۱۶۹.تفسير العيّاشىـ به نقل از على بن اَسباط ـ :به ايشان (امام رضا عليه السلام ) گفتم : مردم مصر ادّعا مى كنند كه كشورشان مقدّس است .
فرمود : «چه طور ؟».
گفتم : قربانت گردم ! آنها مى گويند كه از مردمان آنان، هفتاد هزار نفر محشور مى شوند كه بدون حسابرسى به بهشت مى روند .
فرمود : «نه ، به جان خودم سوگند كه چنين نيست . خداوند ، زمانى كه بر بنى اسرائيل خشم گرفت ، آنان را به مصر در آورد و زمانى كه از ايشان خشنود گشت ، آنان را از مصر بيرون آورد . خداى ـ تبارك و تعالى ـ به موسى عليه السلام وحى فرمود كه استخوان هاى يوسف را از اين سرزمين ، بيرون ببرد .
موسى در جستجوى كسى بر آمد كه محلّ قبر را مى داند . او را به زن نابيناى زمينگيرى راه نمايى كردند . موسى از او خواست كه قبر يوسف را به وى نشان دهد . آن زن به دو شرط ، حاضر به اين كار شد : يكى اين كه موسى دعا كند خداوند ، زمينگيرى او را بهبود بخشد و دوم ، اين كه او را با موسى در بهشت ، هم درجه قرار دهد . اين كار بر موسى سنگين آمد .
خداوند به او وحى فرمود كه : چرا اين درخواست بر تو گران مى آيد ؟ درخواستش را بپذير.
موسى پذيرفت و آن زن ، هنگام طلوع ماه را با او قرار گذاشت . خداوند ، طلوع ماه را نگه داشت [و به تأخيرش افكند] تا اين كه موسى سر قرارش آمد و آن زن ، جنازه يوسف را در تابوتى مرمرين از نيل بيرون آورد و موسى عليه السلام آن را بُرد .
ايشان سپس فرمود : «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : در سفالينه هاى مصر غذا نخوريد و با گِل آن ، سرتان را نشوييد ؛ زيرا اين كار ، خوارى مى آورد و غيرت را مى برد» .
۱۷۰.قصص الأنبياء ، راوندىـ به نقل از ابو ابراهيم موصلى ـ :به امام صادق عليه السلام گفتم : دلم هواى مصر را كرده است .
فرمود : «تو را چه به مصر ؟ مگر نمى دانى كه آن جا شهر مرگ هاست ؟!» و مطمئنم كه فرمود : «كوتاه عمرترينِ مردمان ، به آن جا سوق داده مى شوند» .