د ـ انتخاب زنِ باكِره
۱۱۷.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :با زنانِ باكره ازدواج كنيد ؛ زيرا آنان دهانشان خوش بوتر ، سينه هايشان شيراَفشان تر ، اخلاقشان نيكوتر ، و رَحِم هايشان بازتر است . ۱ آيا نمى دانيد كه در روز رستاخيز ، به [ بسيارىِ ] شما بر ديگر امّت ها مى بالم ؟ حتّى به جنين سقط شده اى كه قهر كرده و ناراحت ، بر درِ بهشت مى مانَد . پس خداوند عز و جل به او مى گويد : «داخل بهشت شو!» و او مى گويد : نه . [وارد نمى شوم ]تا اين كه پيش از من ، پدر و مادرم داخل شوند . پس خداوند متعال ، به فرشته اى از فرشتگان مى فرمايد : «پدر و مادرش را نزد من بياوريد» . آن گاه دستور مى دهد كه آن دو را به بهشت ببرند . سپس مى فرمايد : «اين ، از لطف و رحمت من به توست» .
۱۱۸.سنن الدارمىـ به نقل از جابر بن عبد اللّه ـ :در سفرى ، با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بوديم . هنگامى كه باز گشتيم ، من در رفتن ، پيشى گرفتم . سوارى به من رسيد . بر گشتم . ديدم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله است . فرمود : «چه چيزى تو را به شتاب وا داشته است ، اى جابر؟!» .
گفتم : من تازه دامادم .
فرمود : «با دختر ازدواج كرده اى ، يا بيوه؟» .
گفتم : بيوه .
فرمود : «پس چرا دختر نگرفتى كه با هم به ملاعبه بپردازيد؟» .
سپس به من فرمود : «هر گاه وارد شدى ، هوش دار ، هوش دار!» . ۲
چون رسيديم ، خواستيم كه وارد شويم ، امّا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «درنگ كنيد تا شب ـ يعنى شامگاهان ـ وارد شويم تا زنان ، شانه اى بر سر خويش بكشند و موى از خود بِستُرند» .
۱۱۹.صحيح البخارىـ به نقل از جابر ـ :با زنى ازدواج كردم . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «اى جابر! آيا ازدواج كردى؟» .
گفتم : آرى .
فرمود : «دختر است ، يا بيوه؟» .
گفتم : بيوه .
فرمود : «چرا دختر نگرفتى ، كه با يكديگر ملاعبه و بگوبخند كنيد؟» .
گفتم : پدرم مُرد ، در حالى كه هفت ـ يا نُه ـ دختر بر جاى گذاشت و من خوش نداشتم كه يكى
چون آنان ، بر جمعشان بيفزايم . پس با زنى ازدواج كردم كه سرپرستى آنان را به عهده بگيرد .
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «آفرين بر تو!» .