25
چشم تماشا

وَمِن كَلامِ الإمامِ الرِّضا أبي الحَسَنِ عليّ بنِ موسى بنِ جَعفَرٍ عليهما السّلام

از سخنان امام رضا عليه السّلام ۱

۴۲۱.مَن رَضِيَ مِنَ اللّهِ تَعالى بِالقليلِ مِنَ الرِّزقِ، رَضِيَ مِنهُ بِالقَليلِ مِنَ العَمَلِ. ۲

۴۲۱.هركس به روزى اندكى از خداوند متعال خشنود شود، خدا هم از عمل اندك او خشنود گردد.

۴۲۲.مَن كَثُرَت مَحاسِنُه، مُدِحَ بِها، واستغنى عَنِ التَّمَدُّحِ بِذِكرِها. ۳

۴۲۲.هركس نيكويى هايش فراوان شود، بدانها ستوده و از خودستايى بى نياز گردد.

۴۲۳.مَن شَبَّهَ اللّهَ تعالى بِخَلقِهِ فَهُوَ مُشرِكٌ، وَمَن نَسَبَ إلَيهِ ما نَهى عَنهُ فَهُوَ كافِرٌ. ۴

۴۲۳.هر كس خداوند را به آفريده اش تشبيه كند، مشرك و هر كس چيزى به او نسبت دهد كه خدا از آن بازداشته كافر است.

۴۲۴.مَن لَم يُتابِعكَ عَلى رأيِكَ في إصلاحِهِ، فَلا تُصغِ إلى رأيِهِ لَكَ، وانتَظِر بِهِ إلى أن يُصلِحَه شَرٌّ وَ مَن طَلَبَ الأَمرَ مِن وَجهِهِ لَم يَزِلّ، فَإن زَلَّ لَم تَخذُلهُ الحيلَةُ. ۵

۴۲۴.هركس نظر تو در اصلاح خود را نپذيرد، به نظرش درباره خودت گوش مده و منتظر باش تا بدى او را اصلاح كند و آن كه كار را از راهش بجويد نمى لغزد و اگر هم بلغزد راه چاره دارد.

۴۲۵.لا يَعدِمُ المَرءُ دائِرةَ السَّوءِ مَعَ نَكثِ الصَّفقَةِ، وَلا يَعدِمُ تَعجيلَ العُقوبةِ مَعَ ادِّراعِ البَغيِ. ۶

۴۲۵.آن كه پيمان بشكند، از پيشامد ناگوار ايمن نماند و آن كه سركشى پيشه كند از كيفر زودرس نرهد.

۴۲۶.الناسُ ضَربانِ: بالِغٌ لا يَكتَفي، وطالِبٌ لا يَجِدُ. ۷

۴۲۶.مردم دو دسته اند: آن كه [به دنيا] رسيده ولى بسنده نمى كند و كسى كه به دنبال است و آن را نمى يابد.

۴۲۷.طوبى لِمَن شَغَلَ قَلبَهُ بِشُكرِ النِّعمةِ. ۸

۴۲۷.خوشا به حال كسى كه دلش به شكر نعمت، مشغول است.

۴۲۸.وقالَ عليه السلام لِرَجُلٍ: لا تَختَلِط بِسُلطانٍ في أوَّلِ اضطِرابِ الاُمورِ عَلَيهِ. ۹
يَعني المُخالَطَةَ.

۴۲۸.امام به مردى فرمود: در آغاز نابسامان شدن كارها بر سلطان با او رفت و آمد مكن.

۴۲۹.وقَد سُئل عَن القناعةِ، فَقالَ: القَناعةُ تَجمَعُ إلى صِيانة النَّفسِ وعِزِّ القَدرِ طَرحَ مُؤَنِ الاستكثارِ، والتَّعبُّدَ لأهلِ الدُّنيا، ولا يَسلُكُ طَريقَ القَناعةِ إلّا رَجُلان: إمّا مُتَعَلِّلٌ يُريدُ أجر الآخِرةِ، أو كريمٌ يَتَنَزَّهُ عَن لئام الناسِ. ۱۰

۴۲۹.از حضرتش درباره [آثار] قناعت سؤال شد، فرمود: قناعت افزون بر نگهداشت شخصيت و عزّت نفس، رنج زياده خواهى و بندگى دنياپرستان را نيز از دوش انسان بر مى دارد و جز دو كس راه قناعت را نپيمايد: آن كه بيشتر در پى پاداش اخروى است و بزرگى كه خود را از مردم فرومايه دور نگاه مى دارد.

۴۳۰.كَفاكَ مِمَّن يُريدُ نَصيحتَكَ بِالنَّميمةِ ما يَجِدُ مِن سُوءِ الحِسابِ في العاقِبةِ. ۱۱

۴۳۰.آن كه سخن چينى اش را در جامه نصيحت پوشانده، سختى حسابش در پايان او را بس باشد.

۴۳۱.الاستِرسالُ بِالاُنسِ يُذهِبُ المَهابةَ. ۱۲

۴۳۱.انس بيش از حدّ، هيبت را مى برد.

۴۳۲.مَن صَدقَ الناسَ كَرِهوهُ. ۱۳

۴۳۲.هركه به مردم راست بگويد، ناپسندش مى دارند.

۴۳۳.المَسألَةُ مِفتاحُ البُؤسِ. ۱۴

۴۳۳.گدايى كليد سختى است.

۴۳۴.وقالَ عليه السلام للحَسَنِ بنِ سَهلٍ في تَعزِيَتهِ: التَّهنِيَةُ بِآجِلِ الثَّوابِ أولى مِنَ التَّعزِيةِ عَلى عاجِلِ المُصيبةِ. ۱۵

۴۳۴.حضرت در تسليت به حسن بن سهل فرمود: تبريك بر پاداشى كه مى آيد، سزاوارتر از تسليت بر مصيبت آمده است.

۴۳۵.إنّ لِلقُلوبِ إقبالاً وإدباراً ونشاطاً وفُتورا، فإذا أقبَلَت أبصَرَت وفَهِمَت، وإذا أدبَرَت كَلَّت ومَلَّت، فَخُذوها عِندَ إقبالِها ونَشاطِها، واترُكوها عِندَ إدبارِها وفُتورِها. ۱۶

۴۳۵.دلها رو آوردن و پشت كردن و نشاط و كسالت دارند. پس چون روى آورند، بينا و فهيم مى شوند و چون پشت مى كنند، خسته و افسرده مى گردند. پس آنها را هنگام روى آوردن و نشاط به كار گيريد و به گاه پشت كردن و كسالت، آزاد بگذاريد.

۴۳۶.لاخَيرَ في المَعروف إذا اُحصي. ۱۷

۴۳۶.نيكى به ديگران را چون برشمرى، ديگر خيرى ندارد.

۴۳۷.قال عليه السلام للصوفِيَّةِ لَمّا قالوا لَهُ: إنَّ المَأمونَ قَد رَدَّ هذَا الأَمرَ إلَيكَ، وَأنتَ أحَقُّ النّاسِ بِهِ إلّا أنَّهُ يَحتاجُ مَن يَتَقَدَّمُ مِثلَ تَقَدُّمِكَ إلى لُبسِ الصوفِ وما يَخشُنُ لُبسُهُ فَقالَ عليه السلام: وَيحَكُم!
إنَّما يُرادُ مِنَ الإمامِ قِسطُهُ وَعَدلُهُ ؛ إذا قالَ صَدَقَ، وَإذا حَكَمَ عَدَلَ، وَإذا وَعَدَ أنجَزَ ۱۸ «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِى أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَ الطَّيِّبَتِ مِنَ الرِّزْقِ» ۱۹ إنَّ يوسُفَ الصِّدِّيقَ لَبِسَ الدِّيباجَ المَنسوجَ بِالذَّهَبِ، وجَلَسَ عَلى مُتَّكَئاتِ آلِ فَرعَونَ. ۲۰

۴۳۷.صوفيان به امام گفتند: مأمون ولايت را به تو بازگردانده است و تو سزاوارترينِ مردم به آن هستى ولى كسى چون تو كه سرور و مقدّم بر همگان است بايد جامه پشمين و زبر به تن كند.
پس حضرتش فرمود: واى بر شما، آنچه از پيشواى جامعه خواسته
مى شود، عدل و داد اوست و اين كه هرگاه سخن بگويد، راست گويد و هرگاه حكم كند، عدالت ورزد و چون وعده دهد، وفا كند. «بگو چه كسى زينت هايى را كه خدا براى بندگانش پديد آورده و روزى پاكيزه را حرام كرده است؟». بى گمان يوسف صدّيق، جامه ديباى زربفت پوشيد و بر پشتى هاى خاندان فرعون تكيه زد.

۴۳۸.وسألَهُ عليه السلام الفَضلُ بنُ سَهلٍ أو غَيرُه عَن صِفَةِ الزّاهِدِ، فَقالَ عليه السلام: مُتَبَلِّغٌ بِدونِ قوتِهِ، مُستَعِدٌّ لِيَومِ مَوتِهِ، مُتَبرِّمٌ بِحَياتِهِ. ۲۱

۴۳۸.و فضل بن سهل يا جز او از امام رضا عليه السلام درباره ويژگى زاهد پرسيد، امام فرمود: به كمتر از قوت خود بسازد، آماده مرگ است و از زندگى ملول.

۴۳۹.وَقالَ عليه السلام في تَفسيرِ قَولِهِ تَعالى: «فَاصفَحِ الصَّفحَ الجَميلَ» ۲۲: عَفوٌ بِغَيرِ عِتابٍ. ۲۳

۴۳۹.در باره سخن خداى متعال:«پس درگذر، درگذشتنى نيكو» فرمود: يعنى درگذشتن بدون سرزنش كردن.

۴۴۰.و اُتِيَ المَأمونُ بِرَجُلٍ أراد أن يَقتُلَهُ، والرِّضا عليه السلام جالِسٌ، فَقالَ: ما تَقولُ يا أبَا الحَسَنِ ؟ فَقالَ عليه السلام: أقول إنَّ اللّهَ تعالى لا يَزيدُ بِحُسنِ العَفوِ إلّا عِزّا. فَعَفا عَنهُ. ۲۴

۴۴۰.مردى را نزد مأمون آوردند كه مى خواست او را بكشد و امام رضا عليه السلام هم حاضر بود. مأمون به امام گفت: اى ابو الحسن چه مى گويى؟ امام فرمود: خداوند در برابر نيكى عفو جز عزّت نمى افزايد. پس مامون از او درگذشت.

۴۴۱.و اُتِيَ المَأمونُ بِنَصرانِيٍّ قَد فَجَرَ بِهاشِمِيَّةٍ، فَلَمّا رَآهُ أسلَمَ. فَقالَ الفُقَهاءُ: هدَرَ الإِسلامُ ما قَبل ذلِكَ، فَسَأَلَ المأمونُ الرِّضا عليه السلام، فَقالَ: اقتُلهُ ؛ فَإِنَّهُ ما أسلَمَ حَتّى رَأَى البَأسَ، قالَ اللّهُ عز وجل: «فَلَمّا رَأَوا بَأسَنا قالوا آمَنّا بِاللّهِ وَحدَهُ» إلى آخر الآية. ۲۵۲۶

۴۴۱.مردى مسيحى را كه با سيدّه اى زنا كرده بود نزد مأمون آوردند همين كه مامون را ديد مسلمان شد، پس فقيهان نظر دادند: اسلام آن چه را پيشتر كرده بود از ميان برد.
مامون نظر امام رضا عليه السلام را جويا شد. امام عليه السلام فرمود: او را بكش كه وى تا آنگاه كه عذاب را نديد اسلام نياورد.
خداوند متعال مى فرمايد: «و چون عذاب ما را ديدند گفتند به خداوند يكتا ايمان آورديم.»

۴۴۲.ورُوِي عَن بَعضِ أصحابِ الرِّضا عليه السلام أنَّه قالَ: دَخَلتُ إليهِ بَمَروٍ فَقُلتُ: يابنَ رَسولِ اللّهِ رُوِيَ لَنا عَنِ الصادقِ عليه السلام أنَّه قالَ: «لاجَبرَ ولا تَفويضَ، بَل أمرٌ بَينَ أمرين»، فَما مَعناهُ؟ فَقالَ:
مَن زَعَمَ أنَّ اللّهَ سُبحانَهُ يَفعَلُ أفعالَنا ثُمّ يُعذِّبُنا عَلَيها فَقَد قَالَ بِالجَبرِ ومَن زَعَمَ أنَّ اللّهَ
تَعالى فَوَّضَ أمرَ الخَلقِ والرِّزقِ إلى حُجَجِهِ فَقَد قالَ بِالتَّفويضِ، والقائلُ بِالجَبرِ كافِرٌ، والقائلُ بِالتفويضِ مُشرِكٌ.
فَقُلتُ: يابنَ رَسولِ اللّهِ فَما أمرٌ بَينَ أمَرينِ؟ فَقالَ: وُجودُ السَّبيلِ إلى إتيانِ ما اُمِروا بِهِ، وتَركِ مانُهوا عَنهُ. ۲۷

۴۴۲.از يكى از ياران امام رضا عليه السلام روايت شده است كه در مرو بر حضرتش وارد شدم و گفتم: اى زاده پيامبر خدا، از امام صادق عليه السلام به ما رسيده كه فرموده است: نه جبر و نه تفويض، بلكه امرى در ميانه اين دو امر است، معنايش چيست؟ امام فرمود:
هركس بگويد كه خداى سبحان كارهاى ما را مى كند، سپس ما را بر آن عذاب مى كند، قائل به جبر شده است و آن كه مى گويد خداى متعال كار خلقت و روزى را به حجّتهاى خود سپرده، قائل به تفويض گشته و قائل به جبر كافر و قائل به تفويض، مشرك است.
گفتم: اى زاده پيامبر خدا، پس امر ميان دو امر چه؟ فرمود: وجود داشتن راهى (براى مردم) در انجام آنچه فرمان يافته و ترك آنچه از آن نهى شده اند.

۴۴۳.وسَألَهُ عليه السلام الفَضلُ بنُ سَهل في مَجلِسِ المأمونِ فَقالَ: يا أبا الحَسَنِ، الخَلقُ مَجبورونَ ۲۸ فَقالَ: اللّهُ أعدَلُ مِن أن يُجبِرَ ثُمَّ يُعَذِّبُ.
قَالَ: فَمُطلَقونَ؟ قالَ: اللّهُ أحكَمُ مِن أن يُهمِلَ عَبدَهُ، ويَكِلُهُ إلى نَفسِهِ. ۲۹

۴۴۳.فضل بن سهل در مجلس مأمون از امام رضا عليه السلام پرسيد: اى ابوالحسن، آيا مردم مجبور هستند؟ فرمود: خداوند عادل تر از آن است كه مجبور كند و سپس عذاب دهد.
گفت: آيا رها هستند؟ گفت: خداوند حكيم تر از آن است كه بنده اش را مهمل گذارد و او را به خودش وانهد.

۴۴۴.وفي بعضِ الرواياتِ: أنّ بَعضَ الناسِ سألَ الرِّضا عليه السلام فَقالَ: يابنَ رَسولِ اللّهِ، أتَقولُ: إنَّ اللّهَ تَعالى فَوَّضَ إلى عِبادِهِ أفعالَهُم؟ فَقالَ عليه السلام: هُم أضعَفُ مِن ذلِكَ وأقلُّ.
قالَ: فأجبَرَهُم؟ فَقالَ: هُوَ أعدلُ مِن ذلِكَ وأجَلُّ.
قالَ: فَكَيفَ تَقولُ؟ قالَ عليه السلام: أقولُ: أَمَرَهُم ونَهاهُم، وأقدَرَهُم عَلى ما أمَرَهُم بِهِ ونَهاهُم عَنهُ، وخَيَّرَهُم، فَقالَ عَزَّ مِن قائِلِ: «وَ قُلِ اعْمَلُواْ فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ» ۳۰ وقالَ سُبحانَهُ: «فَمَن شَآءَ فَلْيُؤْمِن وَ مَن شَآءَ فَلْيَكْفُرْ» ۳۱ وقالَ تَعالى وَعداً ووَعيداً: «فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ * وَ مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ» ۳۲. ۳۳

۴۴۴.در برخى روايت هاست كه شخصى از امام رضا عليه السلام پرسيد: اى زاده پيامبر خدا، آيا مى گويى: خداوند متعال كارهاى بندگان را در اختيار خود آنان قرار داده است؟ امام فرمود: آنان ناتوان تر و حقيرتر از اين هستند. پرسيد: پس آنان را مجبور كرده است؟ فرمود: او عادلتر و بزرگتر از اين است.
گفت: پس نظر شما چيست؟ فرمود: من مى گويم، به آنان فرمان داده و نهيشان كرده است و قدرت اجراى امر و نهيش را به آنان داده و ايشان را مختار كرده است و خداى عزيز چنين فرمود: «و بگو عمل كنيد كه به زودى خداوند و پيامبرش عمل شما را مى بيند» و خداى سبحان چنين فرمود: «هركس خواهد ايمان آورد و هر كس خواهد كفر ورزد.» و خداى متعال چنين وعده و وعيد داده است. «هر كس همسنگ ذره اى كار نيك كند آن را مى بيند و هر كس هموزن ذره اى كار بد كند آن را مى بيند.»

۴۴۵.اِصحَبِ السُّلطانَ بِالحَذَر ۳۴، وَالصَّديقَ بِالتَّواضُعِ، وَالعَدُوَّ بِالتَّحَرُّزِ، وَالعامَّةَ بِالبِشرِ. ۳۵

۴۴۵.مصاحبتت با حاكم، محتاطانه و با دوست، فروتنانه و با دشمن پرهيزكارانه و با توده مردم،خوشرويانه باشد.

۴۴۶.الإيمانُ فَوقَ الإسلامِ بِدَرَجةٍ، والتَّقوى فَوقَ الإيمانِ بِدَرَجةٍ (واليَقينُ فَوقَ التَّقوى بِدَرَجةٍ) ۳۶ وَلَم يَقُم بَينَ العِبادِ شَيءٌ أثقَلُ مِنَ اليَقينِ. ۳۷

۴۴۶.ايمان يك درجه از اسلام بالاتر است و تقوا، يك درجه از ايمان و يقين يك درجه از ايمان بالاتر است و چيزى سنگين تر ۳۸ از يقين ميان بندگان تقسيم نشده است.

۴۴۷.وسُئلَ عليه السلام: عَن المَشِيّةِ والإرادةِ فَقالَ: المَشِيَّةُ الِاهتِمامُ ۳۹ بِالشَّيءِ، وَالإرادَةُ إتمامُ ذلِكَ الشَّيءِ. ۴۰

۴۴۷.از حضرتش در باره مشيّت و اراده سؤال شد، فرمود: مشيّت همّت گماردن به چيزى است و اراده، تمام كردن آن.

۴۴۸.الأجَلُ آفةُ الأَملِ، والعُرفُ ذَخيرةُ الأبَدِ، والبِرُّ غَنيمةُ الحازِمِ والتَّفريطُ مُصيبةُ ذَوي القُدرةِ، والبُخلُ يُمَزِّقُ العِرضَ، والحُبُّ داعي المَكارهِ وأجَلُّ الخَلائقِ وأكرَمُها اصطِناعُ المَعروفِ، وإغاثةُ المَلهوفِ، وتَحقيقُ أمَلِ الآمِلِ، وتَصديقُ رَجاءِ الراجي، والاستِكثارُ مِنَ الأصدِقاءِ في الحَياةِ، والباكينَ بَعدَ الوَفاةِ. ۴۱

۴۴۸.اجل آفت آرزوست، و نيكى ۴۲ اندوخته هميشگى، و نيكوكارى دستآورد استوارانديش، و كوتاهى كردن مصيبت نيرومندان، و بخل آبرو را از ميان مى برد، و محبّت فراخوان رنجهاست، و بزرگترين و گرامى ترين صفتها نيكى كردن به ديگران و فريادرسى غمديدگان و تحقّق بخشيدن به آرزوى آرزومندان و اميد اميدواران و افزون ساختن دوستان در زندگى و گريه كنندگان پس از مرگ است.

1.امام على بن موسى عليه السلام ، مشهور به رضا عليه السلام در يازدهم ذى قعده سال ۱۴۸ هجرى در مدينه به دنيا آمد و در آخر صفر سال ۲۰۳ هجرى به سنّ ۵۵ سالگى در طوس از دنيا رفت و در مشهد به خاك سپرده شد. كنيه ايشان، «ابو الحسن» بود. احاديث گهر بار امام در «عيون اخبار الرضا» و بسيارى از كتب حديثى نقل شده است.

2.. الأمالي للطوسي : ص ۴۰۵ ح ۹۰۷ عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله ، الخصال : ص ۶۱۶ عن الإمام عليّ عليه السلام وفيه «باليسير» بدل «بالقليل» في الموضع الأوّلى، الكافي : ج ۲ ص ۱۳۸ ح ۴ عن الإمام الصادق عليه السلام ، تحف العقول : ص ۴۴۹ كلاهما نحوه.

3.. العدد القويّة : ص ۲۹۶ ح ۲۶.

4.. عيون أخبار الرضا : ج ۱ ص ۱۱۴ ح ۱، نثر الدرّ : ج ۱ ص ۳۶۳، التوحيد : ص ۶۹ ح ۲۵ وفيه «كاذب» بدل «كافر».

5.. العدد القوية : ص ۲۹۷ ح ۲۶، الدرّة الباهرة : ص ۳۶ ، ح ۹۹ وفيه ذيله من «من طلب الأمر».

6.. العدد القويّة : ص ۲۹۷ ح ۲۶، كشف الغمّة : ج ۳ ص ۱۰۰، الدرّة الباهرة : ص ۳۶ ، ح ۱۰۰ وفيه «ادّراء» بدل «ادّراع».

7.. العدد القويّة : ص ۲۹۷ ح ۲۶، كشف الغمّة : ج ۳ ص ۱۰۰.

8.. العدد القويّة : ص ۲۹۷ ح ۲۶.

9.. العدد القويّة : ص ۲۹۷ ح ۲۶، شرح نهج البلاغة : ج ۲۰ ص ۳۴۳ ح ۹۴۹ في الحكم المنسوبة إلى الإمام عليّ عليه السلام.

10.. نثر الدرّ : ج ۱ ص ۳۶۱ وفيه «متقلّل» بدل «متعلّل»، معدن الجواهر : ص ۳۷ وفيه صدره إلى «الإستكثار» من دون إسنادٍ إلى المعصوم.

11.. العدد القويّة : ص ۲۹۷ ح ۲۶.

12.. العددالقويّة: ص۲۹۷ ح ۲۶، أعلام الدين : ص ۳۰۷، الدرّة الباهرة : ص ۳۶، ح ۱۰۱ وليس فيه «الاسترسال».

13.. العدد القويّة : ص ۲۹۷ ح ۲۸، أعلام الدين : ص ۳۰۷.

14.. الدرّة الباهرة : ص ۳۶، ح ۱۰۲ ؛ العدد القويّة : ص ۲۹۷ ح ۲۸ وفيه «المسكنة» بدل «المسألة».

15.. العدد القويّة : ص ۲۹۷ ح ۲۷، الدرّة الباهرة : ص ۳۷، ح ۱۰۳ ؛ أعلام الدين : ص ۳۰۷.

16.. العدد القويّة : ص ۲۹۷ ح ۲۸، أعلام الدين : ص ۳۰۷.

17.. العدد القويّة : ص ۲۹۷ ح ۲۸ وفيه «رخص» بدل «أحصى».

18.. وفي «أ»: زيادة: «والخير معروف».

19.. الأعراف : ۳۲.

20.. الكافي : ج ۶ ص ۴۵۴ ح ۵، تفسير العيّاشي : ج ۲ ص ۱۵ ح ۳۳، نثر الدرّ : ج ۱ ص ۳۶۵، دعائم الإسلام : ج ۲ ص ۱۵۴ ح ۵۴۸ عن الإمام الصادق عليه السلام كلّها نحوه.

21.. نثر الدرّ : ج ۱ ص ۳۶۱.

22.. الحجر : ۸۵.

23.. معاني الأخبار : ص ۳۷۴، عيون أخبار الرضا : ج ۱ ص ۲۹۴ ح ۵۰، الأمالي للصدوق : ص ۱۳۱ ح ۱۲۱، نثر الدرّ : ج ۱ ص ۳۶۴.

24.. نثر الدرّ : ج ۱ ص ۳۶۲.

25.. غافر : ۸۴.

26.. نثر الدرّ : ج ۱ ص ۳۶۱.

27.. عيون أخبار الرضا : ج ۱ ص ۱۲۴ ح ۱۷، نثر الدرّ : ج ۱ ص ۳۶۳ وفيه «خلقه» بدل «حججه».

28.. وفي «أ» : مجبرون.

29.. نثر الدرّ : ج ۱ ص ۳۶۱.

30.. التوبة : ۱۰۵.

31.. الكهف : ۲۹.

32.. سورة الزلزلة : ۷ و ۸.

33.. العدد القويّة : ص ۲۹۸ ح ۳۳ وفيه صدره إلى «ونهاهم عنه».

34.. وفي «أ» : بالجِدّ.

35.. الدرّة الباهرة : ص ۳۸، ح ۱۰۹ ؛ العدد القويّة : ص ۲۹۹ ح ۳۴.

36.. أثبتناه من المصادر كما يقتضيه السياق وذيل الرواية.

37.. الكافي : ج ۲ ص ۵۱ ح ۲ و ج ۲ ص ۵۲ ح ۶، التمحيص : ص ۶۳ ح ۱۴۵ وفيهما «أقلّ» بدل «أثقل»، تحف العقول : ص ۳۷۲ عن الإمام الصادق عليه السلام وفيه «أشدّ» بدل «أثقل» وفي الجميع «لم يقسم» بدل «لم يقم».

38.در برخى منابع ديگر «كمتر» و در برخى «سخت تر» آمده است.

39.. وفي «أ» : كالاهتمام.

40.. العدد القويّة : ص ۲۹۹ ح ۳۵، أعلام الدين : ص ۳۰۷، الدرّة الباهرة : ص ۳۸ ، ح ۱۱۰.

41.. العدد القويّة : ص ۲۹۹ ح ۳۵ وفيه «العزم» بدل «العرف»، أعلام الدين : ص ۳۰۸ وفيه «إعانة» بدل «إغاثة» وفيهما «مخيلة» بدل «رجاء».

42.در برخى منابع «عزم» آمده است.


چشم تماشا
24

ومن كلامِ الإمامِ الكاظمِ أبي الحسنِ موسى بنِ جعفرٍ عليهما السّلام

از سخنان امام كاظم عليه السّلام ۱

۳۹۷.وَجَدتُ عِلمَ النّاسِ في أربَعٍ ؛ أوَّلُها: أن تَعرِفَ رَبَّكَ، وَالثّانِيةُ: أن تَعرِفَ ما صَنَعَ بِكَ، وَالثّالِثةُ: أن تَعرِفَ ما أرادَ منكَ، وَالرّابِعةُ: أن تَعرِفَ ما يُخرِجُكَ مِن دِينِكَ. ۲
تَفسيرُ ذلِكَ: هذا مطابِقٌ لِكلامِ جَدِّهِ الباقرِ عليه السلام، ومعناه يُشاكِلُ مَعناهُ.
فَالاُولى: وجوبُ مَعرفةِ اللّهِ تَعالى التي هِيَ اللُّطفُ.
والثانِيةُ: مَعرفةُ ما صَنَعَ بِهِ مِنَ النِّعَمِ التي يَتَعَيَّنُ عَلَيهِ لأجلِها الشُّكرُ والعِبادةُ.
والثالثة: أن يَعرِفَ ما أرادَ مِنهُ، مِمّا أوجَبَهُ عَلَيهِ أو نَدَبَهُ إلى فِعلِهِ، لِيفعَلَهُ عَلَى الحَدِّ الَّذي أرادَ مِنهُ، فَيَستَحِقَّ بِذلِكَ الثَّوابَ الَّذي عَرَّضَهُ لَهُ.
والرابِعةُ: أن يَعرِفَ الشَّيءَ الَّذي يُخرِجُهُ عَن طاعةِ اللّهِ، ويَستَحِقَّ بِفِعلِهِ أو بِتَركِهِ العِقابَ فَيَجتَنِبَهُ.
وهذَا الخَبَرُ عَلَى التَّرتيبِ الَّذي ذَكَرناهُ يُطابِقُ الخَبَرَ المُتَقَدِّمَ. ۳

۳۹۷.دانش مردمان را در چهار چيز يافتم: نخست اين كه پروردگارت را بشناسى، دوم اين كه بدانى با تو چه كرده است، سوم اين كه بدانى از تو چه خواسته است و چهارم اين كه بدانى چه چيز تو را از دينت بيرون مى برد.
تفسيرحديث: اين، مطابق سخن جدّش، امام باقر عليه السلام و معنايش مانند آن است ۴.
پس دانش نخست: وجوب معرفت خداى متعال است كه لطف مى باشد.
و دوم: شناخت نعمتهايى است كه به انسان داده و از اين رو سپاس و پرستش خدا بر او واجب شده است.
و سوم: شناخت آنچه كه از او خواسته است، واجب يا مستحبّ تا همان گونه كه از وى خواسته انجام دهد و بدين شكل پاداشى را كه در دسترس او نهاده است به دست آورد.
و چهارم: شناخت چيزى است كه او را از فرمانبردارى خدا بيرون مى برد و با انجام يا ترك آن، سزاوار كيفرش مى شود تا از آن بپرهيزد.
و اين حديث، به شرح مذكور مطابق خبر پيشين است ۵.

۳۹۸.رَحِمَ اللّهُ عَبداً نُوَمَةً ۶، عَرَفَ الناسَ ولا يَعرِفونَهُ. ۷

۳۹۸.خداوند بنده گمنام را بيامرزد، او مردم را مى شناسد ولى مردم او را نمى شناسند.

۳۹۹.أولَى العِلمِ بِكَ مالا يَصلُحُ لَكَ العَمَلُ إلّا بِهِ، وأوجَبُ العِلمِ عَلَيكَ ما أنتَ مَسؤولٌ عَنِ العَمَلِ بِهِ، وألزَمُ العِلمِ لَكَ ما دَلَّكَ عَلى صَلاحِ قَلبِكَ، وأظهَرَ لَكَ فَسادَهُ، وأحمَدُ العِلمِ عاقِبةً ما زادَ في عَمَلِكَ العاجِلِ فَلا تَشتَغِلَنَّ بِعِلمٍ لا يَضُرُّكَ جَهلُهُ، ولا تَغفَلَنَّ عَن عِلمٍ يَزيدُ في جَهلِكَ تَركُهُ. ۸

۳۹۹.شايسته ترين دانش براى تو آن است كه عملت جز بدان سامان نپذيرد و واجب ترين دانش براى تو آن است كه از عمل به آن پرسيده مى شوى و لازم ترين دانش براى تو آن است كه به صلاح قلبت ره بنمايد و تباهى اش را برايت روشن سازد و نيك فرجام ترين دانش آن است كه بر عمل زودگذر تو بيفزايد، پس به دانشى كه ندانستنش زيانى به تو نمى رساند سرگرم مشو و از دانشى كه رهاكردنش بر نادانى تو مى افزايد غافل مباش.

۴۰۰.مَن تَكَلَّفَ ما لَيسَ مِن عَمَلِهِ ضَيَّعَ عَمَلَهُ، وَخابَ أمَلُهُ. ۹

۴۰۰.آن كه كارى بيشتر از توانش را بر خود بار كند، كار را تباه كرده و اميدش را نااميد كرده است.

۴۰۱.مَن تَرَكَ التِماسَ المَعالي لانقِطاعِ رَجائهِ فيها لَم يَنَل جَسيماً، ومَن تَعاطى ما لَيس مِن أهلِهِ فاتَهُ ما هُوَ مِن أهلِهِ، وقَعَدَ بِهِ ما يَرجوهُ مِن أمَلِهِ، ومَن أبطَرَتهُ النِّعمَةُ وَقَّرهُ زَوالُها. ۱۰
يَعني: أنّه يغفل فيها عَمّا يُكسِبُهُ أجراً.

۴۰۱.آن كه از سر نوميدى در پى والايى ها نرود، به جايى نمى رسد و آن كه در پى چيزى باشد كه سزاوارش نيست، چيزى را كه سزاوار است از دست بدهد و به آنچه اميد بسته نرسد و هر كس را نعمت سبكسر و سرمستش كند، از كف رفتنش، گران جان و زمينگيرش نمايد.
يعنى، از به دست آوردن پاداش غافل مى ماند.

۴۰۲.المَغبونُ مَن غَبَنَ عُمُرَهُ ساعةً بَعدَ ساعةٍ. ۱۱

۴۰۲.مغبون آن است كه عمر خود را لحظه به لحظه از دست بدهد.

۴۰۳.المَعروفُ يَتلوهُ المَعروفُ غِلٌّ لا يَفُكُّهُ إلّا مُكافَأَ ةٌ أو شُكرٌ. ۱۲

۴۰۳.نيكى در پى نيكى، زنجيرى است كه آن را جز پاسخى در خور و يا سپاسى شايسته نگشايد.

۴۰۴.لَو ظَهَرَتِ الآجالُ افتُضِحَتِ الآمالُ. ۱۳

۴۰۴.اگر اجل ها هويدا مى شدند، آرزوها نقش بر آب مى گشتند.

۴۰۵.إذا كَثُرَت ذُنوبُ الصَّديقِ تَمَحَّقَ السُّرورُ بِهِ. ۱۴

۴۰۵.چون گناهان دوست فراوان شود، شادمانى به او از ميان برود.

۴۰۶.رأسُ السَّخاءِ أداءُ الأمانةِ. ۱۵

۴۰۶.اوج سخاوت، اداى امانت است.

۴۰۷.مَن كَثُرَ مَلَقُهُ، لَم يُعرَف بِشرُهُ. ۱۶

۴۰۷.آن كه چاپلوسى اش فراوان است، خوشحالى اش فهميده نشود.

۴۰۸.قِلَّةُ الشُّكِر تُزَهِّدُ في اصطِناعِ المَعروفِ. ۱۷

۴۰۸.كم سپاس گزاردن، رغبت به نيكى كردن را مى كاهد.

۴۰۹.مَنِ استَشارَ لَم يَعدِم عِندَ الصَّوابِ مادِحاً، وَعِندَ الخَطأِ عاذِراً. ۱۸

۴۰۹.كسى كه مشورت مى كند، به گاه صواب ستايشگر را و به گاه خطا پذيرشگر عذر را از دست نمى دهد.

۴۱۰.وقالَ يونُسُ بنُ بُكَيرٍ: حَجَجتُ فَلَقيتُ الإمامَ أبا الحَسَنِ موسَى بنَ جَعفَرٍ عليهماالسلامفَقُلتُ لَهُ: إنّي قَد حَظيتُ عِندَ السُّلطانِ، وحَفِظتُ تَدبيرَ أمري مَعَهُ فيما يُريدُهُ، فَما أحوَجَني ۱۹ أن يبعثني عَلى شَيءٍ يَبغيهِ مِن جِهَتي !
فَقالَ لي: إذا انفتَحَ لَكَ مِن (تدبيرك) ۲۰ ما يُكسِبك من السُّلطانُ الرضى، ويَبعثُ عَليكَ مِنَ العامّةِ السَّخَطَ، فلا تَعُدَّنَّ حَظّاً أن يكونَ السُّلطانُ عَنكَ راضياً، والعامَّةُ لَكَ خُصوماً ؛ فَإنّ لِسَخَطِ العامّةِ نَتاجاً مُرّاً، إن يُعطيكَ ۲۱ السُّلطانُ بِهِ أنساه ذلِكَ ما حَمِدَهُ مِنكَ ووَكَلَهُ بِحِفظِ ما جَنَيتَهُ عَلَيهِ، فَعادَ رِضاهُ سَخَطاً ونَقماً، وعادَ كَدحُكَ لَهُ عَلَيكَ وَبالاً. ۲۲

۴۱۰.يونس بن بكير مى گويد: حج گزاردم و امام ابوالحسن، موسى بن جعفر عليهماالسلام را ملاقات كردم و به ايشان گفتم: من نزد سلطان بهره اى يافته ام و صلاح كار خود و او را در دست دارم و به من در برخى كارها نياز دارد و مرا در پى آنها مى فرستد.
امام به من فرمود: چون ديدى چاره جويى ات به رضايت سلطان و نارضايى مردم مى انجامد، اين را بهره مندى خود مشمار كه سلطان از تو خشنود باشد و مردم با تو دشمن باشند كه نارضايى مردم نتايج تلخى در پى دارد. اگر سلطان(بخواهد) به خاطر آن به تو عطايى كند، همين كه تو را ستود، از يادش برود و تو را با جنايتت (بر مردم) وانهد، پس رضايت او نارضايتى و خشم مى گردد و رنج تو به خاطر او، گريبانگيرت مى شود.

۴۱۱.مَن لَم يَكُن لَهُ مِن نَفسِهِ واعِظٌ، تَمَكَّنَ مِنهُ عَدُوُّهُ ـ يَعني الشَّيطانَ ـ. ۲۳

۴۱۱.آن كه واعظى از درون جان خود نداشته باشد، دشمنش ـ يعنى شيطان ـ بر او تسلّط مى يابد.

۴۱۲.مَن أتى إلى أخيهِ مَكروهاً فَبِنَفسِهِ بَدأ. ۲۴

۴۱۲.هركس به برادرش بدى كند، نخست به خود كرده است.

۴۱۳.لاتَردُّوا عَلَى المُلوكِ آراءهُم! فإنّها مَقرونة بِعِمارةِ الأرضِ وصِحَّةِ الأبدانِ. ۲۵

۴۱۳.آراى پادشاهان (عاقل) را ردّ مكنيد كه با آبادانى زمين و سلامتى بدنها همراه است.

۴۱۴.مَن وَكَدَهُ الفَقرُ أبطَرَهُ الغِنى. ۲۶

۴۱۴.هر كه را نادارى اندوهگين كند،توانگرى سرمستش سازد.

۴۱۵.مَن لَم يَجِد لِلإِساءَةِ مَضَضاً لَم يَكُن لِلإِحسانِ عِندَهُ مَوقِعٌ. ۲۷

۴۱۵.آن كه از بدى، رنجيده نمى شود، نيكى كردن به او جايى ندارد.

۴۱۶.وقالَ عَبدُ المؤمنِ: دَخَلتُ عَلَى الإمامِ أبي الحَسَنِ موسَى بنِ جَعفَرٍ عليهماالسلاموعندَهُ مُحمَّدُ بنُ عَبدِ اللّهِ بنِ مُحَمَّدٍ الجَعفَريّ، فَتَبَسَّمتُ إليهِ، فَقالَ لي: أتُحِبُّهُ؟ قُلتُ: نَعَم، وما أحبَبتُهُ إلّا لَكُم.
فَقالَ: هُوَ أخوكَ، والمؤمنُ أخو المؤمنِ لِاُمّهِ وأبيهِ وإن لَم يَلِدهُ أبوهُ.
مَلعونٌ مَن اتَّهَمَ أخاهُ، مَلعونٌ مَن غَشَّ أخاهُ، مَلعونٌ مَن لَم يَنصَح لِأخيهِ، مَلعونٌ مَنِ استأثَرَ عَلى أخيهِ، ومَلعونٌ مَنِ احتَجَبَ عَن أخيهِ، مَلعونٌ مَنِ اغتابَ أخاهُ. ۲۸

۴۱۶.عبدالمؤمن مى گويد: بر امام ابوالحسن موسى بن جعفر وارد شدم و محمّد بن بن عبداللّه بن محمّد جعفرى نزدش بود، پس به او لبخند زدم، امام به من فرمود: آيا او را دوست مى دارى؟ گفتم: آرى و او را دوست ندارم جز به خاطر شما.
امام فرمود: او برادر توست و مؤمن برادر تنى مؤمن است، هرچند از يك پدر نباشند. ملعون است آن كه برادرش را متهم كند، ملعون است آن كه برادرش را فريب دهد، ملعون است آن كه براى برادرش خيرخواهى نكند، ملعون است آن كه خود را بر برادرش مقدّم كند، ملعون است آن كه خود را از برادرش پنهان بدارد، ملعون است آن كه از برادرش غيبت كند.

۴۱۷.قِلّةُ الوَفاءِ عَيبٌ بِالمُروَّةِ. ۲۹

۴۱۷.اندك بودن وفا، عيب جوانمردى است.

۴۱۸.ما استَبَّ اثنانِ إلَا انحَطَّ الأَعلى إلى مَرتِبةِ الأَسفَلِ. ۳۰

۴۱۸.دو كس به هم دشنام ندادند جز آن كه بالاتر به مرتبه فروتر سقوط كرد.

۴۱۹.وقَدِمَ عَلَى الرَّشيدِ رَجُلٌ مِنَ الأنصارِ يُقالُ لَهُ نفيعٌ، وكانَ عَريضاً، فَحَضَرَ يَوماً بابَ الرَّشيدِ ومَعَهُ عَبدُ العَزيزِ بنُ عُمَرِ بنِ عَبدِ العَزيزِ، وحَضَرَ موسَى بنُ جَعفَرٍ عليهماالسلام على حِمارٍ لَهُ، فَتَلَقّاهُ الحاجِبُ بالإكرامِ والإجلالِ، وأعظَمَهُ مَن كانَ هُناكَ، وعَجَّلَ لَهُ الإذنَ، فَقالَ نفيعٌ لِعَبدِ العَزيزِ: مَن هذا الشَّيخُ؟
قالَ: أوَما تَعرِفُهُ؟ هذا شَيخُ آلِ أبي طالبٍ، هذا موسَى بنُ جَعفَرٍ عليه السلام.
فَقالَ: ما رأيتُ أعجَزَ مِن هؤلاءِ القَومِ! يَفعَلونَ هذا بِرَجُلٍ يَقدِرُ أن يُزيلَهُم عَنِ السَّريرِ! أما لِئن خَرَجَ لَأسوءنَّهُ.
فقالَ عَبدُ العَزيزِ: لا تَفعل! فَإنَّ هؤلاءِ أهلُ بَيتٍ قَلَّما تَعرَّضَ لَهُم أحدٌ بِخطابٍ إلّا وَسَموهُ
بِالجَوابِ سِمةٌ يَبقى عارُها عَلَيهِ مَدَى الدَّهرِ.
وخَرَجَ موسَى بنُ جَعفَرٍ عليه السلام، فَقامَ إلَيهِ نفيعُ الأنصاريّ، فأخَذَ بِلجامِ حِمارِهِ، ثُمَّ قالَ لَهُ: مَن أنتَ؟
فَقالَ: يا هذا ! خَلِّ عَنِ الحِمارِ فَخلّى عَنهُ ويَدُهُ تَرعُدُ، وانصرَفَ يَخزى.
فَقالَ لَهُ عَبدُ العَزيزِ: ألَم أقُل لَكَ؟
فَقالَ: يا هذا، إن كُنتَ تُريدُ النَّسَبَ ؛ فَأَنا ابنُ مُحَمَّدٍ حَبيبِ اللّهِ، ابنُ إسماعيلَ ذَبيحِ اللّهِ، وَإن كُنتَ تُريدُ البَلَدَ ؛ فَهُوَ الَّذي فَرَضَ اللّهُ جَلَّ وعَزَّ عَلَى المُسلِمينَ وعَلَيك ـ إن كُنتَ مِنهُم ـ الحَجَّ إلَيهِ، وَإن كُنتَ تُريدُ المفاخَرةَ فَوَاللّهِ فَما رَضِيَ مُشرِكوا قَومي مُسلِمي قَومِكَ أكفاءَ لَهُم حَتّى قالوا: «يا مّحَمَّدُ أخرِج إلَينا أكفاءَنا مِن قَرَيشَ» ۳۱۳۲.

۴۱۹.مردى از انصار به نام نفيع بر هارون الرشيد درآمد. او بد زبان و طعنه زن بود و به همراه عبدالعزيز بن عمر بن عبدالعزيز به درگاه هارون آمده بود. همان زمان امام موسى بن جعفر عليهماالسلام سوار بر درازگوشى نيز دررسيد و حاجب دربار از او با احترام و جلال استقبال كرد و هركس ديگرى نيز كه در آنجا بود بزرگش داشت و حاجب به امام زود اجازه ورود داد. نفيع به عبدالعزيز گفت: اين پيرمرد كيست؟ عبدالعزيز گفت: او را نمى شناسى؟ اين بزرگ خاندان ابى طالب موسى بن جعفر است.
نفيع گفت: قومى از اين قوم بنى عباس ناتوان تر نديده ام! مردى را چنين پاس مى دارند كه مى تواند از تخت سلطنت به زيرشان كشد! اگر بيرون آيد عيبناكش مى كنم.
عبد العزيز گفت: اين كار را مكن! اينان خاندانى هستند كه كمتر كسى
زبان به تعرّض آنان گشود جز آن كه چنان پاسخ رسواكننده اى به او دادند كه رسوايى اش تا ابد بر آنان ماند.
و چون امام موسى بن جعفر بيرون آمد نفيع انصارى به سويش رفت و افسار درازگوش امام را گرفت و گفت: تو كيستى؟
امام كاظم عليه السلام فرمود:افسار درازگوش را رها كن، و نفيع در حالى كه دستش مى لرزيد با رسوايى بازگشت.
عبد العزيز به او گفت: به تو نگفتم؟
امام كاظم عليه السلام فرمود: اى مرد، اگر نسبم را مى خواهى، من پسر محمّد حبيب خدا، پسر اسماعيل ذبيح خدا هستم و اگر شهرم را مى خواهى، جايى است كه خداوند عزّوجلّ حجّ آن را بر مسلمانان و نيز تو ـ اگر از آنها باشى ـ واجب كرده است و اگر قصد تفاخر در شأن و منزلت را دارى، به خدا سوگند مشركان قوم من به هم رتبه بودن با مسلمانان قوم تو راضى نشدند، آن هنگام كه گفتند: اى محمّد، هم رتبگان ما را از قريش به جنگ ما روانه كن. ۳۳

۴۲۰.قيلَ: وحَجَّ الرَّشيدُ فَلَقِيَهُ موسَى بنُ جَعفَرٍ عليه السلام عَلى بَغلةٍ فَقالَ لَهُ الرَّشيدُ: مِثلُكَ في حَسَبِكَ ونَسَبِكَ وتَقَدُّمِكَ يَلقاني عَلى بَغلةٍ! فَقالَ: تَطَأطَأَت عَن خُيَلاءِ الخَيلِ، وَارتَفَعَت عَن ذِلَّةِ العِيرِ، وخَيرُ الاُمورِ أوساطُها. ۳۴

۴۲۰.هارون الرشيد حجّ گزارد (و پس از ورود به مدينه) امام موسى بن جعفر عليهماالسلام سوار بر استر او را ملاقات كرد. هارون بر او خرده گرفت و گفت: همچو تويى در حسب و نسب و سابقه سوار بر استر به ملاقات من مى آيد؟! حضرت پاسخ داد: از تكبّر اسب فرود آمدم و از خوارى درازگوش بالاتر رفتم و بهترين كارها ميانه آنهاست.

1.حضرت موسى بن جعفر عليه السلام ، يكشنبه هفتم صفر سال ۱۲۸ هجرى در «ابواء»، ميان مكه و مدينه به دنيا آمد و در ۲۵ رجب سال ۱۸۳ هجرى و در سن ۵۵ سالگى در زندان بغداد شهيد شد و در كاظمين به خاك سپرده شد. كنيه امام، «ابو الحسن» و «ابو ابراهيم» و مشهور به «كاظم» بود. بسيارى از روايات ايشان در مجموعه هاى حديثى و «تحف العقول» آمده است.

2.. الكافي : ج ۱ ص ۵۰ ح ۱۱، الإرشاد : ج ۲ ص ۲۰۳، الخصال : ص ۲۳۹ ح ۸۷، معاني الأخبار : ص ۳۹۵ ح۴۹، الأمالي للطوسي : ص ۶۵۱ ح ۱۳۵۱ كلّها عن الإمام الصادق عليه السلام.

3.. راجع الحديث ۱۱ من أحاديث الإمام الباقر عليه السلام وتفسير المرشد أبي يعلى الطالبي في ذيله والظاهر أنّ هذا التفسير أيضا له كما قاله العلّامة الطهراني في الذريعة : ج ۴ ، ص ۲۵۹ في ذيل عنوان «تفسير أبي يعلى الجعفري» وراجع كنز الفوائد : ص ۹۹ تفسير الشيخ المفيد رحمه الله.

4.حديث ۱۱ از مجموعه احاديث امام باقر عليه السلام.

5.حديث۱۱ از مجموعه احاديث امام باقر عليه السلام وگويى تفسير اين حديث هم از ابويعلى جعفرى باشد همان گونه كه علامه تهرانى گفته است.

6.. النُومَة ـ بوزن الهُمَزة ـ : الحامل الذكر الذي لا يؤبه له. (النهاية : ج ۵ ص ۱۳۱).

7.. لم نجده بهذه اللفظة ولكن ورد في معناه روايات متعدّدة فراجع : ميزان الحكمة : عنوان ۸۱۹ : الخمول.

8.. عدّة الداعي : ص ۶۸، أعلام الدين : ص ۳۰۵.

9.. الدرّة الباهرة : ص ۳۳ ، ح ۸۹ وفيه: «ليس من علمه».

10.. لم نجده في المصادر.

11.. الأمالي للمفيد : ص ۱۸۳ ح ۶، معاني الأخبار : ص ۳۴۲ ح ۲ كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام.

12.. الدرّة الباهرة : ص ۳۳ ، ح ۹۰ نحوه ؛ غرر الحكم : ح ۱۷۷۳ ؛ شرح نهج البلاغة : ج ۲۰ ص ۳۲۷ ح ۷۴۰ كلاهما عن الإمام عليّ عليه السلام.

13.. الدرّة الباهرة : ص ۳۴، ح ۹۱ ؛ أعلام الدين : ص ۳۰۵، غرر الحكم : ح ۷۵۷۷ عن الإمام عليّ عليه السلام.

14.. عيون الحكم والمواعظ : ص ۱۳۵ ح ۳۰۷۹ عن الإمام عليّ عليه السلام.

15.. مقصد الراغب : ص ۱۶۱.

16.. غرر الحكم : ح ۷۹۶۳ عن الإمام عليّ عليه السلام.

17.. غرر الحكم : ح ۶۷۴۶ عن الإمام عليّ عليه السلام.

18.. الدرّة الباهرة : ص ۳۴، ح ۹۲ ؛ غرر الحكم : ح ۸۹۵۶، شرح نهج البلاغة : ج ۲۰ ص ۳۴۳ ح ۹۴۰ كلاهما عن الإمام عليّ عليه السلام.

19.. وفي «أ»: اُحوِجه.

20.. وفي «أ» : «بَين يَدِك».

21.. وفي «أ» : يَعصبُك وفي «ج» : يعصك والصواب «يعطك».

22.. لم نجده في المصادر.

23.. الأمالي للصدوق : ص ۵۲۶ ح ۷۱۱ عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه.

24.. أعلام الدين : ص ۳۰۵.

25.. مقصد الراغب : ص ۱۶۱ (مخطوط).

26.. الدرّة الباهرة : ص ۳۴ ، ح ۹۳ وفيه «ولهه» بدل «وكده».

27.. الدرّة الباهرة : ص ۳۴، ح ۹۴ ؛ أعلام الدين : ص ۳۰۵.

28.. عدّة الداعي : ص ۱۷۴، أعلام الدين : ص ۳۰۵.

29.. مقصد الراغب : ص ۱۶۱.

30.. الدرّة الباهرة : ص ۳۴، ح ۹۵ وفيه «ما تسابّ» ؛ أعلام الدين : ص ۳۰۵.

31.. هذه إشارة إلى مبارزة حمزة بن عبدالمطّلب وعبيدة بن الحرث و عليّ بن أبي طالب مع عتبة بن ربيعة وأخيه شيبة بن ربيعة وابنه الوليد بن عتبة في غزوة بدر الكبرى ، فراجع تاريخ الطبريّ : ج ۲ ، ص ۴۴۵ ؛ سيرة ابن هشام : ج ۲ ، ص ۲۷۷ ؛ الكامل في التاريخ : ج ۱ ، ص ۵۳۱.

32.. الأمالي للسيد المرتضى : ج ۱ ص ۱۹۹، دلائل الإمامة : ص ۳۱۹ ح ۲۶۴ نحوه.

33.در جنگ بدر سه سردار قريشى از سپاه مكّه به نام عتبه و شيبه پسران ربيعه و وليد پسر عتبه هماورد طلبيدند ؛ سه تن از انصار روانه شدند اما سرداران قريشى خواستند كه سه جنگاور هم رتبه آنان از ميان مهاجران قريش به جنگشان بيايد ، پس حضرت على و حمزه و عبيده به ميدان آمدند.

34.. الإرشاد : ج ۲ ص ۲۳۴ ؛ مقاتل الطالبين : ص ۴۱۴ مع تفاوت في صدرهما.

تعداد بازدید : 981
صفحه از 30
پرینت  ارسال به