَحسَنِ صورَةٍ ، فَقالَ لَهُ : مَن أنتَ ؟ قالَ : أنا مَلَكُ المَوتِ ، ألَيسَ سَأَلتَ اللّهَ أن يُنزِلَني عَلَيكَ ؟ قالَ : نَعَم ، قالَ : ما حاجَتُكَ يا يَعقوبُ ؟ قالَ لَهُ : أخبِرني عَنِ الأَرواحِ ، تَقبِضُها جُملَةً أو تَفاريقاً ؟ قالَ : يَقبِضُها أعواني مُتَفَرِّقَةً ثُمَّ تُعرَضُ عَلَيَّ مُجتَمِعَةً . قالَ يَعقوبُ : فَأَسأَ لُكَ بِإِلهِ إبراهيمَ وإسحاقَ ويَعقوبَ ، هَل عُرِضَ عَلَيكَ فِي الأَرواحِ روحُ يوسُفَ ؟ فَقالَ : لا . فَعِندَ ذلِكَ عَلِمَ أنَّهُ حَيٌّ ، فَقالَ لِوُلدِهِ : « اذْهَبُواْ فَتَحَسَّسُواْ مِن يُوسُفَ وَ أَخِيهِ وَ لَا تَاْيْئسُواْ مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَا يَاْيْئسُ مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ » .
فَكَتَبَ عَزيزُ مِصرَ إلى يَعقوبَ : أمّا بَعدُ ، فَهذَا ابنُكَ قَدِ اشتَرَيتُهُ بِثَمَنٍ بَخسٍ دَراهِمَ مَعدودَةٍ ، وهُوَ يوسُفُ وَاتَّخَذتُهُ عَبداً ، وهذَا ابنُكَ بِنيامينُ وقَد وَجَدتُ مَتاعي عِندَهُ وَاتَّخَذتُهُ عَبداً . فَما وَرَدَ عَلى يَعقوبَ شَيءٌ أشَدَّ عَلَيهِ مِن ذلِكَ الكِتابِ ، فَقالَ لِلرَّسولِ : مَكانَكَ حَتّى اُجيبَهُ . فَكَتَبَ إلَيهِ يَعقوبُ عليه السلام :
«بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ ، مِن يَعقوبَ إسرائيلِ اللّهِ ابنِ إسحاقَ بنِ إبراهيمَ خَليلِ اللّهِ ، أمّا بَعدُ ، فَقَد فَهِمتُ كِتابَكَ تَذكُرُ فيهِ أنَّكَ اشتَرَيتَ ابني وَاتَّخَذتَهُ عَبداً ، وأَنَّ البَلاءَ مُوَكَّلٌ بِبَني آدَمَ ؛ إنَّ جَدِّي إبراهيمَ ألقاهُ نُمرودُ مَلِكُ الدُّنيا فِي النَّارِ فَلَم يَحتَرِق وجَعَلَهَا اللّهُ عَلَيهِ بَرداً وسَلاماً ، وإنَّ أبي إسحاقَ أمَرَ اللّهُ تَعالى جَدّي أن يَذبَحَهُ بِيَدِهِ ، فَلَمّا أرادَ أن يَذبَحَهُ فَداهُ اللّهُ بِكَبشٍ عَظيمٍ ، وإنَّهُ كانَ لي وَلَدٌ لَم يَكُن فِي الدُّنيا أحَدٌ أحَبَّ إلَيَّ مِنهُ ، وكانَ قُرَّةَ عَيني وثَمَرَةَ فُؤادي ، فَأَخرَجُوهُ إخوَتُهُ ثُمَّ رَجَعوا إلَيَّ وزَعَموا أنَّ الذِّئبَ أكَلَهُ ، فَاحدَودَبَ لِذلِكَ ظَهري وذَهَبَ مِن كَثرَةِ البُكاءِ عَلَيهِ بَصَري ، وكانَ لَهُ أخٌ مِن اُمِّهِ كُنتُ آنَسُ بِهِ ، فَخَرَجَ مَعَ إخوَتِهِ إلى مُلكِكَ لِيَمتاروا ۲ لَنا طَعاماً ، فَرَجَعوا وذَكَروا أنَّهُ سَرَقَ صُواعَ المَلِكِ وأَنَّكَ حَبَستَهُ ، وإنّا أهلُ بَيتٍ لا يَليقُ بِنَا السَّرَقُ ولَا الفاحِشَةُ ، وأَنَا أسأَ لُكَ بِإِلهِ إبراهيمَ وإسحاقَ ويَعقوبَ ، إلّا مَنَنتَ عَلَيَّ بِهِ وتَقَرَّبتَ إلَى اللّهِ ورَدَدتَهُ إلَيَّ» .
فَلَمّا وَرَدَ الكِتابُ عَلى يوسُفَ أخَذَهُ ووَضَعَهُ عَلى وَجهِهِ وقَبَّلَهُ وبَكى بُكاءً شَديداً ، ثُمَّ نَظَرَ إلى إخوَتِهِ فَقالَ : « هَلْ عَلِمْتُم مَّا فَعَلْتُم بِيُوسُفَ وَ أَخِيهِ إِذْ أَنتُمْ جَاهِلُونَ » فَقالوا: «أَءِنَّكَ لَأَنتَ يُوسُفُ قَالَ أَنَا يُوسُفُ وَ هَذَا أَخِى قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا إِنَّهُ مَن يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ »۳ ، فَقالوا كَما حَكَى اللّهُ عز و جل : « لَقَدْ ءَاثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنَا وَإِن كُنَّا لَخَاطِئينَ * قَالَ لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ » ، أي لا تَعييرَ « يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ »۴ .
قالَ : فَلَمّا وَلَّى الرَّسولُ إلَى المَلِكِ بِكِتابِ يَعقوبَ ، رَفَعَ يَعقوبُ يَدَيهِ إلَى السَّماءِ فَقالَ :
«يا حَسَنَ الصُّحبَةِ ، يا كَريمَ المَعونَةِ ، يا خَيرا كُلُّهُ ، ائتِني بِرَوحٍ مِنكَ وفَرَجٍ مِن عِندِكَ» .
فَهَبَطَ عَلَيهِ جَبرَئيلُ عليه السلام فَقالَ لَهُ : يا يَعقوبُ ! ألا اُعَلِّمُكَ دَعَواتٍ يَرُدَّ اللّهُ عَلَيكَ بَصَرَكَ وَابنَيكَ ؟
قالَ : نَعَم ، قالَ : قُل :
«يا مَن لا يَعلَمُ أحَدٌ كَيفَ هُوَ إلّا هُوَ ، يا مَن شَيَّدَ السَّماءَ بِالهَواءِ ، وكَبَسَ الأَرضَ عَلَى الماءِ ، وَاختارَ لِنَفسِهِ أحسَنَ الأَسماءِ ، ائتِني بِرَوحٍ مِنكَ وفَرَجٍ مِن عِندِكَ» .
قالَ : فَمَا انفَجَرَ عَمودُ الصُّبحِ حَتّى اُوتيَ بِالقَميصِ فَطُرِحَ عَلَيهِ ، فَرَدَّ اللّهُ عَلَيهِ بَصَرَهُ ووَلَدَهُ . ۵

1.يوسف : ۸۷ .

2.يمتار : يجلب ، وأكثر استعماله في الطعام ( راجع : مجمع البحرين : ج ۴ ص ۲۵۳) .

3.يوسف : ۸۹ و ۹۰ .

4.يوسف : ۹۱ و ۹۲ .

5.تفسير القمّي : ج ۱ ص ۳۵۰ ، بحار الأنوار : ج ۱۲ ص ۲۴۴ ح ۱۱، وراجع : تفسير العيّاشي : ج ۲ ص ۱۹۵ ح ۷۸ .

  • نام منبع :
    دانشنامه قرآن و حديث 15
    سایر پدیدآورندگان :
    حسيني،سيد حميد؛طباطبايي نژاد،سيد محمود؛موسوي،سيد رسول؛نصيري،علي؛شيخي،حميد رضا
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1390
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 167355
صفحه از 618
پرینت  ارسال به