397
دانشنامه قرآن و حديث 11

۲۱۰.أسباب نزول القرآنـ به نقل از ابن عبّاس ـ :مردى درخت خرمايى داشت كه شاخه آن در خانه مردى تهى دست و عيالوار بود . آن مرد ، هر گاه مى آمد ، وارد خانه آن تهى دست مى شد و بالاى درخت مى رفت تا خرماهايش را بچيند. گاه خرمايى بر زمين مى افتاد و كودكان مرد تهى دست ، آن را بر مى داشتند. صاحب نخل ، از درخت پايين مى آمد تا آن را از دست كودكان بگيرد؛ و اگر خرمايى را در دهان يكى از آنها مى ديد ، انگشتش را داخل دهانش مى كرد و خرما را بيرون مى آورد.
مرد تهى دست ، از اين كار آن مرد ، به پيامبر صلى الله عليه و آله شكايت بُرد و رفتارى را كه صاحب نخل با آنها مى كرد ، براى ايشان ، بازگو كرد. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «تو برو» . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، خود ، صاحب درخت خرما را ديد و فرمود : «حاضرى آن درخت خرماى خميده ات را كه شاخه اش در خانه فلانى قرار دارد ، به اِزاى نخلى در بهشت ، به من بفروشى؟» . آن مرد گفت: من درختان خرماى بسيارى دارم ؛ امّا هيچ يك از آنها ميوه اى به خوبى آن ندارند!
اين را گفت و رفت . [ پيامبر صلى الله عليه و آله ] به مردى برخورد كرد كه سخنان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را مى شنيد. ۱ آن مرد گفت : اى پيامبر خدا ! اگر من ، نخل او را بگيرم، حاضرى آنچه را به او مى دادى ، يعنى نخل در بهشت را به من بدهى ؟ فرمود: «آرى» . آن مرد ، نزد صاحب نخل رفت و خواهان خريد درخت خرماى او شد. صاحب نخل گفت: مگر تو فهميدى كه محمّد به جاى آن ، نخلى در بهشت به من مى داد و من گفتم: ميوه آن را دوست مى دارم؟ مرد گفت: حاضرى آن را بفروشى؟ صاحب نخل گفت: نه؛ مگر اين كه به جاى آن ، مالى را به من بدهى كه البته گمان نمى كنم بدهى. مرد گفت: چه مى خواهى؟ صاحب نخل گفت: چهل نخل. مرد گفت: توقّع بسيارى است! به جاى يك نخل خميده ، چهل نخل طلب مى كنى؟ و سكوت كرد . [ سپس ]به آن مرد گفت: چهل نخل را به تو مى دهم. صاحب نخل گفت: گواه بياور ، اگر راست مى گويى. چند نفر از آن جا مى گذشتند. مرد ، آنان را صدا زد و آنها را گواه گرفت كه چهل درخت خرما به او بدهد. سپس نزد پيامبر صلى الله عليه و آله رفت و گفت : اى پيامبر خدا ! آن درخت خرما ، از آنِ من شد. اينك ، مال تو باشد.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، نزد صاحب آن خانه (يعنى همسايه صاحب نخل) رفت و فرمود: «نخل ، از آنِ تو و عائله ات باشد».
در اين هنگام ، خداوند ـ تبارك و تعالى ـ فرو فرستاد: «سوگند به شب ، آن گاه كه پرده افكنَد ! و سوگند به روز ، آن گاه كه روشن شود ! و سوگند به آن كه نَر و مادّه را آفريد، كه همانا تلاش شما ، پراكنده است ! » .

1.. در مأخذ چنين آمده ؛ امّا در پاره اى منابع ديگر ، آمده است: «مرد رفت. پس مردى كه سخنان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را شنيده بود ، گفت ...» كه اين ، مناسب تر است.


دانشنامه قرآن و حديث 11
396

۲۱۰.أسباب النزول عن ابن عبّاس :إنَّ رَجُلاً كانَت لَهُ نَخلَةٌ فَرعُها في دارِ رَجُلٍ فَقيرٍ ذي عِيالٍ ، وكانَ الرَّجُلُ إذا جاءَ ودَخَلَ الدّارَ فَصَعِدَ النَّخلَةَ لِيَأخُذَ مِنهَا التَّمرَ ، فَرُبَّما سَقَطَتِ التَّمرَةُ فَيَأخُذُها صِبيانُ الفَقيرِ ، فَيَنزِلُ الرَّجُلُ مِن نَخلَتِهِ حَتّى يَأخُذَ التَّمرَةَ مِن أيديهِم ، فَإِن وَجَدَها في فَمِ أحَدِهِم أدخَلَ إصبَعَهُ حَتّى يُخرِجَ التَّمرَةَ مِن فيهِ .
فَشَكَا الرَّجُلُ ذلِكَ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، وأخبَرَهُ بِما يَلقى مِن صاحِبِ النَّخلَةِ .
فَقالَ لَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : اِذهَب ، ولَقِيَ [رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ] صاحِبَ النَّخلَةِ وقالَ : تُعطيني نَخلَتَكَ المائِلَةَ الَّتي فَرعُها في دارِ فُلانٍ ، ولَكَ بِها نَخلَةٌ فِي الجَنَّةِ ؟ فَقالَ لَهُ الرَّجُلُ : لَقَد اُعطيتُ ، وإنَّ لي نَخلاً كَثيرا وما فيها نَخلَةٌ أعجَبُ إلَيَّ ثَمَرَةً مِنها !
ثُمَّ ذَهَبَ الرَّجُلُ ، فَلَقِيَ رَجُلاً كانَ يَسمَعُ الكَلامَ مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ۱ ، فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ أتُعطيني ما أعطَيتَ الرَّجُلَ ، نَخلَةً فِي الجَنَّةِ إن أنَا أخَذتُها ؟ قالَ : نَعَم . فَذَهَبَ الرَّجُلُ فَلَقِيَ صاحِبَ النَّخلَةِ ، فَساوَمَها مِنهُ ، فَقالَ لَهُ : أشَعَرتَ أنَّ مُحَمَّدا أعطاني بِها نَخلَةً فِي الجَنَّةِ ، فَقُلتُ : يُعجِبُني ثَمَرُها ؟
فَقالَ لَهُ الآخَرُ : أتُريدُ بَيعَها ؟ قالَ : لا ، إلّا أن اُعطى بِها مالاً أظُنُّهُ اُعطي . قالَ : فَما مُناكَ ؟ قالَ : أربَعونَ نَخلَةً . قالَ لَهُ الرَّجُلُ : لَقَد جِئتَ بِعَظيمٍ ، تَطلُبُ بِنَخلَتِكَ المائِلَةِ أربَعينَ نَخلَةً ؟ ثُمَّ سَكَتَ عَنهُ ، فَقالَ لَهُ : أنَا اُعطيكَ أربَعينَ نَخلَةً ، فَقالَ لَهُ : أشهِد لي إن كُنتَ صادِقا .
فَمَرَّ ناسٌ فَدَعاهُم ، فَأَشهَدَ لَهُ بِأَربَعينَ نَخلَةً ، ثُمَّ ذَهَبَ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، إنَّ النَّخلَةَ قَد صارَت في مِلكي ، فَهِيَ لَكَ . فَذَهَبَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلى صاحِبِ الدّارِ ، فَقالَ : إنَّ النَّخلَةَ لَكَ ولِعِيالِكَ ، فَأَنزَلَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى : «وَ الَّيْلِ إِذَا يَغْشَى * وَ النَّهَارِ إِذَا تَجَلَّى * وَ مَا خَلَقَ الذَّكَرَ وَ الْأُنثَى * إِنَّ سَعْيَكُمْ لَشَتَّى»۲ . ۳

1.هكذا في المصدر ، وفي بعض المصادر : «ثمّ ذهب الرجل فقال رجلٌ كان يسمع الكلام من رسول اللّه صلى الله عليه و آله » وهو الأنسب .

2.الليل : ۱ ـ ۴ .

3.أسباب النزول : ص ۴۷۷ ح ۸۵۲ ، تفسير ابن كثير : ج ۸ ص ۴۴۱ و ۴۴۲ ، الدرّ المنثور : ج ۸ ص ۵۳۲ و۵۳۳ نقلاً عن ابن أبي حاتم ؛ مجمع البيان : ج ۱۰ ص ۷۵۹ ـ ۷۶۰ كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج ۲۲ ص ۶۰ .

  • نام منبع :
    دانشنامه قرآن و حديث 11
    سایر پدیدآورندگان :
    مسعودي،عبدالهادي؛برنجکار،رضا؛خوش نصيب،مرتضي؛موسوي،رسول؛افقي،رسول؛طباطبايي،محمود؛وهّابي،محمّد رضا؛شيخي،حميد رضا؛آژير،حميد رضا
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1390
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 343802
صفحه از 586
پرینت  ارسال به