9
دانشنامه قرآن و حديث 9

«نُفور (رَميدن)» و به معناى الفت گرفتن است . راغب اصفهانى ، در اين باره مى گويد :
الإِنسُ : خِلافُ الجِنِّ ، وَ الاُنسُ : خِلافُ النُّفورِ ... وَ الإِنسانُ قيلَ : سُمِّىَ بِذلِكَ لِأَنَّهُ خُلِقَ خِلقَةً لا قِوامَ لَهُ إلّا بِاُنسِ بَعضِهِم بِبَعضٍ ، لِهذا قيلَ : الإِنسانُ مَدَنِىٌّ بِالطَّبعِ ، مِن حَيثُ لا قِوامَ لِبَعضِهِم إلّا بِبَعضٍ ، وَ لا يُمكِنُهُ أن يَقومَ بِجَميعِ أسبابِهِ ، وَ قيلَ : سُمِّىَ بِذلِكَ لِأَنَّهُ يَأنَسُ بِكُلِّ ما يَألَفُهُ . ۱
اِنس، خلاف جِن است و اُنس (آرام يافتن به چيزى) ، خلاف نفور (رميدن) . انسان ناميده شدن انسان ، از اين روست كه به گونه اى آفريده شده كه قوامش تنها به انس گرفتن با ديگران است. از اين رو گفته اند: انسان ، طبيعتى مدنى دارد ، از آن جهت كه قوام آنها به يكديگر است و نمى توانند همه اسباب و وسايل را به تنهايى داشته باشند. نيز گفته اند: انسان ناميده شدن انسان، از اين روست كه هر كه با او الفت بگيرد، با او همدم مى شود.
به عقيده ازهرى و ابن منظور و برخى ديگر از واژه شناسان عرب ، كلمه «انسان» ، در اصل ، «اِنسيان» بوده و از «نسيان» به معناى «فراموشى» بر گرفته شده است . متن سخن ابن منظور ، چنين است :
الإِنسانُ ، أصلُهُ إنْسِيانٌ لِأَنَّ العَرَبَ قاطِبَةً قالوا فى تَصغيرِهِ : أُنَيْسِيانٌ فَدَلَّتِ الياءُ الأَخيرَةُ عَلَى الياءِ فى تَكبيرِهِ ، إلّا أنَّهُم حَذَفوها لِما كَثَّرَ النّاسُ فى كَلامِهِم .۲
اصل انسان، اِنسيان است؛ زيرا همه عرب ، در تصغير آن گفته اند: اُنَيسيان. ياى آخر ، دلالت مى كند كه در غير مصغّرش ياء هست ؛ امّا آن را به دليل كثرت استعمال ، حذف كرده اند.
ابن منظور ، در ادامه كلام خود ، براى تقويت اين نظريه در تبيين ريشه كلمه

1.مفردات ألفاظ القرآن : ص ۹۴ .

2.لسان العرب : ج ۶ ص ۱۰ مادّه «أنس» .


دانشنامه قرآن و حديث 9
8

درآمد

انسان ، در لغت

برخى از واژه شناسان ، كلمه «انسان» را از مادّه «انس» به معناى نمايان بودن و يا الفت گرفتن دانسته اند . ابن فارس ، در تبيين ريشه اين واژه مى گويد :
الهَمزَةُ وَ النّونُ وَ السّينُ ، أصلٌ واحِدٌ ، وَ هُوَ ظُهورُ الشَّى ءِ ، وَ كُلُّ شَى ءٍ خالَفَ طَريقَةَ التَّوَحُّشِ . قالوا : الإِنسُ خِلافُ الجِنِّ ، وَ سُمّوا لِظُهورِهِم . يُقالُ : آنَستُ الشَّى ءَ إذا رَأَيتَهُ ... وَ الاُنسُ : اُنسُ الإِنسانِ بِالشَّى ءِ إذا لَم يَستَوحِش مِنهُ .۱
همزه و نون و سين، يك ريشه معنايى دارد و آن ، آشكار شدن چيزى است و هر چيزى است كه مخالف طريقه توحّش باشد. گفته اند: «اِنس» ، خلاف «جن» است و انس ناميده شدن انسان ها به جهت آشكار بودنشان است. گفته مى شود : «آنـَستُ الشَّى ءَ» ، زمانى كه آن را ديده باشى ... . اُنس، همدمىِ انسان با چيزى است ، زمانى كه از آن نرَمَد .
اين تحليل از ريشه يابى معناى «انسان» ، نشان مى دهد كه از نگاه ابن فارس ، معناى اصلى «إنس» ، آشكار شدن است ، ليكن ميان آشكار شدن و الفت گرفتن ، پيوستگى وجود دارد ؛ امّا به عقيده برخى ديگر از لغت شناسان ، مصدر «اُنس» ، ضدّ

1.معجم مقاييس اللغة : ج ۱ ص ۱۴۵ مادّه «أنس» .

  • نام منبع :
    دانشنامه قرآن و حديث 9
    سایر پدیدآورندگان :
    مسعودي،عبدالهادي؛طباطبايي،سيد محمد کاظم؛افقي،رسول؛موسوي،سيد رسول؛شيخي،حميد رضا؛آژير،حميد رضا
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1390
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 133013
صفحه از 611
پرینت  ارسال به