221
دانشنامه قرآن و حديث 4

۵۸.امام على عليه السلامـ در يكى از سخنرانى هايش ـ :در پيامبر خدا براى تو ، الگويى كافى ، و دليلى بر نكوهيدگى و عيبناكى دنياست و اين كه دنيا پُر از زشتى ها و بدى هاست؛ چرا كه بساط دنيا از او برچيده و براى غير او گسترده شد. از پستان دنيا شير نخورد ، و زر و زيورهاى آن از او به دور داشته شد .
اگر الگوى دومى بخواهى ، از موسى كليم اللّه ـ كه درود و سلام خدا بر او باد ـ نام مى برم كه گفت : «پروردگارا! من به خيرى كه بر من مى فرستى ، محتاجم» . به خدا سوگند ، او از خداوند ، جز قرص نانى كه بخورد ، چيزى نخواست؛ چرا كه او از علف هاى زمين مى خورد ، چندان كه بر اثر لاغرى و آب شدن گوشت بدنش ، سبزى گياهان از زير پوست شكمش نمايان بود .
و اگر الگوى سومى بخواهى ، از داوود ـ كه درود و سلام خدا بر او باد ـ ، صاحب مزامير ۱ و قارى اهل بهشت ، نام مى برم كه با دست خود ، از ليف خرما زنبيل مى بافت و به يارانش مى گفت : «چه كسى از شما اين زنبيل ها را براى من مى فروشد؟» و از بهاى آنها نان جوين [مى خريد و ]مى خورد .
و اگر بخواهى ، از عيسى بن مريم عليه السلام مى گويم كه سنگ را بالش خود مى كرد ، جامه زبر مى پوشيد و نان خشك مى خورد . خورش او ، گرسنگى بود و چراغش در شب، ماه ، و سرپناهش در زمستان ، شرق و غرب زمين ، و ميوه و سبزى اش ، علف هايى بودند كه زمين براى چارپايان مى روياند . نه همسرى داشت كه مايه گرفتارى او شود ، و نه فرزندى كه سبب غصّه اش گردد ، و نه مال و منالى كه او را به خود مشغول سازد ، و نه آزمندى اى كه او را خوار گرداند . چارپايش ، دو پاى او بود ، و خدمتكارش دو دست او!
پس به پيامبرت صلى الله عليه و آله كه وارسته ترين و پاك ترين [ انسان ها ] است ، تأسّى بجوى؛ چرا كه در او الگويى است براى جويندگان الگو ، و آرامش براى كسى كه در پى آرامش است و محبوب ترينِ بندگان در نزد خدا ، كسى است كه از پيامبرش الگو بگيرد ، و در پى او حركت كند . پيامبر صلى الله عليه و آله از دنيا به قدر ضرورتْ خورد ، و نيم نگاهى هم به دنيا نكرد . بيش از همه مردمِ دنيا گرسنگى كشيد ، و از شدّت گرسنگى ، شكمش به پشت او چسبيده بود.
دنيا به او پيشنهاد شد ؛ امّا از پذيرفتنش سر باز زد ، و دانست كه خداوند سبحان از چه چيزى نفرت دارد ؛ او نيز نفرت آن را به دل گرفت ، و چه چيزى را كوچك مى شمرد ؛ او نيز آن را كوچك شمرد ، و چه چيزى را خُرد مى داند ؛ او نيز آن را خُرد دانست .
اگر در ما جز اين خصلت نباشد كه آنچه را خدا و پيامبر او دشمن مى دارند ، دوست بداريم و آنچه را خدا و پيامبرش كوچك مى شمارند ، بزرگ بداريم ، همين خود كافى است كه با خدا دشمنى و از فرمان خدا سرپيچى كرده باشيم .
او صلى الله عليه و آله روى خاك (زمينِ بى فرشْ) غذا مى خورد ، و همچون برده مى نشست ، و با دست خود ، كفشش را وصله مى زد ، و با دست خويش جامه اش را پينه مى كرد ، و بر الاغِ برهنه سوار مى شد و يك نفر را هم بر ترك خويش مى نشاند . [و آن گاه كه ]پرده اى نقش و نگاردار بر درِ اتاقش آويخته بود ، به همسرش فرمود : «فلانى! اين پرده را از برابر چشم من دور كن؛ چرا كه هر گاه نگاهم به آن مى افتد ، به ياد دنيا و زر و زيور آن مى افتم» .
بدين سان ، او دل از دنيا بر كند ، و ياد آن را در جانش ميراند ، و دوست داشت كه زيور دنيا از چشمش دور بماند تا از آن ، جامه اى فاخر بر نگيرد ، و آن را ماندگار نپندارد ، و به ماندن در آن ، اميد نبندد. پس دنيا را از جان خويش بيرون راند ، و از دل ، دورش كرد ، و از چشم ، ناپديدش ساخت . آرى ، كسى كه چيزى را دشمن بدارد ، از اين كه به آن بنگرد و [ يا ] نامش در نزد او برده شود نيز نفرت دارد .
در [ راه و رسم ] پيامبر خدا ، نكته هايى است كه تو را به زشتى ها و بدى هاى دنيا راه نمايى مى كنند ؛ چرا كه او با وجود مقام خاصّى كه [ نزد خداوند ] داشت ، در دنيا گرسنه زيست ، ۲ و با وجود مقام قُربى كه [ در پيشگاه خدا ] داشت ، زيورهاى دنيا از او دور نگه داشته شد . حال [ با اين توصيف ] ، آن كه اهل نظر است ، با ديده خردش بنگرد كه آيا خداوند با اين كارها ، محمّد را ارج نهاده و يا خوارش شمرده است؟ اگر بگويد : خوارش شمرده است ، به خداى بزرگ سوگند كه دروغ گفته و بهتانى بزرگ زده است ، و اگر بگويد : او را ارج نهاده است ، پس بداند كه خداوند ، ديگران را خوار دانسته كه دنيا را برايشان گسترده ، و آن را از مقرّب ترين افراد درگاه خود ، دور ساخته است .
پس ، آن كه در پى الگوست ، بايد از پيامبرش الگو بگيرد ، و در پى او حركت كند ، و هر جا او رفت ، برود . در غير اين صورت ، خويشتن را از نابودى در امان نداند؛ چرا كه خداوند ، محمّد صلى الله عليه و آله را نشانه اى براى قيامت ، و نويد دهنده به بهشت ، و بيم دهنده از كيفر ، قرار داد . او گرسنه از دنيا رفت و سالم به آخرت وارد شد ، و تا زمانى كه از دنيا رفت و پيك پروردگارش را اجابت كرد ، سنگى بر سنگى ننهاد (بنايى براى خود نساخت) . خداوند ، چه منّت بزرگى بر ما نهاد كه نعمت وجود او را به ما ارزانى داشت؛ يادگارى كه از او پيروى مى كنيم و پيشروى كه در پى او گام بر مى داريم .
به خدا سوگند ، اين جامه پشمين خود را چندان وصله زده ام كه ديگر از پينه دوز آن ، خجالت مى كشم . يكى مرا گفت : آيا نمى خواهى اين را به دور افكنى؟ گفتم : از من دور شو ، كه در بامدادان ، مردم ، شبروان را خواهند ستود . ۳

1.مزامير داوود ، همان زبور است (لغت نامه دهخدا) .

2.اين جمله بر پايه دو معنا از عبارت «خاصّته» ، دو ترجمه دارد . معناى ديگرى كه شارحان گفته اند ، چنين است : او و نزديكانش همواره در دنيا گرسنه زيستند . (م) .

3.اين ، ضرب المثلى است براى چيزى كه تنها با رنج به دست مى آيد و با مشقّت عايد مى شود (ر . ك : جمهرة الأمثال : ج ۲ ص ۳۸ ش۱۲۹۳) .


دانشنامه قرآن و حديث 4
220

۵۸.الإمام عليّ عليه السلامـ في خُطبَةٍ لَهُ ـ :ولَقَد كانَ في رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله كافٍ لَكَ فِي الاُسوَةِ ، ودَليلٌ لَكَ عَلى ذَمِّ الدُّنيا وعَيبِها ، وكَثرَةِ مَخازيها ومَساويها ؛ إذ قُبِضَت عَنهُ أطرافُها ، ووُطِّئَت لِغَيرِهِ أكنافُها ۱ ، وفُطِمَ عَن رَضاعِها ، وزُوِيَ ۲ عَن زَخارِفِها .
وإن شِئتَ ثَنَّيتُ بِموسى كَليمِ اللّهِ صلى الله عليه و سلم حَيثُ يَقولُ : «رَبِّ إِنِّى لِمَآ أَنزَلْتَ إِلَىَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ»۳ ، وَاللّهِ ! ما سَأَلَهُ إلّا خُبزا يَأكُلُهُ ؛ لِأَنَّهُ كانَ يَأكُلُ بَقلَةَ الأَرضِ ، ولَقَد كانَت خُضرَةُ البَقلِ تُرى مِن شَفيفِ ۴ صِفاقِ ۵ بَطنِهِ ؛ لِهُزالِهِ وتَشَذُّبِ ۶ لَحمِهِ .
وإن شِئتَ ثَلَّثتُ بِداودَ صلى الله عليه و سلم صاحِبِ المَزاميرِ وقارِئِ أهلِ الجَنَّةِ ، فَلَقَد كانَ يَعمَلُ سَفائِفَ الخوصِ ۷ بِيَدِهِ ، ويَقولُ لِجُلَسائِهِ : أيُّكُم يَكفيني بَيعَها! ويَأكُلُ قُرصَ الشَّعيرِ مِن ثَمَنِها .
وإن شِئتَ قُلتُ في عيسىَ بنِ مَريَمَ عليه السلام ، فَلَقَد كانَ يَتَوَسَّدُ الحَجَرَ ، ويَلبَسُ الخَشِنَ ، ويَأكُلُ الجَشِبَ ۸ . وكانَ إدامُهُ الجوعَ ، وسِراجُهُ بِاللَّيلِ القَمَرَ ، وظِلالُهُ فِي الشِّتاءِ مَشارِقَ الأَرضِ ومَغارِبَها ، وفاكِهَتُهُ ورَيحانُهُ ما تُنبِتُ الأَرضُ لِلبَهائِمِ . ولَم تَكُن لَهُ زَوجَةٌ تَفتِنُهُ ، ولا وَلَدٌ يَحزُنُهُ ، ولا مالٌ يَلفِتُهُ ، ولا طَمَعٌ يُذِلُّهُ . دابَّتُهُ رِجلاهُ ، وخادِمُهُ يَداهُ!
فَتَأَسَّ بِنَبِيِّكَ الأَطيَبِ الأَطهَرِ صلى الله عليه و آله ، فَإِنَّ فيهِ اُسوَةً لِمَن تَأَسّى ، وعَزاءً لِمَن تَعَزّى ، وأحَبُّ العِبادِ إلَى اللّهِ المُتَأَسّي بِنَبِيِّهِ ، وَالمُقتَصُّ لِأَثَرِهِ . قَضَمَ الدُّنيا قَضما ۹ ، ولَم يُعِرها طَرفا . أهضَمُ أهلِ الدُّنيا كَشحا ۱۰ ، وأخمَصُهُم مِنَ الدُّنيا بَطنا . عُرِضَت عَلَيهِ الدُّنيا فَأَبى أن يَقبَلَها ، وعَلِمَ أنَّ اللّهَ سُبحانَهُ أبغَضَ شَيئا فَأَبغَضَهُ ، وحَقَّرَ شَيئا فَحَقَّرَهُ ، وصَغَّرَ شَيئا فَصَغَّرَهُ . ولَو لَم يَكُن فينا إلَا حُبُّنا ما أبغَضَ اللّهُ ورَسولُهُ ، وتَعظيمُنا ما صَغَّرَ اللّهُ ورَسولُهُ ، لَكَفى بِهِ شِقاقا للّهِِ ، ومُحادَّةً ۱۱ عَن أمرِ اللّهِ .
ولَقَد كانَ صلى الله عليه و آله يَأكُلُ عَلَى الأَرضِ ، ويَجلِسُ جِلسَةَ العَبدِ ، ويَخصِفُ بِيَدِهِ نَعلَهُ ، ويَرقَعُ بِيَدِهِ ثَوبَهُ ، ويَركَبُ الحِمارَ العارِيَ ويُردِفُ خَلفَهُ ، ويَكونُ السِّترُ عَلى بابِ بَيتِهِ فَتَكونُ فيهِ التَّصاويرُ فَيَقولُ : يا فُلانَةُ ـ لِاءِحدى أزواجِهِ ـ غَيِّبيهِ عَنّي ؛ فَإِنّي إذا نَظَرتُ إلَيهِ ذَكَرتُ الدُّنيا وزَخارِفَها .
فَأَعرَضَ عَنِ الدُّنيا بِقَلبِهِ ، وأماتَ ذِكرَها مِن نَفسِهِ ، وأحَبَّ أن تَغيبَ زَينَتُها عَن عَينِهِ ، لِكَيلا يَتَّخِذَ مِنها رِياشا ۱۲ ، ولا يَعتَقِدُها قَرارا ، ولا يَرجو فيها مُقاما ، فَأَخرَجَها مِنَ النَّفس ، وأشخَصَها عَنِ القَلبِ ، وغَيَّبَها عَنِ البَصَرِ ، وكَذلِكَ مَن أبغَضَ شَيئا أبغَضَ أن يَنظُرَ إلَيهِ ، وأن يُذكَرَ عِندَهُ .
ولَقَد كانَ في رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ما يَدُلُّكَ عَلى مَساوِئِ الدُّنيا وعُيوبِها ؛ إذ جاعَ فيها مَعَ خاصَّتِهِ ۱۳ ، وزُوِيَت عَنهُ زَخارِفُها مَعَ عَظيمِ زُلفَتِهِ . فَليَنظُر ناظِرٌ بِعَقلِهِ : أكرَمَ اللّهُ مُحَمَّدا بِذلِكَ أم أهانَهُ؟ فَإِن قالَ : أهانَهُ ، فَقَد كَذَبَ ـ وَاللّهِ العَظيمِ ـ بِالإِفكِ العَظيمِ ، وإن قالَ : أكرَمَهُ ، فَليَعلَم أنَّ اللّهَ قَد أهانَ غَيرَهُ حَيثُ بَسَطَ الدُّنيا لَهُ ، وزَواها عَن أقرَبِ النّاسِ مِنهُ .
فَتَأَسّى مُتَأَسٍّ بِنَبِيِّهِ ، وَاقتَصَّ أثَرَهُ ، ووَلَجَ مَولِجَهُ ، وإلّا فَلا يَأمَنِ الهَلَكَةَ ، فَإِنَّ اللّهَ جَعَلَ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله عَلَما لِلسّاعَةِ ، ومُبَشِّرا بِالجَنَّةِ ، ومُنذِرا بِالعُقوبَةِ . خَرَجَ مِنَ الدُّنيا خَميصا ، ووَرَدَ الآخِرَةَ سَليما . لَم يَضَع حَجَرا عَلى حَجَرٍ حَتّى مَضى لِسَبيلِهِ وأجابَ داعِيَ رَبِّهِ . فَما أعظَمَ مِنَّةَ اللّهِ عِندَنا حينَ أنعَمَ عَلَينا بِهِ سَلَفا نَتَّبِعُهُ ، وقائِدا نَطَأُ عَقِبَهُ .
اللّهِ لَقَد رَقَعتُ مِدرَعَتي ۱۴ هذِهِ حَتَّى استَحيَيتُ مِن راقِعِها . ولَقَد قالَ لي قائِلٌ : ألا تَنبِذُها عَنكَ ؟ فَقُلتُ : اُغرُب عَنّي ، فَعِندَ الصَّباحِ يَحمَدُ القَومُ السُّرى ۱۵ . ۱۶

1.. الكَنَف : الجانب والناحية (النهاية : ج ۴ ص ۲۰۵ «كنف») .

2.. زَوَيت الشيء عن فلان : أي نَحَّيته (لسان العرب : ج ۱۴ ص ۳۶۴ «زوى») .

3.. القصص: ۲۴.

4.. ثوبٌ شَفيف : أي رقيق . شَفَّ يَشِفُّ شُفوفا فهو شِفٌّ : وهو الذي يُستَشَفّ ما وراءَه؛ أي يُبصَر (المصباح المنير : ص ۳۱۷ «شفف») .

5.. الصِّفاق : الجِلد الأسفل تحتَ الجِلد الذي عليه الشَّعَر . أو جلد البطنِ كلِّه (القاموس المحيط : ج ۳ ص ۲۵۴ «صفق») .

6.. يقال : شُذِّبَ عن النخلة جريدُها ؛ أي قُطّع وفُرِّق (انظر : النهاية : ج ۲ ص ۴۵۳ «شذب») .

7.. سَفَّ الخوصَ : نَسَجَه (القاموس المحيط : ج ۳ ص ۱۵۲ «سفيف») .

8.. الجَشِب: هو الغليظ الخشن من الطعام. وقيل : غير المأدوم. وكلّ بشع الطعم جَشْب (النهاية : ج ۱ ص ۲۷۲ «جشب»).

9.. قَضَم الدنيا : تناول منها قدْر الكفاف وما تدعو إليه الضرورة من خشِن العيشة ... وأصل القَضم : أكل الشيء اليابس بأطراف الأسنان (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج ۹ ص ۲۳۳) .

10.. الكَشْح : الخاصِرة . ورجُلٌ أهضَم بَيِّن الهَضم : إذا كان خميصا لقلّة الأكل (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج ۹ ص ۲۳۴) .

11.. المُحادَّة : المعاداة والمخالفة (لسان العرب : ج ۳ ص ۱۴۰ «حدد») .

12.. الرِّيشُ والرِّياشُ بمعنىً؛ وهو اللباس الفاخِر . ويقال : المال والخِصْب والمعاش (الصحاح : ج ۳ ص ۱۰۰۸ «ريش») .

13.. خاصّته: اسم فاعل في معنى المصدر ، أي مع خصوصيّته وتفضّله عند ربّه (تعليقة صبحي الصالح على نهج البلاغة) .

14.. المِدْرَعَة : ثَوبٌ ، ولا يكون إلّا من صوف (القاموس المحيط : ج ۳ ص ۲۰ «درع») .

15.. السُّرى : سَير عامَّة الليل (القاموس المحيط : ج ۴ ص ۳۴۱ «سرى») . وقولهم : «عندَ الصباح يحمَدُ القومُ السُّرى» هو مَثَلٌ لما يُنال بالمشقَّة ، ويوصَل إليه بالتَّعَب (جمهرة الأمثال : ج ۲ ص ۳۸ الرقم ۱۲۹۳) .

16.. نهج البلاغة : الخطبة ۱۶۰ ، بحار الأنوار : ج ۱۶ ص ۲۸۴ ح ۱۳۶ .

  • نام منبع :
    دانشنامه قرآن و حديث 4
    سایر پدیدآورندگان :
    مسعودي،عبدالهادي؛موسوي،سيد رسول؛پسنديده،عباس؛مجيدي،غلام حسين؛شيخي،حميد رضا
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1390
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 247339
صفحه از 573
پرینت  ارسال به