و رفتارهای عجولانه و واکنشهای هیجانی نامعقول منجر میشود. از آنجا که بیشتر مردم گرایش دارند که مردمان جذاب را به صفات اجتماعی و فردیِ مثبتی مانند اجتماعیتر بودن، باهوشتر بودن، موفقتر بودن و سازگارتر بودن و... متصف کنند تا افراد غیر جذاب را، و «هر آنچه که زیباست آن را خوب نیز بدانند»، این حدیث بنا نهادنِ امور اخلاقی بر برداشتهای زیباییشناسانه را امری نکوهیده میداند و توصیه میکند که این امر را ملاک ارزشداوری انسانها و ایجاد رابطه نزدیک قرار ندهیم، و بلکه تنها به ایجاد رابطه در همان سطح لذتجویی اکتفا کنیم؛ زیرا اگر چنین ارزشیابیهایی در جامعه فراگیر شود، از آنجا که مردم معمولاً از ارزیابی دیگران در باره خود آگاهیای ندارند، افزون بر آفتهای اجتماعی (همچون ریاکاری، ظاهرسازی، مدگرایی و مصرفگرایی) اختلال روانیای حاصل میشود که آن را «اضطراب ظاهر» مینامند که عبارت است از نگرانی بیتوجیه نسبت به ظاهر خود، و در نتیجه، خشم نسبت به خود، و یا اختلال رفتار نمایشی (هیستریونیک۱)، به ویژه در زنان و دختران. از سویی، بسیاری از افراد به خاطر ویژگیهای جسمانی عادی و یا نداشتن موقعیتهای اجتماعی و اقتصادی در کسب زیباییهای اکتسابی، اعتماد به نفسشان پایین میآید، که همین سرآغاز بسیاری از اختلالهای روانی است؛ و از سوی دیگر نیز برخی به خاطر جذابیهای طبیعی دچار خطاهای ادارکی شده و اعتماد به نفس بیشینه و توخالی آنها به نارسیسیم۲ میانجامد.
4. از آنجا که ارتباطات دو طرفه با انتقال احساسات مثبت و حتی گاهی با انتقال پیامهای مثبتی _ که کاملاً هم صمیمانه نبوده و فقط شکل مثبتی دارند _ خوشایندتر میشود، این روایت تأکید میورزد که شما نیز به پیام مثبتِ افراد جذاب، واکنشی مثبت و همراه با رویی گشاده و زبانی شیرین انجام دهید. بهعبارتی، «خوب بودن» هیچگاه آسیبی به روابط نمیرساند و این «بد بودن» است که همیشه آسیبرسان است.
5. از آنجا که بسیاری از روابط از مجاورت فیزیکی آغاز میشود، عاطفه مثبت میتواند به این روابط عمق بخشد و سرآغازی باشد بر دوستیهای عمیق؛ افزون بر آن که، گشادهرویی، لذتمداری و شوخیهای متناسب با کرامت انسانی روابط فردی و اجتماعی را روغنکاری میکند.