۲۰۰.تاريخ دمشقـ به نقل از انس ـ :در محضر پيامبر صلى الله عليه و آله بودم كه وحى، ايشان را فرا گرفت . پس چون به حال طبيعى خود باز گشت ، فرمود : «آيا مى دانى جبرئيل از نزد پروردگار عرش ، چه آورد؟» .
گفتم : نه .
فرمود : «پروردگارم به من فرمان داد كه فاطمه را به همسرى على بن ابى طالب در آورم. پس برو و ابو بكر و عمر و عثمان و طلحه و زبير و به تعداد ايشان از انصار ، نزد من بخوان».
من رفتم و آنان را فرا خواندم . چون در جاى خود نِشستند ، پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «سپاس ،
براى خداوندى است كه به واسطه نعمت هايش ، سپاس مى شود ، به سبب قدرتش پرستش مى گردد ، به سبب زبانش ( كلامش) ، از او فرمان مى برند ، از عذابش مى ترسند ، و آنچه را [ از پاداش ] نزد اوست ، از او مى خواهند ؛ خدايى كه فرمانش در آسمان و زمينش نافذ است ؛ همو كه آفريدگان را به قدرت خود آفريد ، و با احكامش آنها را از يكديگر جدا ساخت ، و با دينش به آنان عزّت بخشيد ، و به وجود پيامبرش محمّد صلى الله عليه و آله ، آنان را مفتخر داشت .
سپس خداوند ، ازدواج را مايه پيوند نَسَبى و يك تكليف قرار داد ، و با آن ، ارحام را به هم پيوست و مردمان را بِدان ملزم ساخت . خداوند ـ تبارك و تعالى ـ فرموده است : «و او كسى است كه از آب ، بشرى را آفريد و او را [ داراى خويشاوندى ] نَسَبى و سببى قرار داد و پروردگار تو ، همواره تواناست» . پس فرمان خدا به سوى قضاى او روان است ، و قضاى او به سوى قَدَرش ، و هر قضايى را قَدَرى است ، و هر قَدَرى را سرآمدى ، و هر سرآمدى را نبِشته اى : «خدا آنچه را بخواهد ، محو مى كند يا باقى مى گذارد و اصل كتاب ، نزد اوست» .
به درستى كه پروردگارم مرا فرمان داد تا فاطمه را به ازدواج على بن ابى طالب در آورم ، و من شما را گواه مى گيرم كه فاطمه را با مهريه چهارصد مثقال نقره ، به همسرى او در آوردم ، اگر على بِدان راضى باشد» .
پيامبر صلى الله عليه و آله على را در پى كارى فرستاده بود . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سپس طبقى خرماى نارَس خواست و آن را در برابر خويش نهاد و فرمود : «غارت كنيد!» .
ما مشغول تاراج كردن سينى خرما بوديم كه على عليه السلام آمد . پيامبر صلى الله عليه و آله لبخندى زد و فرمود : «اى على ! خداوند ، مرا فرمود تا فاطمه را به ازدواج تو در آورم و من او را با مهريه چهارصد مثقال نقره ، به همسرى تو در آوردم ، البتّه اگر تو راضى باشى» .
على عليه السلام فرمود : راضى ام ، اى پيامبر خدا!
سپس براى خدا به سجده افتاد و چون سرش را از سجده برداشت ، پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : «خداوند به شما دو تن ، بركت دهد و مباركتان باشد و نسل بسيار و پاكى را از شما به دنيا آورَد!» .