۳۹.امام باقر عليه السلامـ در نامه اش به سعد الخير۱كه در آن ، آن دسته از عابدان و عالمان اين امّت را كه راه كتمان [حقايق] قرآن و تحريف آن را پيموده اند، وصف مى كند ـ :اينان ، همانند اَحْبار و رُهبان[ ها ] هستند. پيشروان هوس و سردمدارانِ هلاكت اند . گروهى ديگرى هم از ايشان هستند كه ميان گم راهى و هدايت نشسته و سرگردان اند . اين دو طايفه (احبار و رُهبان نماها ، و عالمان راستين و پيشوايان هدايت) را از هم باز نمى شناسند. مى گويند كه مردم [در روزگار پيامبر صلى الله عليه و آله ] با چنين وضعى (اختلاف ميان امّت) رو به رو نبودند و آن را نمى شناختند. راست مى گويند ؛ [زيرا] زمانى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آنان را ترك كرد [و به جوار حق شتافت] ، آيينى روشن و آشكار ، برايشان بر جاى نهاد كه روز و شب ، آن ( / ظاهر و باطن / حق و باطل) مشخّص بود. نه بدعتى در ميانشان پديدار گشته بود و نه سنّتى [از سنّت هاى پيامبر صلى الله عليه و آله ]در بين آنان ، دست خوشِ تغيير و تبديل شد ، و نه ناسازگارى و اختلافى در ميان آنان به چشم مى خورد .
امّا آن گاه كه تاريكى خطاهاى امّت ، آنان را فرو پوشانْد ، به دو دسته با دو پيشوا ، تقسيم شدند: پيشوايى كه به خداوند متعال ، فرا مى خوانْد ، و پيشوايى كه به سوى آتش [ دوزخ ]مى كشانْد. در اين جا بود كه شيطان ، زبان گشود و صداى خود را از زبان دوستان و پيروانش بلند كرد و سپاه سواره و پياده او فزونى گرفت و شريك دارايى ها و فرزندان كسانى شد كه او را شريك خود ساختند. در نتيجه، بدعت ها، به كار گرفته شد وقرآن و سنّت، فرو گذاشته شد.
امّا دوستان خدا ، زبان به حجّت آورى گشودند و به كتاب خدا و حكمت و خِرد ، چنگ زدند. از آن روز، پيروان حق و پيروان باطل ، از هم جدا گشتند . اهل هدايت ، يكديگر را تنها گذاشتند و به كمك هم نشتافتند ، و اهل گم راهى ، به كمك هم آمدند تا آن كه جماعت ، طرفِ فلانى و همتايان او را گرفتند . پس، اين دسته [از گم راهان ]را بشناس.
دسته ديگر را هم ـ كه همان جماعتِ نجيب و شريف هستند ـ ، با ديده بصيرت ، بشناس و از ايشان ، جدا مشو تا به اهل خود [در آخرت، يعنى پيامبران و امامان و مؤمنان] بپيوندى؛ زيرا بازندگان ، كسانى هستند كه خود و اهل خود را در روز قيامت ، در باخته اند ؛ و به راستى كه اين ، همان زيانِ آشكار است.