واکاوی گونه ‏‏های دخالت ذهنیت راویان در فهم حدیث - صفحه 124

حکم دخیل نیست و یا این که احتمالات دیگر مد نظر او نبوده است؛ مثال:

عن معاویةِ بن عمّار قال: سألتُ أبا عبدالله علیه السلام عن المَیّت، فقال: «یُستقبَل بباطِنِ قدَمَیه القِبلةَ».۱

راوی در روایت فوق، با عبارت «سألت عن المیّت؛ در باره مرده سؤال کردم»، تنها به مضمون کلی سؤالش اشاره کرده و خصوصیات آن را حذف نموده است. این روش نقل موجب شده است که نتوان از متن روایت و سؤال راوی فهمید که میت در چه حالتی باید رو به قبله خوابانده شود؛ در هنگام احتضار یا غسل یا دفن. ظاهر این روایت بر خلاف این حکم قطعی است که میت باید در قبر رویش به سوی قبله باشد. از این رو، به احتمال زیاد قرینه‏ای‏ در سؤال بوده است که وضعیت میت را روشن می‏کرده و آن قرینه از قلم افتاده است. البته امکان دارد از قراین دیگری مانند جو فقهی حاکم بر زمان بفهمیم که مراد هنگام احتضار است؛ زیرا در آن زمان موضوع اصلی اختلاف میان عامه و خاصه همین نکته بوده است.۲ _ ۳

روش برخورد با این ابهام

سؤال راوی در صورتی می‌تواند احتمال قرینیت پیدا کند که کلام معصوم علیه السلام از جهتی دارای ابهام و اجمال باشد؛ اما اگر کلام معصوم با تصریح به اطلاق و عموم و یا تقییدات و یا قراین روشن دیگری همراه بود، می‌توان ظاهر آن را حجت دانست و احتمال دخالت سؤال راوی در فهم مراد معصوم با توجه به حذف آن توسط همان راوی یا روات بعدی غیر قابل اعتنا است؛ اما در صورت وجود احتمال قوی دخالت سؤال راوی در فهم معنای حدیث باید در جست و جوی قراین اطمینان بخش برآمد و یکی از احتمالات را تا حد اطمینان تقویت نمود. توجه به شرایط محیطی القای سخن و یا خصوصیات راوی و محل سکونت و شغل او و مانند آنها می‏تواند از نمونه شواهد تقویت کننده یک احتمال باشد. در صورتی که نتوان به اطمینانی در یک طرف رسید، روایت مجمل می‏شود و باید به قدر متیقن از آن اکتفا نمود.‏

1.. الکافی، ج۳، ص۱۲۷، ح۲.

2.تعارض الادلة و اختلاف الحدیث، ص۳۹۴.

3.به عنوان یک نمونه بارز دیگر می‏توان روایت: «إن کانت له بیّنة عادلَة علی اهلِ مصرٍ أنّهم صاموا ثَلاثینَ علی رؤیته قَضی یوماً.» را عنوان کرد که با حذف سوال دچار ابهام شده و تفسیر‏های گوناگونی را بر می‏تابد.. تهذیب ا لاحکام، ج۴، ص۱۵۸، ح۴۴۳.

صفحه از 143