237
دانشنامه قرآن و حديث 3

۶۲.امام صادق عليه السلام :اگر خداوند ، باد را در دنيا نمى گذاشت ، زمين به بيغوله اى تبديل مى شد ، و اگر ابرها نبودند ، زمينْ ويران مى شد و چيزى نمى روياند ؛ امّا خداوند به ابرها امر مى كند و آنها آب را غربال مى كنند و باران فرو مى ريزند . بارانى كه بر قوم نوح فرستاده شد ، بدون ابر بود .

۶۳.امام صادق عليه السلام :باد ، همان هواست ، آن گاه كه به حركت در آيد ، و چون ساكن باشد ، آن را هوا نامند . دوام دنيا به همين باد است . اگر سه روز باد نوزد ، هر چيزى كه در روى زمين است ، فاسد و گنديده مى شود؛ زيرا باد به منزله بادبزن است كه اشيا را از فاسد شدن ، حفظ مى كند و آنها را خوش بو نگه مى دارد. باد ، به منزله روح است كه هر گاه از بدن خارج شود ، بدن مى گندد و متلاشى مى شود. آفرين بر خداوند كه بهترينِ آفرينندگان است !

۶۴.امام صادق عليه السلام :همين باد ، اگر چند روزى نوزد ، همه چيزها فاسد و متلاشى مى شوند .

۶۵.امام صادق عليه السلامـ خطاب به مفضّل بن عمر ـ :اى مفضّل! بينديش كه چگونه خداوند عز و جل از اين عناصر چهارگانه ، زمين را آفريد ، آن سان كه گنجايش هر آنچه را بِدان نياز است ، داشته باشد ، از جمله گستردگى و امتداد زمين ، كه اگر اين گستردگى و امتداد نبود ، چگونه مى توانست گنجايشى براى مسكن مردم و كشتزارها و چراگاه هاى آنان و رويشگاه هاى چوب ها و هيمه هاى آنان ، و اين گياهان و معادن پُرسود داشته باشد؟
شايد كسانى باشند كه به وجود اين بيابان هاى تُهى و صحراهاى هولناك ، خرده بگيرند و بگويند : «چه سودى در اينهاست؟». اين بيابان ها و صحراها ، مأوا و مسكن و چراگاه اين جانوران وحشى اند . از اين گذشته ، كوچگاه و فضاى بازى براى مردم اند، در آن هنگام كه به تغيير زيستگاه ، نياز پيدا كنند. چه بسيار بيابان ها و چه بسيار دشت هاى سخت و ناهموارى كه با كوچيدن مردم به آنها و سكونتشان در آن جا ، به كاخ ها و باغ ها تبديل شدند! اگر اين گستردگى و پهناورىِ زمين نبود ، مردم ، همانند كسى بودند كه در حصارى تنگ است و چيزى او را ناراحت مى كند و به انتقال از آن جا مجبورش مى گرداند ؛ امّا چاره اى جز ماندن در جايش نمى يابد .
نيز در آفرينش اين زمين ـ چنان كه اكنون هست ـ بينديش كه ثابت و آرام آفريده شده و زيستگاه و قرارگاهى است براى همه چيز ، به طورى كه مردم مى توانند بر روى آن ، در پى نيازهاى خويش بكوشند ، و براى استراحتشان بر آن بنشينند ، و براى آرامششان بر روى آن بخوابند ، و كارهايشان را به خوبى انجام دهند. اگر زمين [ چونان گهواره] لرزان و در نوسان بود، مردم، قادر به خانه سازى و بازرگانى و صنعت و امثال اينها نبودند ؛ بلكه از زندگى بر روى زمينى كه زير پايشان مى لرزد ، لذّت نمى بردند . براى مثال ، بلايى را كه مردم در هنگام زمين لرزه ها ـ با وجود آن كه مدّت كوتاهى مى پايند ـ به آن دچار مى شوند ، در نظر بگير . طورى است كه خانه هايشان را وا مى گذارند و مى گريزند .
اگر گوينده اى بگويد : پس چرا زمين ، طورى آفريده شده كه [ گاه ]مى لرزد ، پاسخ داده مى شود كه : زمين لرزه و مانند آن ، پند و هشدارى است كه به سبب آن ، مردم ترسانده مى شوند تا از گناهان دست بردارند ، و همچنين است بلاهايى كه به جان و مال آنها مى رسند . همه اينها در تدبير [الهى] ، به گونه اى جريان مى يابند كه مايه اصلاح و درستى مردمان اند . در برابر ، اگر به راه آمدند ، چنان پاداش و عوضى اُخروى برايشان اندوخته مى شود كه هيچ چيزى از امور دنيا با آن برابرى نمى كند. گاهى هم اين پاداش و عوض ، در همين دنيا به آنان داده مى شود ، اگر اين پاداش دهى در دنيا به صلاح عام و خاص باشد .
نكته ديگر ، آن است كه طبع خاك ـ كه خداوند ، خاك را بر آن سرشته ـ سرد و خشك است . سنگ نيز به همين گونه است ، با اين تفاوت كه خشكى سنگ ، فزون تر است . حال اگر خشكى خاك ، اندكى فزون تر مى شد ، چندان كه به سنگى سخت ، بدل مى گشت ، آيا اين گياهى را كه زندگىِ جانداران به آن بسته است ، مى رويانْد ؟ و آيا كشت و كار يا ساخت و ساز بر آن ، امكان داشت؟ نمى بينى كه چگونه خشكى خاك ، از خشكى سنگ ، كمتر گشت و اين گونه نرم و سست قرار داده شد تا براى تكيه كردن آماده شود؟
از ديگر نشانه هاى تدبير خداوند حكيم عز و جل در آفرينش زمين ، اين است كه وزشگاهِ باد شمال از وزشگاهِ باد جنوب ، بالاتر است ، و اين را خداوند عز و جل چنين قرار نداد ، مگر از براى آن كه آب ها بر روى زمين ، سرازير شوند و آن را آبيارى و سيراب كنند و سرانجام به دريا بريزند . پس همان طور كه يك طرف بام ، بلندتر و طرف ديگر ، پست تر ساخته مى شود تا آب [ برف و باران ] فرو ريزد و روى بام نماند ، درست به همين دليل ، وزشگاهِ باد شمال را بالاتر از وزشگاهِ باد جنوب قرار داد ، و اگر چنين نبود ، آب بر روى زمين ، سرگردان مى ماند و مانع كار و فعّاليت مردم مى شد و راه ها و جادّه ها را بند مى آورد .
و امّا آب! اگر اين آبِ فراوان و جوشان در چشمه ها و رودها و جويبارها نبود ، نياز مردم به آب را براى نوشيدن خودشان و آشاميدن چارپايان و دام هايشان ، و آبيارى كشتزارها و باغ هايشان و انواع غلّاتشان ، و نوشيدن وحوش و پرندگان و درندگان را كفاف نمى كرد. در آب ها ماهيان و جانورانِ آبى زندگى مى كنند ، و نيز سودهاى ديگرى در آب هست كه تو آنها را مى دانى ؛ ولى از شدّت اهمّيت آنها غافلى؛ چرا كه آب ، بجز كار مهم و شناخته شده و بى نياز از معرّفى اش ، در حيات بخشيدن به همه آنچه (از حيوان و گياه) در روى زمين است ، با نوشيدنى ها آميخته مى شود و موجب مى گردد كه اين نوشيدنى ها نرم و براى آشامنده ، خوش (گوارا) شوند .
فايده ديگرش اين است كه با آن ، بدن ها و كالاها از چركى كه به خود مى گيرند ، تميز مى شوند . با آن ، خاك ، تر مى شود و براى به كار گرفتن ، آماده مى گردد . با آن ، از سرايت و آسيب رسانىِ آتش ، آن گاه كه در مى گيرد و مردم در خطر آتش سوزى قرار مى گيرند ، جلوگيرى مى كنيم . با آن ، انسانِ خسته و مانده ، استحمام مى كند و خستگى هايش را مى زدايد و آرامش مى يابد ، و امثال اين فوايد كه عظمت اهمّيت آنها را مى شناسى ، آن گاه كه بدانها نياز پيدا كنى .
اگر در سودمندىِ اين آب فراوانِ انباشته در درياها شك دارى و مى گويى : «اين درياها به چه درد مى خورند ؟» ، بدان كه اين آب ها جايگاه و سرپناه انواع بى شمارى از ماهى ها و جانوران دريايى و معادن مرواريد و ياقوت و عنبر و انواع گوناگون ديگر چيزهايى است كه از دريا استخراج مى شوند . سواحل اين درياها ، رويشگاه عود يَلَنجوج ۱ و انواع عطرها و گياهان اند . از اينها گذشته ، درياها مَركب مردم و وسيله حمل و نقل اين كالاهايى است كه از سرزمين هاى دور دست ، آورده مى شوند . مانند آنچه از چين به عراق آورده مى شود و در خودِ عراق ، از شهرى به شهر ديگر حمل مى گردد . اگر تنها وسيله حمل و نقل اين كالاها ، پشت [ انسان يا حيوان ] بود ، دچار كسادى مى شدند و در همان سرزمين ها [و مناطق] خودشان و در دست اهالى همان جاها مى ماندند؛ چرا كه مزد حمل آنها از قيمت آنها تجاوز مى كرد و در نتيجه هيچ كس حاضر به حمل و نقل كالاها نمى شد ، و اين ، دو پيامد داشت : يكى ناياب شدن اشياى فراوانى كه نياز شديد به آنهاست ، و ديگر ، قطع شدن معاش كسانى كه آنها را حمل و نقل مى كنند و به بركت آنها زندگى مى نمايند .
هوا نيز چنين است . اگر فراوانى و گستردگى آن نبود ، اين مردم از [شدّت ]دود و بخارى كه در آن غوطه ورند ، خفه مى شدند ، و در برابر آنچه اندك اندك به ابر و مه تبديل مى شود ، در مى ماندند . پيش تر ، در باره خواصّ هوا به اندازه كافى گفتم .
آتش نيز به همين سان. اگر آتش مانند نسيم و آب ، پراكنده بود ، عالَم را مى سوزاند .

1.يلنجوج يا اَ لَنجوج : عودى خوش بو كه با آن ، بخور مى دهند .


دانشنامه قرآن و حديث 3
236

۶۲.الإمام الصادق عليه السلام :لَولا أَنَّ اللّهَ حَبَسَ الرّيحَ عَلَى الدُّنيا لَأَخوَتِ ۱ الأَرضُ ، ولَولَا السَّحابُ لَخَرِبَتِ الأَرضُ فَما أنبَتَت شَيئاً ، ولكِنَّ اللّهَ يَأمُرُ السَّحابَ فَيُغَربِلُ الماءَ فَيُنزِلُ قَطراً ، وإنَّهُ اُرسِلَ عَلى قَومِ نوحٍ بِغَيرِ سَحابٍ . ۲

۶۳.عنه عليه السلام :الرّيحُ هَواءٌ إذا تَحَرَّكَ يُسمّى ريحاً ، فَإِذا سَكَنَ يُسَمّى هَواءً ، وبِهِ قِوامُ الدُّنيا ، ولَو كُفَّتِ الرّيحُ ثَلاثَةَ أيّامٍ لَفَسَدَ كُلُّ شَيءٍ عَلى وَجهِ الأَرضِ ونَتِنَ ، وذلِكَ أنَّ الرّيحَ بِمَنزِلَةِ المِروَحَةِ تَذُبُّ وتَدفَعُ الفَسادَ عَن كُلِّ شَيءٍ وتُطيِّبُهُ ، فَهِيَ بِمَنزِلَةِ الرّوحِ إذا خَرَجَ عَنِ البَدَنِ نَتِنَ البَدَنُ وتَغَيَّرَ ، تَبارَكَ اللّهُ أحسَنُ الخالِقينَ . ۳

۶۴.عنه عليه السلام :الرّيحُ لَو حُبِسَت أيّاماً لَفَسَدَتِ الأَشياءُ جَميعاً وتَغَيَّرَت . ۴

۶۵.عنه عليه السلامـ لِلمُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ ـ :فَكِّر يا مُفَضَّلُ فيما خَلَقَ اللّهُ عز و جلعَلَيهِ هذِهِ الجَواهِرَ الأَربَعَةَ لِيَتَّسِعَ ما يَحتاجُ إلَيهِ مِنها ، فَمِن ذلِكَ سَعَةُ هذِهِ الأَرضِ وَامتِدادُها ، فَلَولا ذلِكَ كَيفَ كانَت تَتَّسِعُ لِمَساكِنِ النّاسِ ومَزارِعِهِم ومَراعيهِم ومَنابِتِ أخشابِهِم وأحطابِهِم ، وَالعَقاقيرِ العَظيمَةِ وَالمَعادِنِ الجَسيمَةِ غَناؤُها ۵ ، ولَعَلَّ مَن يُنكِرُ هذِهِ الفَلَواتِ الخاليَةَ وَالقِفارَ الموحِشَةَ يَقولُ : مَا المَنفَعَةُ فيها؟ فَهِيَ مَأوى هذِهِ الوُحوشِ ومَحالُّها ومَرعاها ، ثُمَّ فيها بَعدُ مُتَنَفَّسٌ ومُضطَرَبٌ لِلناّسِ إذَا احتاجوا إلَى الاِستِبدالِ بِأَوطانِهِم ، وكَم بَيداءَ وكَم فَدفَدٍ ۶ حالَت قُصوراً وجِناناً بِانتِقالِ النّاسِ إلَيها وحُلولِهمِ فيها ، ولَولا سَعَةُ الأَرضِ وفُسحَتُها لَكانَ النّاسُ كَمَن هُوَ في حِصارٍ ضَيِّقٍ لا يَجِدُ
مَندوحَةً ۷ عَن وَطَنِهِ إذا أحزَنَهُ أمرٌ يَضطَرُّهُ إلَى الاِنتِقالِ عَنهُ .
ثُمَّ فَكِّر في خَلقِ هذِهِ الأَرضِ عَلى ما هِيَ عَلَيهِ حينَ خُلِقَت راتِبَةً راكِنَةً ، فَيَكونُ مَوطِناً مُستَقَرّاً لِلأَشياءِ ؛ فَيَتَمَكَّنُ النّاسُ مِنَ السَّعيِ عَلَيها في مَآرِبِهِم ۸ ، وَالجُلوسِ عَلَيها لِراحَتِهِم ، وَالنَّومِ لِهُدُوئِهِم ، وَالإِتقانِ لِأَعمالِهِم . فَإِنَّها لَو كانَت رَجراجَةً ۹
مُتَكَفِّئَةً ، لَم يَكونوا يَستَطيعونَ أن يُتقِنُوا البِناءَ وَالتِّجارَةَ وَالصَّناعَةَ وما أشبَهَ ذلِكَ ، بَل كانوا لا يَتَهَنَّؤونَ بِالعَيشِ وَالأَرضُ تَرتَجُّ مِن تَحتِهِم! وَاعتَبِر ذلِكَ بِما يُصيبُ النّاسَ حينَ الزَّلازِلِ عَلى قِلَّةِ مَكثِها حَتّى يُصيروا إلى تَركِ مَنازِلِهم وَالهَرَبِ عَنها .
فَإِن قالَ قائِلٌ : فَلِمَ صارَت هذِهِ الأَرضُ تُزَلزَلُ؟ قيلَ لَهُ : إنَّ الزَّلزَلَةَ وما أشبَهَها مَوعِظَةٌ وتَرهيبٌ ؛ يُرَهَّبُ بِهَا النّاسُ لِيَرعَووا عَنِ المَعاصي ، وكَذلِكَ ما يَنزِلُ بِهِم مِنَ البَلاءِ في أبدانِهِم وأموالِهِم ، يَجري فِي التَّدبيرِ عَلى ما فيهِ صَلاحُهُم وَاستِقامَتُهُم ، ويُدَّخَرُ لَهُم ـ إن صَلَحوا ـ مِنَ الثَّوابِ وَالعِوَضِ فِي الآخِرَةِ ما لا يَعدِلُهُ شَيءٌ مِن اُمورِ الدُّنيا ، ورُبَّما عُجِّلَ ذلِكَ فِي الدُّنيا إذا كانَ ذلِكَ فِي الدُّنيا صَلاحاً لِلعامَّةِ وَالخاصَّةِ .
ثُمَّ إنَّ الأَرضَ في طِباعِهَا الَّذي طَبَعَهَا اللّهُ عَلَيهِ بارِدَةٌ يابِسَةٌ ، وكَذلِكَ الحِجارَةُ ، وإنَّمَا الفَرقُ بَينَها وبَينَ الحِجارَةِ فَضلُ يُبسٍ فِي الحِجارَةِ . أفَرَأَيتَ لَو أنَّ اليُبسَ أفرَطَ عَلَى الأَرضِ قَليلاً حَتّى تَكونَ حَجَراً صَلداً ، أكانَت تُنبِتُ هذَا النَّباتَ الَّذي بِهِ حَياةُ الحَيَوانِ ، وكانَ يُمكِنُ بِها حَرثٌ أو بِناءٌ؟! أفَلا تَرى كَيفَ نُقِصَت عَن يُبسِ الحِجارَةِ ، وجُعِلَت عَلى ما هِيَ عَلَيهِ مِنَ اللّينِ وَالرَّخاوَةِ ، وَليَتَهَيَّأ لِلاِعتِمادِ؟
ومِن تَدبيرِ الحَكيمِ ـ جَلَّ وعَلا ـ في خِلقَةِ الأَرضِ أنَّ مَهَبَّ الشِّمالِ أرفَعُ مِن
مَهَبِّ الجَنوبِ ، فَلَم يَجعَلِ اللّهُ عز و جل كَذلِكَ إلّا لِتَنحَدِرَ المِياهُ عَلى وَجهِ الأَرضِ فَتَسقِيَها وتَروِيَها ثُمَّ يُفيضَ آخِرَ ذلِكَ إلَى البَحرِ ، فَكَما يَرفَعُ أحَدَ جانِبَيِ السَّطحِ ويَخفِضُ الآخَرَ لِيَنحَدِرَ الماءُ عَنهُ ولا تَقومَ عَلَيهِ ، كَذلِكَ جُعِلَ مَهَبُّ الشَّمالِ أرفَعَ مِن مَهَبِّ الجَنوبِ لِهذِهِ العِلَّةِ بِعَينِها ، ولَولا ذلِكَ لَبَقِيَ الماءُ مُتَحَيِّراً عَلى وَجهِ الأَرضِ ، فَكانَ يَمنَعُ النّاسَ مِن أعمالِها ويَقطَعُ الطُّرُقَ وَالمَسالِكَ .
ثُمَّ الماءُ ، لولا كَثرَتُهُ وتَدَفُّقُهُ فِي العُيونِ وَالأودِيَةِ وَالأَنهارِ لَضاقَ عَمّا يَحتاجُ النّاسُ إلَيهِ لِشُربِهِم وشُربِ أنعامِهِم ومَواشيهِم ، وسَقيِ زُروعِهِم وأشجارِهِم وأصنافِ غَلّاتِهِم ، وشُربِ ما يَرِدُهُ مِنَ الوُحوشِ وَالطَّيرِ وَالسِّباعِ ، وتَتَقَلَّبُ فيهِ الحيتانُ ودَوابُّ الماءِ ، وفيهِ مَنافِعُ اُخَرُ أنتَ بِها عارِفٌ ، وعَن عِظَمِ مَوقِعِها غافِلٌ ، فَإنَّهُ سِوَى الأَمرِ الجَليلِ المَعروفِ مِن غَنائِهِ في إحياءِ جَميعِ ما عَلَى الأَرضِ مِنَ الحَيَوانِ وَالنَّباتِ ، يَمزُجُ بِالأَشرِبَةِ فَتَلينُ وتَطَيَّبُ لِشارِبِها ، وبِهِ تُنَظَّفُ الأَبدانُ وَالأَمتِعَةُ مِنَ الدَّرَنِ ۱۰ الَّذي يَغشاها ، وبِهِ يُبَلُّ التُّرابُ فَيَصلُحُ لِلاِعتِمالِ ، وبِهِ نَكُفُّ عادِيَةَ النّارِ ۱۱ إذَا اضطَرَمَت وأشرَفَ النّاسُ عَلَى المَكروهِ ، وبِهِ يَستَحِمُّ المُتعَبُ الكالُّ فَيَجِدُ الرّاحَةَ مِن أوصابِهِ ، إلى أشباهِ هذا مِنَ المآرِبِ الَّتي تَعرِفُ عِظَمَ مَوقِعِها في وَقتِ الحاجَةِ إلَيها .
فَإِن شَكَكتَ في مَنفَعَةِ هذَا الماءِ الكَثيرِ المُتَراكِمِ فِي البِحارِ ، وقُلتَ : مَا الإِربُ فيهِ؟ فَاعلَم أنَّهُ مُكتَنَفُ ۱۲ ومُضطَرَبُ ما لا يُحصى مِن أصنافِ السَّمَكِ ودَوابِّ البَحرِ ومَعدِنِ اللُّؤلُؤ وَالياقوتِ وَالعَنبَرِ ، وأصنافٍ شَتّى تُستَخرَجُ مِنَ البَحرِ ، وفي سَواحِلِهِ
مَنابِتُ العودِ اليَلَنجوجِ ۱۳ وضُروبٌ مِنَ الطّيبِ وَالعَقاقيرِ . ثُمَّ هُوَ بَعدُ مَركَبُ النّاسِ ومَحمِلٌ لِهذِهِ التِّجاراتِ الَّتي تُجلَبُ مِنَ البُلدانِ البَعيدَةِ ، كَمِثلِ ما يُجلَبُ مِنَ الصّينِ إلَى العِراقِ ، ومِنَ العِراقِ إلَى العِراقِ ۱۴ ، فَإنَّ هذِهِ التِّجاراتِ لَو لَم يَكُن لَها مَحمِلٌ إلّا عَلى الظَّهرِ لَبارَت وبَقِيَت في بُلدانِها وأيدي أهلِها ، لِأَنَّ أجرَ حَملِها كانَ يُجاوِزُ أثمانَها فَلا يَتَعَرَّضُ أحَدٌ لِحَملِها ، وكانَ يَجتَمِعُ في ذلِكَ أمرانِ : أحَدُهما فَقدُ أشياءَ كَثيرَةٍ تَعظُمُ الحاجَةُ إلَيها ، وَالآخَرُ : انِقطاعُ مَعاشِ مَن يَحمِلُها وَيَتَعَيَّشُ بِفَضلِها .
وهكَذَا الهَواءُ لَولا كَثرَتُهُ وسَعَتُهُ لَاختَنَقَ هذَا الأَنامُ مِنَ الدُّخانِ وَالبُخارِ الَّتي يَتَحَيَّرُ فيهِ ، ويَعجِزُ عَمّا يُحَوَّلُ إلَى السَّحابِ وَالضَّبابِ أوَّلاً أوَّلاً ، وقَد تَقَدَّمَ مِن صِفَتِهِ ما فيهِ كِفايَةٌ .
وَالنّارُ أيضاً كَذلِكَ ، فَإِنَّها لَو كانَت مَبثوثَةً كَالنَّسيمِ وَالماءِ كانَت تُحرِقُ العالَمَ . ۱۵

1.لأخوَتِ الأرض: أي خَلَت من الناس، أو من الخير، أو خربت وانهدمت (بحار الأنوار : ج ۵۹ ص ۳۷۸).

2.المحاسن: ج ۲ ص ۳۴ ح ۱۱۰۷، بحار الأنوار: ج ۵۹ ص ۳۷۸ ح ۱۶.

3.الاحتجاج: ج ۲ ص ۲۴۵ ح ۲۲۳، بحار الأنوار: ج ۶۰ ص ۱۵ ح ۱۹.

4.الاحتجاج: ج ۲ ص ۲۳۰ ح ۲۲۳ ، بحار الأنوار: ج ۶۰ ص ۱۵ ح ۱۹ .

5.الغَناء: النَّفع (الصحاح: ج ۶ ص ۲۴۴۹ «غني»).

6.الفَدْفَد: الموضع الذي فيه غلظ وارتفاع (النهاية : ج ۳ ص ۴۲۰ «فدفد»).

7.يقال : لكَ عنه مَندوحَةٌ؛ أي سَعَة وفُسحة (المصباح المنير : ص ۵۹۷ «ندح»).

8.الأَرَبُ والإربَةُ والمَأربَةُ : الحاجة ، والجمع : المَآرِب (المصباح المنير : ص ۱۱ «أرب») .

9.الرَّجْرَجَة: الاضطراب. وتَرَجْرَج الشيء: إذا جاء وذهب (الصحاح : ج ۱ ص ۳۱۷ «رجرج»).

10.الدَّرَن: الوسَخ (لسان العرب: ج ۱۳ ص ۱۵۳ «درن»).

11.يقال : دفعتُ عنكَ عادِيَة فلانٍ : أي ظلمه وشرّه (الصحاح : ج ۶ ص ۲۴۲۲ «عدا») . والمراد هنا ضررها .

12.يقال: أنت في كَنَف اللّه تعالى؛ أي في حِرزه وستره، وهو الجانب، والظلّ، والناحية (القاموس المحيط: ج ۳ ص ۱۹۲ «كنف»). والمراد: إنّ هذا الماء هو مأوى للأصناف المذكورة.

13.الألَنْجوج: هو العُود الذي يُتَبَخّر به؛ يقال: ألَنْجوج ويَلَنْجوج وألَنْجَج، كأنّه يَلَجّ في تضوّع رائحته وانتشارها (النهاية: ج ۱ ص ۶۲ «ألنجوج»).

14.وفي بعض النسخ : «ومن العراق إلى الصين» .

15.بحار الأنوار: ج ۶۰ ص ۸۶ ح ۱۱ نقلاً عن توحيد المفضّل .

  • نام منبع :
    دانشنامه قرآن و حديث 3
    سایر پدیدآورندگان :
    مسعودي،عبدالهادي؛موسوي،سيد رسول؛پسنديده،عباس؛مجيدي،غلام حسين؛شيخي،حميد رضا
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1390
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 223567
صفحه از 559
پرینت  ارسال به