۴۷۱.عيون أخبار الرضا عليه السلامـ به نقل از ابو صلت هروى ـ :امام رضا عليه السلام به زبان هاى مختلف مردم، سخن مى گفت . به خدا سوگند ، در هر زبان و گويشى، فصيح ترين و داناترينِ مردم بود . روزى به ايشان گفتم : اى پسر پيامبر خدا! من از آشنايى شما با اين زبان هاى گونه گون، تعجّب مى كنم .
امام عليه السلام فرمود : «اى ابو صلت! من حجّت خدا بر خلق اويم و خداوند ، حجّتى را بر مردم نمى گيرد كه زبان هاى ايشان را نداند . آيا اين سخن امير مؤمنان عليه السلام به تو نرسيده كه : به ما سخن انجامين و فصل الخطاب داده شده است ؟ و آيا فصل الخطاب ، چيزى جز دانستن زبان هاست؟!» .
۴۷۲.اِعلام الورىـ به نقل از ابو هاشم جعفرى ـ :هنگامى كه بُغا ۱ در جستجوى باديه نشينان ، در روزگار واثق از مدينه عبور كرد ، من در مدينه بودم . امام ابو الحسن [هادى] عليه السلام فرمود : «برويم تا آرايش جنگى اين تُرك را ببينيم» . پس رفتيم و به نظاره ايستاديم و لشكرِ او از جلوى ما رژه رفت . در اين هنگام ، تركى از جلوى ما گذشت و ابو الحسن عليه السلام با زبان تركى با او سخن گفت . او از اسبش فرود آمد و سُم مركب امام عليه السلام را بوسيد . من آن تُرك را سوگند دادم و به او گفتم : اين مرد به تو چه گفت؟
او پاسخ داد : آيا اين مرد ، پيامبر است؟
گفتم : نه ، او پيامبر نيست .
او گفت : اين مرد، مرا به اسمى خواند كه در كودكى در سرزمين تُركان (توران) با آن اسم مرا مى خواندند و تا اين ساعت ، هيچ كس از آن آگاهى نداشت .