49
دانشنامه قرآن و حديث 13

۴۷۷.مسند ابن حنبلـ به نقل از ابو عمره انصارى ـ :در جنگى با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بوديم . مردم ، دچار گرسنگى شدند . از پيامبر خدا اجازه خواستند تا بعضى از شترانِ خود را ذبح كنند و گفتند : خداوند ، با آنها ما را سير مى كند .
عمر بن خطّاب ، چون ديد پيامبر خدا تصميم دارد كه به آنان اجازه دهد تا بعضى شترانشان را ذبح كنند ، گفت : اى پيامبر خدا ! چگونه خواهد شد ، اگر فردا گرسنه و پياده با دشمن ، رو به رو شويم؟! اى پيامبر خدا ! اگر صلاح بدانيد ، باقى مانده توشه خود را بياورند و آنها را جمع كنيد و دعا كنيد كه خدا به آنها بركت دهد ، خداى متعال با دعاى شما ما را سير خواهد كرد ـ يا گفت : با دعاى شما براى ما بركت خواهد داد ـ .
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود تا باقى مانده توشه هايشان را بياورند . مردم ، مشت مشت يا بيشتر ، غذا مى آوردند . بيشترين مقدارى كه كسى آورد ، يك صاع خرما بود.
پيامبر خدا همه آنها را جمع كرد . سپس برخاست و دعا كرد . آن گاه سپاهيان را فرا خواند تا ظرف هاى خود را بياورند و دستور داد كه آنها را پر كنند . در سپاه ، هيچ ظرفى نماند ، مگر اين كه آن را پر كردند ، و [ باز ]به همان اندازه ماند.
پيامبر خدا ، چنان خنديد كه دندان هاى آسيايش پيدا شد . آن گاه فرمود : «گواهى مى دهم كه معبودى جز خدا نيست و من ، فرستاده خدايم . هيچ بنده اى نيست كه خدا را با اين دو (توحيد و نبوّت) ديدار كند ، مگر آن كه روز قيامت ، آتش دوزخ از او دور مى شود».

۴۷۸.امام كاظم عليه السلامـ در بيان معجزات پيامبر صلى الله عليه و آله براى گروهى از يهود ـ :ايشان به خانه اُمّ شريك رفت . وى ظرفى آورد كه اندكى روغن در آن بود. پيامبر صلى الله عليه و آله و اصحابش از آن خوردند . سپس پيامبر صلى الله عليه و آله براى آن زن دعا كرد كه بركت يابد . آن زن تا زنده بود ، آن ظرف ، از روغن پر مى شد.

۴۷۹.المستدرك على الصحيحينـ به نقل از هشام بن حبيش بن خويلد ـ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به قصد هجرت به مدينه ، از مكّه خارج شد . ايشان به همراه ابو بكر و غلامش (عامر بن فُهَيره) و راه نماى آن دو (عبد اللّه بن اُرَيقِطِ ليثى) بر خَيمَتا اُمّ مَعبَد خُزاعى ، گذر كردند .
او زنى عاقل و قوى بود و جلوى در خيمه مى نشست و به ديگران آب و غذا مى داد .
از او پرسيدند كه آيا گوشت و خرما دارد تا از وى بخرند . [ولى] از اينها چيزى نزد او نبود . آنان هم توشه خود را تمام كرده بودند .
پيامبر خدا به گوسفندى كه كنار خيمه بود ، نگاه كرد و فرمود : «اُمّ معبد! اين گوسفند چيست؟» .
گفت : گوسفندى است كه ناتوانى ، آن را از گوسفندان ديگر ، جا گذاشته است.
[پيامبر صلى الله عليه و آله ] پرسيد : «شير دارد؟» .
گفت : او ناتوان تر از اين است .
فرمود : «اجازه مى دهى آن را بدوشم؟» .
گفت : پدر و مادرم فدايت! اگر در آن شيرى ديدى ، بدوش.
پيامبر خدا آن گوسفند را خواست . دست خود را بر پستانش كشيد و نام خدا را برد و براى گوسفند دعا كرد . گوسفند ، پاهاى خود را [به نشانه شير دادن] از هم گشاد و شير از پستانش جارى شد و شروع به نشخوار كرد . [پيامبر صلى الله عليه و آله ]ظرفى طلبيد كه آن عدّه را سير مى كرد . آن گاه شير فراوانى از آن دوشيد ، تا آن كه از ظرف ، بالا آمد . از آن شير ، به آن زن نوشانيد و به اصحاب خود هم نوشاند تا همه سيراب شدند.
[ پيامبر صلى الله عليه و آله ، گوسفند را] دوباره دوشيد تا آن ظرف را پر كرد . سپس آن را پيش زن گذاشت و بهاى آن را پرداخت . آن گاه از آن جا كوچ كردند.
چيزى نگذشت كه شوهر آن زن ، ابو مَعبَد ، آمد تا چند بُز نحيف را كه از شدّت لاغرى ، ناى راه رفتن نداشتند و مغز استخوانشان اندك بود ، براى چَرا ببرد . چون شير را ديد ، شگفت زده گفت : اُمّ معبد! اين شير از كجاست؟ گوسفندها كه در صحرايند و هنوز نزاييده اند و در خيمه هم گوسفند شيردهى نيست !
[اُمّ معبد ]گفت : بله ، به خدا! مردى بر ما گذر كرد كه پُربركت بود و چنين و چنان بود.


دانشنامه قرآن و حديث 13
48

۴۷۷.مسند ابن حنبل عن أبي عمرة الأنصاري :كُنّا مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله في غُزاةٍ ، فَأَصابَ النّاسَ مَخمَصَةٌ، فَاستَأذَنَ النّاسُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله في نَحرِ بَعضِ ظُهورِهِم، وقالوا : يُبَلِّغُنَا اللّهُ بِهِ ، فَلَمّا رَأى عُمَرُ بنُ الخَطّابِ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قَد هَمَّ أن يَأذَنَ لَهُم في نَحرِ بَعضِ ظَهرِهِم قالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، كَيفَ بِنا إذا نَحنُ لَقينَا القَومَ غَدا جِياعا أرجالاً؟ ولكِن إن رَأَيتَ يا رَسولَ اللّهِ أن تَدعُوَ لَنا بِبَقايا أزوادِهِم فَتَجمَعَها ثُمَّ تَدعُوَ اللّهَ فيها بِالبَرَكَةِ ؛ فَإِنَّ اللّهَ ـ تَبارَكَ وتَعالى ـ سَيُبَلِّغُنا بِدَعوَتِكَ ـ أو قالَ : سَيُبارِكُ لَنا في دَعوَتِكَ ـ فَدَعَا النَّبِيُ صلى الله عليه و آله بِبَقايا أزوادِهِم ، فَجَعَلَ النّاسُ يَجيؤونَ بِالحَثيَةِ مِنَ الطَّعامِ وفَوقَ ذلِكَ ، وكانَ أعلاهُم مَن جاءَ بِصاعٍ مِن تَمرٍ فَجَمَعَها رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله . ثُمَّ قامَ فَدَعا ما شاءَ اللّهُ أن يَدعُوَ ، ثُمَّ دَعَا الجَيشَ بِأَوعِيَتِهِم فَأَمَرَهُم أن يَحتَثوا ، فَما بَقِيَ فِي الجَيشِ وِعاءٌ إلّا مَلَؤوهُ وبَقِيَ مِثلُهُ ، فَضَحِكَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله حَتّى بَدَت نَواجِذُهُ ، فَقالَ : أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وأَنّي رَسولُ اللّهِ ، لا يَلقَى اللّهَ عَبدٌ مُؤمِنٌ بِهِما إلّا حُجِبَت عَنهُ النّارُ يَومَ القِيامَةِ . ۱

۴۷۸.الإمام الكاظم عليه السلامـ في بَيانِ مُعجِزاتِ النَّبِيِ صلى الله عليه و آله لِنَفَرٍ مِنَ اليَهودِ ـ :إنَّهُ نَزَلَ بِاُمِّ شَريكٍ ، فَأَتَتهُ بِعُكَّةٍ فيها سَمنٌ يَسيرٌ ، فَأَكَلَ هُوَ وأَصحابُهُ ، ثُمَّ دَعا لَها بِالبَرَكَةِ ، فَلَم تَزَلِ العُكَّةُ تَصُبُّ سَمنا أيّامَ حَياتِها . ۲

۴۷۹.المستدرك على الصحيحين عن هشام بن حبيش بن خويلد :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله خَرَجَ مِن مَكَّةَ مُهاجِرا إلَى المَدينَةِ وأَبو بَكرٍ ومَولى أبي بَكرٍ عامِرُ بنُ فُهَيرَةَ ودَليلُهُمَا اللَّيثِيُ عَبدُ اللّهِ بنُ اُرَيقِطٍ ، مَرّوا عَلى خَيمَتَي اُمِّ مَعبَدٍ الخُزاعِيَّةِ ، وكانَتِ امرَأَةً بَرزَةً جَلدَةً تَحتَبي بِفِناءِ الخَيمَةِ ثُمَّ تَسقي وتُطعِمُ ، فَسَأَلوها لَحما وتَمرا لِيَشتَروا مِنها ، فَلَم يُصيبوا عِندَها شَيئا مِن ذلِكَ ، وكانَ القَومُ مُرمِلينَ مُسنِتينَ ، فَنَظَرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلى شاةٍ في كِسرِ الخَيمَةِ ، فَقالَ : ما هذِهِ الشّاةُ يا اُمَّ مَعبَدٍ؟ قالَت : شاةٌ خَلَّفَهَا الجَهدُ عَنِ الغَنَمِ ، قالَ : هَل بِها مِن لَبَنٍ؟ قالَت : هِيَ أجهَدُ مِن ذلِكَ ، قالَ : أتَأذَنينَ لي أن أحلُبَها؟ قالَت : بِأَبي أنتَ واُمّي إن رَأَيتَ بِها حَلَبا فَاحلُبها .
فَدَعا بِها رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَمَسَحَ بِيَدِهِ ضَرعَها وسَمَّى اللّهَ تَعالى ودَعا في شاتِها فَتَفاجَت عَلَيهِ ودَرَّت فَاجتَرَّت ، فَدَعا بِإِناءٍ يُربِضُ الرَّهطَ ، فَحَلَبَ فيهِ ثَجّا حَتّى عَلاهُ البَهاءُ ، ثُمَّ سَقاها حَتّى رَوِيَت وسَقى أصحابَهُ حَتّى رَووا وشَرِبَ آخِرُهُم حَتّى أراضوا . ثُمَّ حَلَبَ فيهِ الثّانِيَةَ عَلى هِدَةٍ ۳ حَتّى مَلَأَ الإِناءَ ، ثُمَّ غادَرَهُ عِندَها ، ثُمَّ بايَعَها وَارتَحَلوا عَنها .
فَقَلَّ ما لَبِثَت حَتّى جاءَها زَوجُها أبو مَعبَدٍ لِيَسوقَ أعنُزا عِجافا ؛ يَتَساوَكنَ هِزالاً ؛ مُخُّهُنَّ قَليلٌ ، فَلَمّا رَأى أبو مَعبَدٍ اللَّبَنَ أعجَبَهُ ، قالَ : مِن أينَ لَكِ هذا يا اُمَّ مَعبَدٍ وَالشّاءُ عازِبٌ حائِلٌ ، ولا حَلوبَ فِي البَيتِ؟ قالَت : لا وَاللّهِ إلّا أنَّهُ مَرَّ بِنا رَجُلٌ مُبارَكٌ مِن حالِهِ كَذا وكَذا . ۴

1.مسند ابن حنبل : ج ۵ ص ۲۶۴ ح ۱۵۴۴۹ ، الطبقات الكبرى : ج ۱ ص ۱۸۰ ، الزهد لابن المبارك : ص ۳۲۱ ح ۹۱۷ ، المعجم الكبير : ج ۱ ص ۲۱۱ ح ۵۷۵ نحوه وراجع : صحيح ابن حبان : ج ۱ ص ۴۵۴ ح ۲۲۱ .

2.قرب الإسناد : ص ۳۲۹ ح ۱۲۲۸ عن معمر عن الإمام الرضا عليه السلام ، بحارالأنوار : ج ۱۷ ص ۲۳۵ وراجع : المناقب لابن شهرآشوب : ج ۱ ص ۱۰۳ .

3.في بعض المصادر «على بدء» بدل «على هدة» .

4.المستدرك على الصحيحين : ج ۳ ص ۱۰ ح ۴۲۷۴ ، المعجم الكبير : ج ۴ ص ۴۸ ح ۳۶۰۵ ، دلائل النبوّة لأبي نعيم : ج ۲ ص ۳۳۷ ح ۲۳۸ كلاهما عن حبيش بن خالد ، الطبقات الكبرى : ج ۱ ص ۲۳۰ عن أبي معبد الخزاعي نحوه ، كنزالعمّال : ج ۱۶ ص ۶۶۹ ح ۴۶۳۰۰ ؛ بحارالأنوار : ج ۱۹ ص ۹۹ ح ۵۲ نقلاً عن الفائق للزمخشري وراجع : كشف الغمّة : ج ۱ ص ۲۴ و إعلام الورى : ج ۱ ص ۷۶ ومسند ابن حنبل : ج ۹ ص ۲۱۸ ح ۲۳۸۸۳ و ج ۵ ص ۱۷۴ ح ۱۵۰۳۲ و مسند أبي يعلى : ج ۲ ص ۱۹۳ ح ۱۵۱۴ والسيرة النبويّة لابن هشام : ج ۳ ص ۲۲۹ وصحيح مسلم : ج ۳ ص ۱۶۲۵ ح ۱۷۴ .

  • نام منبع :
    دانشنامه قرآن و حديث 13
    سایر پدیدآورندگان :
    مسعودي،عبدالهادي؛برنجکار،رضا؛تقديري،محمّد؛افقي،رسول؛موسوي،سيد رسول؛شيخي،حميد رضا
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1390
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 185542
صفحه از 576
پرینت  ارسال به