همه انسانها خواست که در برابر همان چیزی که میفهمند تسلیم باشند؛ زیرا وقتی به صورت کلی میگوییم خوب است هر کس همان چیزی را که میفهمد و برداشت میکند، انجام دهد، شاید این نگرانی بیجا نباشد که ممکن است گروهی ادعا کنند حقیقت از نگاه ما این است که ما از همه برتریم و حق داریم دیگران را با زور و اجبار، تابع خود سازیم یا حتی اگر مثل ما فکر نکردند، آنها را بکشیم. اگر انسانها خود را جای یکدیگر بگذارند و آنچه را برای خود میپسندند، برای دیگران نیز بپسندند، تحملشان نسبت به هم افزایش مییابد، به عقاید هم احترام میگذارند و برداشتها و نگاههای متفاوتشان نسبت به موضوعات گوناگون، مجوزی برای تحمیل خواستهها و ستم بر یکدیگر نخواهد بود.
با این بیان، روشن شد که مبنای برگزیده هرگز به نسبیگرایی مطلق نخواهد انجامید و نظر و سلایق شخصی را جایگزین اخلاق نمیسازد. چرا که از یک سو نیروی اصلی تشخیص خوب و بد را در درون همه انسانها نیرویی واحد و مشترک میداند که برداشت و تشخیص آن برای همگان و در همه شرایط دارای اعتبار و حجیت است؛ و از سویی دیگر، حکم بدیهی تمامی عقول در باره ضرورت انصاف، اجازه سوء استفاده از این مبنا را به کسی نخواهد داد؛ همانگونه که این سخن ارتباطی با ذهنیگرایی نیز ندارد و همه برداشتها و نظرات را در باره حقایق گوناگون صحیح نمیشمارد، زیرا درست یا نادرست بودن یک گزاره یا برداشت، با اخلاقی بودن رفتاری که بر اساس باور به آن انجام میپذیرد، کاملاً متفاوت است.
نتیجه
در مجموع، بررسی متون دینی ما را به این نتیجه رساند که هیچیک از مکاتب سهگانه فضیلتگرا، نتیجهگرا و وظیفهگرا، با وجود در بر داشتن نکاتی درست و مفید، انطباق کاملی با دیدگاه اسلام در زمینه معیار رفتار اخلاقی ندارد. تحلیل ارائه شده از احادیث کتاب ایمان و کفر الکافی نشان داد که با دقت در متون دینی میتوان به معیار دقیقتری برای اخلاقی بودن رفتار دست یافت که در عین فرادینی بودن، انطباق کاملی با اصول و ارزشهای اسلامی دارد. ملاک مورد تأکید در سخنان پیامبر خدا _ صلی الله علیه و آله و سلم _ و اهل بیت پاک ایشان _ علیهم السلام _ این بود که هر اندازه رفتار انسان با شناخت او نسبت به حق، منطبق باشد، به همان نسبت رفتار او اخلاقی و پسندیده است. به عبارت دیگر، معیار فعل اخلاقی تسلیم بودن در برابر حقیقت است؛ اما از آنجا که مقدار