261
دانشنامه قرآن و حديث 8

ج ـ دعوت كردن با نرمش و مدارا

۳۴۸.امام صادق عليه السلامـ خطاب به عبد العزيز قراطيسى ـ :اى عبد العزيز! ايمان ، مانند نردبانى است كه ده پلّه دارد و از آن ، پلّه پلّه بالا مى روند . بنا بر اين ، كسى كه در پلّه دوم است ، نبايد به آن كه در پلّه اوّل است ، بگويد : تو اهمّيتى ندارى . [و همچنين] تا برسد به دهمى [كه او هم نبايد به پايين تر از خود ، چنين سخنى بگويد] . پس آن را كه در پلّه پايين تر از توست ، نينداز ، كه بالاتر از تو نيز تو را مى اندازد . اگر ديدى كسى يك پلّه از تو پايين تر است ، با ملايمت ، او را به سوى خود بالا كشان و فراتر از توانش ، بر او بار مكن ، كه او را مى شكنى و البتّه هر كس مؤمنى را بشكند ، بايد شكستگىِ او را ببندد .

۳۴۹.الخصالـ به نقل از عمّار بن ابى احوص ـ :به امام صادق عليه السلام گفتم : نزد ما گروه هايى هستند كه به امير مؤمنان معتقدند و او را از همه مردم ، برتر مى دانند ؛ ولى به فضيلتى كه ما براى شما قائليم ، معتقد نيستند . آيا آنان را از خود بدانيم؟
فرمود : «اجمالاً آرى . مگر نه اين است كه خداوند ، اوصافى دارد كه پيامبر خدا نداشت ، و پيامبر خدا در نزد خداوند ، درجاتى داشت كه ما نداريم ، و ما درجاتى داريم كه شما نداريد ، و شما نيز درجاتى داريد كه غير شما ندارند؟!
خداوند ـ تبارك و تعالى ـ اسلام را هفت بهره قرار داد : شكيبايى و راستى و يقين و خرسندى و وفادارى و دانش و بردبارى . سپس آنها را ميان مردم قسمت كرد . پس كسى كه همه اين هفت بهره را به او داد ، او مؤمن كامل است و تحمّل دارد . همچنين به برخى از مردم ، يك بهره داد ، به برخى دو بهره ، به برخى سه بهره ، به برخى چهار بهره ، به برخى پنج بهره ، به برخى شش بهره ، و به برخى هفت بهره . پس بر كسى كه يك بهره دارد ، دو بهره بار نكنيد و بر آن كه دو بهره دارد ، سه بهره ، و بر آن كه سه بهره دارد ، چهار بهره ، و بر آن كه چهار بهره دارد ، پنج بهره ، و بر آن كه پنج بهره دارد ، شش بهره ، و بر آن كه شش بهره دارد ، هفت بهره بار نكنيد ـ زيرا در اين صورت ، آنان را گران بار مى كنيد و مى رمانيد ـ ؛ بلكه با آنان ، نرمى [و مدارا] كنيد و راه هاى ورود را
برايشان هموار سازيد .
برايت مثالى بزنم تا از آن ، درس بگيرى : مرد مسلمانى بود كه همسايه اى كافر داشت و آن كافر ، با مؤمن رفاقت مى كرد . مرد مؤمن از خوبى هاى اسلام ، براى كافر مى گفت و پيوسته از آن تعريف و تمجيد مى كرد ، تا آن كه علاقه او را به اسلام جلب كرد و مرد كافر ، مسلمان شد . صبح فردا مؤمن رفت و او را از خانه اش بيرون آورد و به مسجد برد تا نماز صبح را با جماعت بخوانند . نماز را كه خواند ، به او گفت : بهتر است بنشينيم و به ذكر خدا مشغول شويم ، تا آفتاب طلوع كند . او هم نشست . بعد گفت : اگر تا زوال خورشيد ، به آموختن قرآن بپردازى و امروز را روزه بدارى ، بهتر است . او هم نشست و روزه گرفت ، تا آن كه نماز ظهر و عصر را خواند . باز آن مؤمن گفت : اگر شكيبايى كنى تا نماز مغرب و عشا را نيز بخوانى ، بهتر است . او نشست ، تا آن كه نماز مغرب و عشا را هم خواند . آن گاه ، در حالى برخاستند كه براى آن تازه مسلمان ، ديگر رمقى نمانده و بيش از توانش ، بر او بار شده بود . فرداى آن روز ، دوباره مرد مؤمن نزد او رفت تا با وى چنان كند كه ديروز كرده بود . درِ خانه اش را كوبيد و گفت : بيرون بيا تا به مسجد رويم . آن مرد پاسخ داد : از نزد من برو ؛ زيرا اين دين ، دين سختى است و من تحمّل آن را ندارم .
بنا بر اين ، بر آنان [كه همه عقايد شما را باور ندارند ،] سخت مگيريد و خشونت نورزيد . مگر نمى دانى كه امارت بنى اميّه ، با شمشير و زور و ستم بود ؛ ولى امارت ما با ملايمت و دوستى و وقار و تقيّه و حسن رفتار و پارسايى و كوشش است؟ پس مردم را به دين خود و عقيده اى كه داريد ، مشتاق سازيد» .


دانشنامه قرآن و حديث 8
260

ج ـ اِستِعمالُ الرِّفقِ فِي الدَّعوَةِ

۳۴۸.الكافي عن عبد العزيز القراطيسي :قالَ لي أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : يا عَبدَ العَزيزِ إنَّ الإِيمانَ عَشرُ دَرَجاتٍ بِمَنزِلَةِ السُّلَّمِ يُصعَدُ مِنهُ مِرقاةً ۱ بَعدَ مِرقاةٍ ، فَلا يَقولَنَّ صاحِبُ الاِثنَينِ لِصاحِبِ الواحِدِ لَستَ عَلى شَيءٍ حَتّى يَنتَهِيَ إلَى العاشِرِ ، فَلا تُسقِط مَن هُوَ دونَكَ فَيُسقِطَكَ مَن هُوَ فَوقَكَ ، وإذا رَأَيتَ مَن هُوَ أسفَلُ مِنكَ بِدَرَجَةٍ فَارفَعهُ إلَيكَ بِرِفقٍ ولا تَحمِلَنَّ عَلَيهِ ما لا يُطيقُ فَتَكسِرَهُ ، فَإِنَّ مَن كَسَرَ مُؤمِنا فَعَلَيهِ جَبرُهُ . ۲

۳۴۹.الخصال عن عمّار بن أبي الأحوص :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : إنَّ عِندَنا أقواما يَقولونَ بِأَميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام ويُفَضِّلونَهُ عَلَى النّاسِ كُلِّهِم ، ولَيسَ يَصِفونَ ما نَصِفُ مِن فَضلِكُم ، أنَتَوَلّاهُم ؟ فَقالَ لي : نَعَم فِي الجُملَةِ ، ألَيسَ عِندَ اللّهِ ما لَم يَكُن عِندَ رَسولِ اللّهِ ، ولِرَسولِ اللّهِ عِندَ اللّهِ ما لَيسَ لَنا ، وعِندَنا ما لَيسَ عِندَكُم ، وعِندَكُم ما لَيسَ عِندَ غَيرِكُم ؟ إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى وَضَعَ الإِسلامَ عَلى سَبعَةِ أسهُمٍ : عَلَى الصَّبرِ وَالصِّدقِ وَاليَقينِ وَالرِّضا وَالوَفاءِ وَالعِلمِ وَالحِلمِ ، ثُمَّ قَسَّمَ ذلِكَ بَينَ النّاسِ ، فَمَن جَعَلَ فيهِ هذِهِ السَّبعَةَ الأَسهُمِ فَهُوَ كامِلُ الإِيمانِ مُحتَمِلٌ ، ثُمَّ قَسَّمَ لِبَعضِ النّاسِ السَّهمَ ولِبَعضٍ السَّهمَينِ ولِبَعضٍ الثَّلاثَةَ الأَسهُمِ ولِبَعضٍ الأَربَعَةَ الأَسهُمِ ولِبَعضٍ الخَمسَةَ الأَسهُمِ ولِبَعضٍ السِّتَّةَ الأَسهُمِ ولِبَعضٍ السَّبعَةَ الأَسهُمِ ، فَلا تَحمِلوا عَلى صاحِبِ السَّهمِ سَهمَينِ ، ولا عَلى صاحِبِ السَّهمَينِ ثَلاثَةَ أسهُمٍ ، ولا عَلى صاحِبِ الثَّلاثَةِ أربَعَةَ أسهُمٍ ، ولا عَلى صاحِبِ الأَربَعَةِ خَمسَةَ أسهُمٍ ، ولا عَلى صاحِبِ الخَمسَةِ سِتَّةَ أسهُمٍ ، ولا عَلى صاحِبِ السِّتَّةِ سَبعَةَ أسهُمٍ ، فَتُثقِلوهُم وتُنَفِّروهُم ، ولكِن تَرَفَّقوا بِهِم
وسَهِّلوا لَهُمُ المَدخَلَ ، وسَأَضرِبُ لَكَ مَثَلاً تَعتَبِرُ بِهِ :
إنَّهُ كانَ رَجُلٌ مُسلِمٌ وكانَ لَهُ جارٌ كافِرٌ ، وكانَ الكافِرُ يُرافِقُ المُؤمِنَ ، فَأَحَبَّ المُؤمِنُ لِلكافِرِ الإِسلامَ ولَم يَزَل يُزَيِّنُ الإِسلامَ ويُحَبِّبُهُ إلَى الكافِرِ حَتّى أسلَمَ ، فَغَدا عَلَيهِ المُؤمِنُ فَاستَخرَجَهُ مِن مَنزِلِهِ فَذَهَبَ بِهِ إلَى المَسجِدِ لِيُصَلِّيَ مَعَهُ الفَجرَ في جَماعَةٍ ، فَلَمّا صَلّى قالَ لَهُ : لَو قَعَدنا نَذكُرُ اللّهَ عز و جلحَتّى تَطلُعَ الشَّمسُ ، فَقَعَدَ مَعَهُ فَقالَ لَهُ : لَو تَعَلَّمتَ القُرآنَ إلى أن تَزولَ الشَّمسُ وصُمتَ اليَومَ كانَ أفضَلَ ، فَقَعَدَ مَعَهُ وصامَ حَتّى صَلَّى الظُّهرَ وَالعَصرَ ، فَقالَ : لَو صَبَرتَ حَتّى تُصَلِّيَ المَغرِبَ وَالعِشاءَ الآخِرَةَ كانَ أفضَلَ ، فَقَعَدَ مَعَهُ حَتّى صَلَّى المَغرِبَ وَالعِشاءَ الآخِرَةَ ، ثُمَّ نَهَضا وقَد بَلَغَ مَجهودَهُ وحُمِلَ عَلَيهِ ما لا يُطيقُ ، فَلَمّا كانَ مِنَ الغَدِ غَدا عَلَيهِ وهُوَ يُريدُ بِهِ مِثلَ ما صَنَعَ بِالأَمسِ فَدَقَّ عَلَيهِ بابَهُ ثُمَّ قالَ لَهُ : اُخرُج حَتّى نَذهَبَ إلَى المَسجِدِ ، فَأَجابَهُ أنِ انصَرِف عَنّي فَإِنَّ هذا دينٌ شَديدٌ لا اُطيقُهُ .
فَلا تَخرَقوا بِهِم ، أما عَلِمتَ أنَّ إمارَةَ بَني اُمَيَّةَ كانَت بِالسَّيفِ وَالعَسفِ وَالجَورِ ، وأنَّ إمارَتَنا بِالرِّفقِ وَالتَّأَلُّفِ وَالوَقارِ وَالتَّقِيَّةِ وحُسنِ الخُلطَةِ وَالوَرَعِ وَالاِجتِهادِ ، فَرَغِّبُوا النّاسَ في دينِكُم وفيما أنتُم فيهِ . ۳

1.المرقاة : الدرجة (لسان العرب : ج ۱۴ ص ۳۳۲ «رقا») .

2.الكافي : ج ۲ ص ۴۵ ح ۲ ، الخصال : ص ۴۴۷ ح ۴۸ بزيادة «وكان المقداد في الثامنة وأبوذرّ في التاسعة وسلمان في العاشرة» في آخره و ح ۴۹ نحوه ،بحارالأنوار : ج ۲۲ ص ۳۵۱ ح ۷۵ .

3.الخصال : ص ۳۵۴ ح ۳۵ ، مشكاة الأنوار : ص ۱۶۴ ح ۴۲۸ ، بحارالأنوار : ج ۶۹ ص ۱۶۹ ح ۱۱ .

  • نام منبع :
    دانشنامه قرآن و حديث 8
    سایر پدیدآورندگان :
    مسعودي،عبدالهادي؛طباطبايي،سيد محمد کاظم؛افقي،رسول؛موسوي،سيد رسول؛شيخي،حميد رضا
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1390
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 199531
صفحه از 545
پرینت  ارسال به