ملاصالح در ادامه بحث تعریف دیگری از عقل ارائه داده و میآورد:
... و گاهی عقل بر جوهر مفارق از ماده ذاتاً و فعلاً اطلاق میشود.۱
وی برای این معنا از عقل ویژگیهایی نیز قایل است:
1) اولین خلق از روحانیین است؛
2) کثیر العدد است؛
3) مراتب وجودی نورانی بسیط مختلف در شدت و ضعف در نوریه و متفاوت در کمال و قرب به نورالانوار دارد؛
4) روح نفس ناطقه و حالتی برای آن بوده و متعلق به نفس است همانگونه که نفس متعلق به بدن است؛
5) تعلق این مجرد به نفس بعید نیست چرا که وقتی تعلق نفس به بدن با وجود مباینت میانشان امکان پذیر باشد (چرا که یکی مجرد و دیگری مادی است). پس تعلق آن جوهر به نفس به دلیل مناسبت میانشان در تجرد به طریق اولی امکان پذیر است.۲
وی معتقد است:
این جوهر با اضافات و اشراقاتش نه تنها نفس، بلکه هر آنچه را در عالم ملک و ملکوت است، روشن میکند. همچنین منافع و مضار نفس را روشن ساخته و بدین وسیله است که نفس اولی (منافع) را طلب میکند و از دومی(مضار) فاصله میگیرد.۳
وی وجود این جوهر را امری ممکن و ظاهر بسیاری از روایات را دال بر آن میداند.۴ البته نه بر وجهی که گروهی از فلاسفه به آن قایلاند که این جوهر مجرد، موجد افلاک و آنچه در آن و تحت آن از اجسام و عناصر و چیزهای دیگر است باشد. و وجود چنین امر مجردی را از نظر عقل و نقل مردود دانسته و میگوید:
با توجه به آیات و روایاتی که موجد افلاک، محتوا و تحت آن را تنها خداوند