پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
إنَّ خُلَفائي وأوصِيائي وحُجَجَ اللّهِ عَلَى الخَلقِ بَعدِي اثنا عَشَرَ: أوَّلُهُم أخي و آخِرُهُم وَلَدي. قيلَ : يا رَسولَ اللّهِ و مَن أخوكَ؟ قالَ : عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ. قيلَ: فَمَن وَلَدُكَ؟ قالَ: المَهدِيُّ الَّذي يَملَؤُها قِسطا و عَدلاً كَما مُلِئَت جَورا وظُلما.
«جانشينان و اوصياى من و حجّتهاى خدا بر خلق پس از من، دوازده نفرند كه نخستينِ ايشان، برادرم خواهد بود و آخرينشان فرزندم». گفته شد: اى پيامبر خدا ! برادرت چه كسى است ؟ فرمود: «على بن ابى طالب». گفته شد: فرزندت چه كسى است ؟ فرمود: «مهدى كه زمين را به همان سان كه از بيداد و ستمْ آكنده شده است، از عدل و داد مىآكَنَد.
كمال الدين: ص280 ح27
پرهیز از گفتگوی بیفایده
وَلَا يُشَارِكُ فِي دَعْوًى، وَلَا يُدْلِي بِحُجَّةٍ حَتَّى يَرَى قَاضِياً
ترجمه و شرح
«و در هیچ گفتوگو و منازعهای شرکت نمیجست و هیچ دلیلی اقامه نمیکرد، مگر آنکه قضاوتکنندهای حاضر باشد».
در این جمله، امام حسن علیه السلام شرط ورود برادرش به گفتوگوی مجادلهآمیز و اختلافی را اینگونه بیان فرموده است که او فقط در صورت حضور داوری که دو طرف بر داوری او اتفاق نظر داشته رأی او را میپذیرفتند، و البته او نیز میتوانست به حق حکم کند و مانع از بروز نزاع و دشمنی شود، در گفتگوی مجادلهآمیز وارد میشد.
از این جملة امام علیه السلام بهروشنی پیداست که مقصود آن حضرت از مشارکت نکردن در مجادله و بحثهای داغِ اختلافی، این نیست که اصلاً در اینگونه مباحث نباید وارد شد، بلکه مقصود آن حضرت این است که ورود به اینگونه مجادلات هنگامی مفید است که بتوان حق را ثابت کرد و برادر ایمانی را به خطا و اشتباهش آگاه ساخت. در نتیجه، او نیز باید خطای خود را بپذیرد و اشتباهش را اصلاح کند، بیآنکه مفسدهای در روابط حسنۀ طرفین گفتوگو درگیرد. اما این اتفاق زمانی خواهد افتاد که داور مرضیالطرفین و توانمندی در جهت حلوفصل اختلاف وجود داشته باشد. در غیر این صورت، نهتنها حق و باطل روشن نمیشود، بلکه کدورت و دشمنی پدید میآید و مشکل دو چندان میشود. لذا، باید از مجادلات بیفایده حذر کرد و با دست خود دوستیها را به دشمنی تبدیل نکرد. ملاصالح مازندرانی در شرح این جمله مینویسد:
«اینگونه عمل کردن از کمالیافتگی انسان و قوت عقل او حکایت میکند؛ اما ورود به چنین منازعاتی، پیش از یافتن حکمکنندۀ عادلی که بین حق و باطل تمیز دهد، روش بیخردان نادان است».۱
1.. شرح أصول الكافي: ج ۹ ص۱۷۳.