۷۱۶.الغاراتـ به نقل از عبد اللّه بن الحسن [بن الحسن] بن على بن ابى طالب عليه السلام ـ :على عليه السلام هزار خانوار را با درآمدى كه با پينه دست و عرق جبين ، به دست آورده بود ، آزاد كرد .
۷۱۷.امام صادق عليه السلام :محمّد بن منكدر مى گفت : من گمان نمى كردم امام زين العابدين عليه السلام جانشينى برتر از خود بنهد، تا آن كه پسرش امام باقر عليه السلام را ديدم و خواستم بدو پند دهم ؛ ولى او مرا پند داد .
دوستانش به منكدر گفتند : امام عليه السلام به چه چيزى تو را پند داد؟
گفت : در ساعات گرم روز به يكى از مناطق مدينه رفتم . امام باقر ـ كه مردى تنومند و سنگين بود ـ مرا ديد . او به دو غلام سياه يا دو برده تكيه كرده بود . با خود گفتم : سبحان اللّه ! در اين ساعت ، بزرگى از بزرگان قريش، در طلب دنياست! خوب است او را اندرز دهم . به او نزديك شدم و سلام كردم . او در حالى كه عرق مى ريخت ، به تندى جواب سلام مرا داد . گفتم : خدا حالت را نيكو گردانَد! بزرگى از بزرگان قريش ، در اين ساعت در طلب دنياست!؟ هيچ مى دانى اگر در اين وضع، مرگ تو فرا رسد ، چه مى كنى؟
فرمود : «اگر مرگم در اين وضع فرا رسد ، در حالى فرا رسيده است كه من در حال فرمانبرى از خدا هستم و با اين فرمانبرى و اطاعت ، خود و خانواده ام را از نياز به تو و مردم باز مى دارم . من از اين مى هراسم كه اگر مرگم ، در حال معصيت خدا رسد ، چه كنم» .
گفتم : خدا بر تو رحمت آورَد! راست مى گويى . من خواستم به تو پند دهم ؛ ليكن تو به من پند دادى .