۷۴۵.المناقب، كوفىـ به نقل از بكر بن عبد اللّه مزنى ـ :على عليه السلام غلامش را صدا كرد و او پاسخ ايشان را نداد . امام عليه السلام بيرون آمد و ناگهان او را كنارِ در يافت . به او فرمود : «چه چيز موجب شد پاسخ مرا ندهى ؟ مگر صداى مرا نشنيدى ؟» .
گفت : چرا، شنيدم ؛ ولى سستى كردم و خود را از كيفرِ تو در امان مى ديدم .
فرمود : «سپاس، خداى را كه مرا از كسانى قرار داد كه خَلقش از او در امان اند . برو كه در راه خدا آزادى» .
۷۴۶.نثر الدرّـ به نقل از اَنَس ـ :نزد حسين عليه السلام بودم كه كنيزكى با دسته گلى در دست وارد شد و با آن به امام عليه السلام درود فرستاد . امام عليه السلام به او فرمود : «تو در راه خدا آزادى» .
من گفتم : او با يك دسته گل كه هيچ اهمّيتى ندارد ، به تو درود مى فرستد و تو او را آزاد مى كنى؟!
فرمود : «خداوند ، ما را چنين تربيت كرده و فرموده است : «چون شما را به درودى نواختند ، به درودى بهتر از آن يا همانند آن، پاسخ گوييد» و بهتر از آن دسته گل ، آزاد كردن او بود» .