169
دانشنامه قرآن و حديث 10

۶۳۴.حلية الأولياءـ به نقل از ابو صالح ـ :ضرار بن ضمره كنانى بر معاويه وارد شد . معاويه به او گفت : على را براى من توصيف كن .
او گفت : اى امير مؤمنان! آيا مرا معذور نمى دارى؟
گفت : نه ، معذورت نمى دارم .
ضرار گفت : اگر گريزى نيست... ، خدا را گواه مى گيرم در برخى حالات ، در حالى كه شب ، پرده خود را فكنده بود و ستارگانِ آن فرو رفته بودند ، در محرابش و در حالى كه ريشش را به دست گرفته بود ، از اين سو به آن سو مى رفت و چونان مار گزيده اى به خود مى پيچيد و مانند غم زدگان مى گريست و گويى هم اينك صداى او را مى شنوم كه مى گويد : «بار الها! بار الها!» . به درگاه او زارى مى كرد و سپس خطاب به دنيا مى فرمود : «مرا مى فريبى، يا چشم به راه من هستى؟ دور است ، دور ! ديگرى را بفريب . سه باره تو را طلاق داده ام . عمر تو كوتاه و محفلَت ناچيز است و خطرت به آسانى مى رسد . آه! آه! از كمىِ توشه و دورى سفر و وحشت راه» .
اشك معاويه بى اختيار بر ريشش فرو ريخت و با آستينش آنها را خشك مى كرد و گريه، جماعت را گلوگير كرده بود . معاويه گفت : آرى ، ابو الحسن چنين بود . اى ضرار! شور و عشقت نسبت بدو چگونه است؟
ضرار گفت : شور و عشق زنى كه تنها فرزندش را در دامانش سر ببرند، كه اشك از ديده اش بند نمى آيد و غمش آرام نمى گيرد .
سپس برخاست و بيرون رفت .


دانشنامه قرآن و حديث 10
168

۶۳۴.حلية الأولياء عن أبي صالح :دَخَلَ ضِرارُ بنُ ضَمرَةَ الكِنانِيُّ عَلى مُعاوِيَةَ ، فَقالَ لَهُ : صِف لي عَلِيّا ، فَقالَ : أوَ تُعفيني يا أميرَ المُؤمِنينَ ؟ قالَ : لا اُعفيكَ . قالَ : أمّا إذ لابُدَّ ... فَأَشهَدُ بِاللّهِ لَقَد رَأَيتُهُ في بَعضِ مَواقِفِهِ وقَد أرخَى اللَّيلُ سُدولَهُ ، وغارَت نُجومُهُ ، يَميلُ في مِحرابِهِ قابِضاً عَلى لِحيَتِهِ ، يَتَمَلمَلُ تَمَلمُلَ السَّليمِ ، ويَبكي بُكاءَ الحَزينِ ، فَكَأَنّي أسمَعُهُ الآنَ وهُوَ يَقولُ :
يا رَبَّنا يا رَبَّنا ـ يَتَضَرَّعُ إلَيهِ ـ ثُمَّ يَقولُ لِلدُّنيا : إلَيَّ تَغَرَّرتِ ؟ ! إلَيَّ تَشَوَّفتِ ؟ ! هَيهاتَ هَيهاتَ ، غُرّي غَيري ، قَد بَتَتُّكِ ثَلاثا ، فَعُمُرُكِ قَصيرٌ ، ومَجلِسُكِ حَقيرٌ ، وخَطَرُكِ يَسيرٌ ، آهِ آهِ مِن قِلَّةِ الزّادِ ، وبُعدِ السَّفَرِ ، ووَحشَةِ الطَّريقِ .
فَوَكَفَت دُموعُ مُعاوِيَةَ عَلى لِحيَتِهِ ما يَملِكُها ، وجَعَلَ يُنَشِّفُها بِكُمِّهِ وقَدِ اختَنَقَ القَومُ بِالبُكاءِ ، فَقالَ : كَذا كانَ أبُو الحَسَنِ ؛ كَيفَ وَجدُكَ عَلَيهِ يا ضِرارُ ؟ قالَ : وَجدُ مَن ذُبِحَ واحِدُها في حِجرِها ، لا ترَقَأُ دَمعَتُها ولا يَسكُنُ حُزنُها . ثُمَّ قامَ فَخَرَجَ . ۱

1.حلية الأولياء : ج ۱ ص ۸۴ و ۸۵ الرقم ۴ ، الاستيعاب : ج ۳ ص ۲۰۹ الرقم ۱۸۷۵ ، مروج الذهب : ج ۲ ص ۴۳۳ كلاهما نحوه ؛ نهج البلاغة : الحكمة ۷۷ ، الأمالي للصدوق : ص ۷۲۴ ح ۹۹۰ عن الأصبغ بن نباتة وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج ۳۳ ص ۲۵۰ ح ۵۲۴ .

  • نام منبع :
    دانشنامه قرآن و حديث 10
    سایر پدیدآورندگان :
    موسوي،سيد رسول؛شيخي،حميد رضا؛آژير،حميد رضا
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1390
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 129523
صفحه از 594
پرینت  ارسال به