وَمِن كلامِ الإمامِ (الشَّهيدِ سَيّدِ شَبابِ أهلِ الجَنّة أبي عبد اللّه) الحُسينِ بنِ عَليّ عليهما السّلام
از سخنان امام حسين عليه السّلام ۱
۲۲۹.مَن لَم يَكُن لأحَدٍ عائبا لَم يعدَم مَعَ كُلّ عائبٍ عاذِرا. ۲
۲۲۹.كسى كه عيبجوى ديگران نباشد، در برابر عيب جويان بى عذر نماند.
۲۳۰.شُكرُكَ لِنِعمةٍ سالِفةٍ يَقتَضي نِعمةً آنفةً. ۳
۲۳۰.سپاس تو در برابر نعمت گذشته، زمينه نعمت آينده را فراهم مى آورد.
۲۳۱.ورُوِي عَنِ الصادقِ عليه السلام أنّه قالَ: خَرَجَ الحُسَينُ بنُ عَليّ عليهماالسلاميَوما إلى أصحابِهِ فَقالَ: أيّها الناسُ! إنّ اللّهَ جَلَّ ذِكرُهُ ما خَلَقَ العِبادَ إلّا لِيَعرِفوهُ، فإذا عَرَفوهُ عَبَدوهُ، واستَغنوا بِعبادَتِهِ عَن عِبادةِ مَن سِواهُ.
فَقالَ لَهُ رَجُلٌ: يابنَ رَسولِ اللّهِ، فَما مَعرفةُ اللّهِ عَزّوجَلَّ؟ قالَ: مَعرفةُ أهلِ كُلِّ زَمانٍ إمامَهُمُ الذي يَجِبُ عَلَيهِم طاعَتُهُ. ۴
۲۳۱.از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود: روزى [امام]حسين عليه السلام به سوى يارانش آمد و گفت: اى مردم، خداوند والاياد بندگان را نيافريد جز براى آن كه او را بشناسند تا چون شناختند او را بندگى كنند و با بندگى او از بندگى جز او بى نياز شوند.
مردى پرسيد: اى پسر پيامبر خدا، شناخت خدا يعنى چه؟
فرمود: شناخت مردم هر زمان نسبت به پيشواى واجب الاطاعه خود.
۲۳۲.لَولا ثَلاثةٌ ما وَضَعَ ابنُ آدَمَ رأسَهُ لِشَيءٍ: الفَقرُ والمَرَضُ والمَوتُ. ۵
۲۳۲.اگر سه چيز نبود، آدميزاده در برابر هيچ چيز سر فرود نمى آورد: نادارى و بيمارى و مرگ.
۲۳۳.وخَطَبَ عليه السلام فَقالَ: إنّ الحِلمَ زينةٌ، والوفاءَ مُروءَةٌ، والصِّلةُ نِعمةٌ، والاستكبارَ صَلَفٌ، والعَجَلةَ سَفَهٌ، والسَّفَهَ ضَعفٌ، والغُلُوُّ وَرطةٌ، ومُجالَسةَ الدُّناةِ شَينٌ ۶، ومُجالَسةَ أهلِ الفِسقِ ريبةٌ. ۷
۲۳۳.امام حسين خطبه خواند و گفت: بردبارى زينت است، و وفا مروّت، و پيوند(با خويشان) نعمت، و تكبّرورزيدن لاف بيهوده، و عجله نابخردى، و نابخردى ناتوانى، و زياده روى هلاكت، و همنشينى با افراد پست عيب، و همنشينى با فاسقان مايه شكّ و تهمت است.
۲۳۴.وخَطَبَ عليه السلام فَقالَ: يا أيّها الناسُ! نافِسوا في المَكارِمِ، وسارِعوا في المَغانِمِ وَلا تَحبِسوا المَعروفَ لَم تُعَجِّلوهُ، واكتَسِبوا الحَمدَ بِالنُّجحِ، ولا تَكتَسِبوا بِالمَطلِ ذمّاً، فمَهما تَكُن لأحدٍ عِندَ أحدٍ صَنيعةٌ لَهُ رأى أنّه لا يقومُ بِشُكرِها فاللّهُ لَهُ بِمُكافاتِهِ ؛ فَإنّهُ أجزَلُ عَطاءً وأعظَمُ أجراً.
اعلَموا أَنَّ حَوائِجَ النّاسِ إلَيكُم مِن نِعَمِ اللّهِ عَلَيكُم، فَلا تَمَلُّوا النِّعَمَ فَتَحورَ ۸ نقماً، واعلَموا أنّ المَعروف مُكسِبٌ حَمداً، أو مُعقِبٌ أجراً، فَلَو رأيتُمُ المَعروفَ رَجُلاً رأيتُموهُ حَسَناً جَميلاً يَسُرُّ الناظِرينَ ويفوقُ العالَمينَ، ولَو رأيتُم اللؤمَ رَجُلاً رأيتُموهُ سَمجاً ۹ مُشَوَّهاً تَنفَرُ مِنهُ القُلوبُ، وتَغضُّ دونَهُ الأبصارَ.
أيّها الناس ! مَن جادَ سادَ، ومَن بَخِلَ رَذُلَ، وإنَّ أجوَدَ النّاسِ مَن أعطى مَن لا يَرجوهُ، وَإنَّ أعفَى النّاسِ مَن عَفا عِندَ قُدرَتِهِ، وَإنَّ أوصَلَ النّاسِ مَن وَصَلَ مَن قَطَعَهُ.
والاُصول عَلى مغارِسِها، بِفُروعِها تَسمو ؛ فَمَن تَعَجَّلَ لأخيهِ خيرا وَجَدَهُ إذا قَدِمَ عَلَيهِ غَداً، ومَن أرادَ اللّهَ تبارَكَ وتَعالى بِالصَّنيعةِ إلى أخيه كافاهُ بِها في وَقتِ حاجةٍ، وصَرَفَ عَنهُ مِن بَلاءِ الدُّنيا ما هُوَ أكثَرُ مِنها، ومَن نَفّسَ كُربةَ مؤمنٍ فَرَّجَ اللّهُ عَنهُ كُرَبَ الدُّنيا والآخِرةِ، ومَن أحسَنَ أحسَنَ اللّهُ إليه، واللّهُ يحبُّ المحسنين. ۱۰
۲۳۴.و نيز خطبه خواند و فرمود: اى مردم، در مكارم اخلاقى، رقابت كنيد و به سوى غنيمت ها، شتاب ورزيد و نيكى را حبس نكنيد و در آن كندى نورزيد و با برآوردن حاجت، ستايش [ديگران]را به دست آوريد و تأخير مكنيد كه نكوهش مى شويد و هر گاه يكى از شما بر ديگرى احسانى كرده است و مى بيند كه او سپاس نمى گزارد (بداند) كه خدا خود جبران مى كند كه او عطايش فراوان تر و پاداشش بزرگتر است. و بدانيد كه حاجتهاى مردم به شما، از نعمت هاى خدا بر شماست، پس از نعمت ها ملول نشويد كه به نقمت و بدبختى تبديل مى گردند و بدانيد كه نيكى كردن، ستايش (ديگران) را مى آورد و يا پاداش بر جاى مى نهد؛ و اگر نيكى برايتان مجسّم مى شد، آن را مردى نيكو و زيبا مى ديديد به وجد آورنده بينندگان و برترى يابنده بر همگان؛ و اگر خسّت برايتان مجسّم مى شد، او را زشت و نفرت انگيز مى ديديد دلها از او رميده و ديده ها خوابيده.
اى مردم، هر كه بخشيد، سرورى يافت و هر كه بخل ورزيد، پست شد و بخشنده ترين مردم كسى است كه به آن كه از او اميدى نمى برد، عطا كند و با گذشت ترين مردم كسى است كه هنگام قدرتش، گذشت كند و برترين مردم در برقرارى پيوند، كسى است كه با شخصى كه از او گسسته بپيوندد و ريشه ها در رستنگاه خود مى مانند و شاخه ها برمى كشند.
هر كس (در همين دنيا) خيرى به برادرش رساند، چون فرداى [قيامت]بر او درآيد، آن را مى يابد و هر كس كه از احسان خود به برادرش [خشنودى]خداى تبارك و تعالى را بخواهد، خداوند به هنگام نيازش، پاداش او را مى دهد و بيشتر از آن كه بخشيده، بلاهاى دنيوى را از او دور مى كند و هر كس اندوه مؤمنى را بزدايد خداوند اندوه دنيا و آخرت را از او بزوايد و هر كس نيكى كند، خداوند به او نيكى كند و خداوند نيكوكاران را دوست مى دارد.
۲۳۵.وقيل: لَمّا قَتَلَ مُعاويةُ حُجرَ بنَ عَدِيٍّ وأصحابَهُ، لَقِيَ في ذلكَ العامِ الحُسينَ عليه السلام فَقالَ: يا أبا عَبدِ اللّهِ، هَل بَلَغَكَ ما صَنعتُ بِحُجرٍ وأصحابِهِ مِن شيعةِ أبيكَ قالَ: لا.
قالَ: إنّا قَتلناهُم وكَفَنّاهُم وصَلَّينا عَلَيهِم.
فَضَحِكَ الحُسينُ عليه السلام ثُمَّ قالَ: خَصمُكَ القومُ يَومَ القِيامةِ، يا مُعاويةُ، أما واللّهِ لَو وَلينا مِثلَها مِن شيعَتِكَ ما كَفّنّاهُم ولا صَلَّينا عَلَيهِم، وقَد بَلَغَني وُقوعُكَ في أبي الحَسَنِ وقيامُكَ واعتِراضُكَ بَني هاشِمٍ بِالعُيوبِ. وايمُ اللّهِ، لَقَد أوتَرتَ غَيرَ قَوسِكَ، ورَمَيتَ غَير غَرَضِكَ ۱۱، وتَناولتَها بِالعَداوةِ مِن مَكانٍ قَريبٍ، وَلَقد أطعتَ امرَأً ما قَدُمَ إيمانُهُ، وما حَدَثَ نِفاقُهُ، وما نَظَرَ لَكَ ؛ فانظُر لِنَفسِكَ أو دَع. ۱۲
۲۳۵.و گفته شده است: چون معاويه، حُجر بن عدى و يارانش را كشت در همان سال، [امام]حسين عليه السلام را ديد و گفت: اى ابا عبداللّه، آيااز آنچه با حجر و يارانش كه از پيروان پدرت بودند، كرده ام، خبر دارى؟
فرمود: نه. گفت: ما آنان را كشتيم و كفن كرديم و بر آنان نماز خوانديم.
امام حسين عليه السلام خنديد و گفت: آنان روز قيامت بر تو احتجاج مى كنند. اى معاويه، بدان كه به خدا سوگند اگر ما چنين كارى را با پيروان تو مى كرديم، نه آنان را كفن مى كرديم و نه بر آنان نماز مى خوانديم ۱۳ و به من خبر رسيده است كه به ابوالحسن عليه السلام دشنام مى دهى و بدان برخاسته و بر بنى هاشم عيب مى گيرى. به خدا قسم، زه بر كمان ديگرى بنهاده اى ۱۴ و به سوى هدف خود تير نينداخته اى و از مكانى نزديك دشمنى آغاز كرده اى و پيروى كسى را كرده اى كه ايمانش قدمتى ندارد و نفاقش تازگى و هر كه به تو نظر داد، سود خود را در آن بسنج و يا آن را واگذار.
۲۳۶.وقال أنَسٌ: كُنتُ عِندَ الحُسينِ عليه السلام، فَدَخَلَت عَلَيهِ جاريةٌ بِيَدِها طاقةُ رَيحانٍ، فحَيَّتهُ بها، فقالَ لَها: أنتِ حُرَّةٌ لِوَجهِ اللّهِ تَعالى.
فَقُلتُ: تُحَيِّيكَ بِطاقَةِ رَيحانٍ لاخَطَرَ لها فَتُعتِقُها؟! فَقالَ: كَذا أدَّبَنا اللّهُ تعالى، قالَ «وَإِذَا حُيِّيتُم بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّواْ بِأَحْسَنَ مِنْهَآ أَوْ رُدُّوهَآ» ۱۵، فكانَ أحسنَ مِنها عِتقُها. ۱۶
۲۳۶.انس مى گويد: نزد [امام] حسين عليه السلام بودم كه كنيزى با دسته گلى خوشبو بر او درآمد و سلام داد، پس حسين به او گفت: تو را به خاطر خداى متعال آزاد كردم.
گفتم: سلامى و دسته گلى خوشبو ارزش اين را ندارد كه آزادش كنى!
گفت: خداى متعال ما را اين گونه پرورش داده است. گفته است: «و چون بر شما سلام داده شود به بهترش يا همانندش پاسخ دهيد» بهتر از آن، آزاد كردنش بود.
۲۳۷.وكَتَبَ إليهِ أخوهُ الحَسَنُ عليهماالسلام يَلومُهُ عَلى إعطاءِ الشُّعَراءِ، فَكَتَبَ إلَيهِ: أنتَ أعلَمُ مِنِّي بِأنَّ خَيرَ المالِ ما وَقى العِرضَ. ۱۷
۲۳۷.برادرش [امام] حسن عليه السلام به او نامه نوشت و وى را بر صله دادن به شاعران عتاب كرد، امام حسين در پاسخ او نوشت: تو بهتر از من مى دانى كه بهترين مال آن است كه آبروى صاحبش را حفظ كند.
۲۳۸.وكانَ مِن دُعائهِ عليه السلام: اللّهُمَّ لا تَستَدرِجني ۱۸ بِالإحسانِ، وَلا تُؤَدِّبني بِالبَلاءِ. ۱۹
۲۳۸.خدايا مرا با احسانت، پلّه پلّه و بى خبر در دام خود گرفتار مساز و با بلا تأديبم مكن.
۲۳۹.وقالَ عليه السلام لِمُعاويةَ: مَن قَبِلَ عَطاءَكَ فَقَد أعانَكَ عَلَى الكَرَمِ. ۲۰
۲۳۹.به معاويه گفت: هر كس عطايت را بپذيرد، تو را بر كرم يارى داده است.
۲۴۰.قيل: وتذاكَروا العَقلَ عِندَ مُعاويةَ، فَقالَ الإمامُ الشَّهيدُ الحُسينُ بنُ عليٍّ عليهماالسلام: لا يَكمُلُ العَقلُ إلّا بِاتِّباعِ الحَقِّ.
فَتَبَسَّمَ مُعاويةُ وقالَ: ما في صُدورِكُم إلّا شيءٌ واحدٌ. ۲۱
ولهذا قالَ الحَسَنُ بنُ أبي الحسن البصري ـ وقَد سُئل عَنِ العاقِلِ ـ فقالَ: العاقِلُ مَنِ اتَّقى اللّهَ وتَمَسَّكَ بِطاعَتِهِ ؛ فقالَ لَهُ رَجُلٌ: فَمُعاويةُ؟ قالَ: تِلكَ الشَّيطَنةُ، تِلكَ الفَرعَنةُ، ثُمّ قال: ذلكَ شَبيهٌ بِالعَقلِ.
وكَذلكَ قالَ سُفيانُ الثَّوريُّ وقَد سَمِعَ رَجُلاً في مَجلِسِهِ يَقولُ: كانَ مُعاويةُ عاقِلاً فَقالَ: العَقلُ لُزومُ الحَقِّ وقَولُ الصِّدقِ. ۲۲
۲۴۰.گفته شده است كه نزد معاويه درباره عقل گفتگو شد. امام شهيد حسين بن على عليه السلام فرمود: عقل كامل نشود جز با پيروى از حقّ.
معاويه لبخندى زد گفت: در سينه هاى شما جز يك چيز نيست.
و از اين رو حسن بصرى در پاسخ به اينكه عاقل كيست، گفت: عاقل كسى است كه از خدا پروا كند و به طاعت او چنگ زند.
پس مردى به او گفت: پس معاويه [عاقل نيست]؟! گفت: آن شيطنت و تفرعن و تكبّر است و افزود: آن شبيه عقل است.
و نيز سفيان ثورى چون شنيد مردى در مجلس او مى گويد: معاويه عاقل بود، همين سخن را گفت: عقل همراهى حقّ و گفتار صادقانه است.
۲۴۱.وقالَ الإمامُ عليه السلام: الأمينُ آمِنٌ، والبَريءُ جَريءٌ، والخائنُ خائفٌ والمُسيءُ مُستَوحِشٌ. إذا وردت عَلَى العاقِلِ لُمّةٌ ۲۳۲۴ قَمَعَ الحُزنَ بِالحَزمِ، وَفَرَّغَ العَقلَ ۲۵ للاحتِيالِ. ۲۶
۲۴۱.امين در امان است، و پاك و گناه ناكرده با جرأت، و خيانتكار ترسان، و بدكردار وحشت زده. چون امرى گران به عاقل برسد، اندوه را با استوارانديشى عقب مى راند و عقل را براى چاره انديشى آسوده مى نهد.
۲۴۲.لا تَصِفَنَّ لِمَلِكٍ دواءً ؛ فَإنّه إن نَفَعَهُ لَم يَحمَدكَ، وإن ضَرَّهُ اتَّهَمَكَ. ۲۷
۲۴۲.براى حاكم، دارويى توصيف مكن كه اگر وى را سود رساند، تو را نستايد و اگر بدو زيان رساند، تو را متّهم مى كند.
۲۴۳.القُدرةُ تُذهِبُ الحَفيظةَ. المَرءُ أعلَمُ بِشأنِهِ. ۲۸
۲۴۳.قدرت كينه را از ميان مى برد. انسان كار خود را بهتر مى داند.
۲۴۴.وتَذاكَروا عِندَهُ ـ صلّى اللّه عليه ـ اعتذار عَبدِ اللّهِ بنِ عَمروٍ بنِ العاصِ مِن مَشَهدِهِ بِصِفِّينَ.
فقالَ عليه السلام: رُبَّ ذَنبٍ أحسَنُ مِنَ الاعتذارِ مِنهُ. ۲۹
۲۴۴.نزد امام حسين ـ درود خدا بر اوـ از عذرخواهى عبداللّه بن عمرو بن عاص در باره حضورش در پيكار صِفّين سخن به ميان آمد، امام فرمود: بسى عذر بدتر از گناه.
۲۴۵.مالُكَ إن لَم يَكُن لَكَ كُنتَ لَهُ، فَلا تُبقِ عَلَيهِ ؛ فَإِنَّهُ لا يَبقى عَلَيكَ، وَكُلهُ قَبلَ أن يَأكُلَكَ. ۳۰
۲۴۵.اگر دارايى ات براى تو نباشد تو براى آن هستى، پس آن را باقى مگذار كه برايت نمى ماند و آن را بخور پيش از آن كه تو را بخورد. [يعنى به انفاق و گشاده دستى، استفاده دنيوى و اخروى از آن ببر.]
۲۴۶.اصبِر عَلى ما تَكرَهُ فيما يَلزَمُك الحَقُّ، واصبِر عَمّا تُحِبُّ فيما يَدعُوكَ إليهِ الهَوى. ۳۱
۲۴۶.بر هر چه از حقّ بر گردنت مى آيد، پايدارى و شكيبايى كن و از هر چه دوست دارى و هواى نفست بدان مى خواند، خود را باز دار.
۲۴۷.وقالَ أبانُ بنُ تَغَلِبُ: قالَ الإمامُ الشَّهيدُ صلّى اللّه عليه: من أحَبَّنا كانَ مِنّا أهلَ البَيتِ.
فقلت: مِنكُم أهلَ البَيتِ! فَقالَ: مِنّا أهلَ البَيتِ ـ حتّى قالَها ثلاثاً ـ ثُمَّ قالَ: أما سَمِعتَ قَولَ العَبدِ الصالِحِ: «فَمَن تَبِعَنِى فَإِنَّهُ مِنِّى» ۳۲. ۳۳
۲۴۷.ابان بن تغلب: امام شهيد ـ درود خدا بر او باد ـ گفت: هر كس ما را دوست بدارد، از ما أهل بيت است. گفتم: از شما أهل بيت؟! گفت: از ما أهل بيت، تا سه مرتبه آن را گفت و سپس فرمود: آيا گفته آن بنده شايسته خدا (ابراهيم عليه السلام) را نشنيده اى؟ «هر كس از من پيروى كند، از من است.»
۲۴۸.وقيل: مَرَّ المُنذِرُ بنُ الجارودِ بِالحُسَينِ عليه السلام فَقالَ: كَيفَ أصبَحتَ؟ جَعَلَنيَ اللّهُ فِداك يا بنَ رَسولِ اللّهِ! فقالَ: أصبحنا وأصبَحَتِ العَرَبُ تَعتَدُّ عَلَى العَجَمِ بِأنَّ محمّدا صلى الله عليه و آله مِنها، وأصبَحَتِ العَجَمُ مُقِرَّةً لَها بِذلِكَ، وأصبحنا وأصبَحَت قُرَيشٌ يَعرِفونَ فَضلَنا ولا يَرَونَ ذلِكَ لَنا، ومِنَ البَلاءِ عَلى هذِهِ الاُمّةِ أنّا إذا دَعَوناهُم لَم يُجيبونا، وإذا تَرَكناهم لم يَهتَدوا بِغَيرِنا. ۳۴
وفي رُوايةٍ اُخرى أنَّهُ اجتازَ بِهِ وقَد اُغضِبَ فَقالَ: ما ندري ما يَنقِمُ الناسُ مِنّا، إنّا لَبيتُ الرَّحمةِ، وشَجَرةُ النُّبُوّةِ، ومَعدِنُ العِلمِ. ۳۵
۲۴۸.گفته شده است كه منذر بن جارود از كنار امام حسين عليه السلام گذشت و به ايشان گفت: خدا مرا فدايت كند اى زاده پيامبر خدا، در چه حالى هستيد؟
امام فرمود: ما در حالتى هستيم كه عرب بر غير عرب مى بالد كه محمّد صلى الله عليه و آله از آنهاست و غير عرب هم بدان گردن نهاده است و قريش فضيلت ما را مى فهمد و به روى خود نمى آورد!!؟ و از جمله بليّه هاى اين امّت است كه اگر آنان را فرا بخوانيم، ما را اجابت نمى كنند و اگر آنان را واگذاريم، به وسيله غير ما هدايت نمى يابند.
و در روايتى ديگر آمده است كه او [منذر بن جارود] از كنار امام حسين عليه السلام خشمگينانه گذشت، امام فرمود: نمى دانيم چرا مردم از ما ناراحتند. ما بيت رحمت و درخت نبوّت و معدن علم هستيم.
۲۴۹.وقالَ: ودَعاهُ بَعضُ أصحابِهِ في جَماعةٍ مِنهُم، فأكَلُوا، ولَم يأكُلِ الحُسَينُ عليه السلام فَقيلَ لَهُ: ألا تأكُلُ؟ قالَ: إنّي لَصائمٌ، ولكِن تُحفةُ الصائمِ.
قيلَ: وما هِيَ؟ قالَ: الدُّهنُ والمِجمَرُ. ۳۶
۲۴۹.يكى از ياران امام حسين عليه السلام ايشان را با گروهى مهمان كرد، همه خوردند به جز امام حسين عليه السلام. به ايشان گفته شد: چرا نمى خورى؟ گفت: من روزه دارم اما مرا با تحفه روزه دار پذيرايى كنيد. گفته شد: تحفه روزه دار چيست؟ گفت: روغن (مو و پوست) و بوى خوش.
۲۵۰.ولَمّا عَزِمَ عليه السلام عَلى المَسيرِ إلى العِراقِ قامَ خَطيباً، فَقالَ: الحَمدُ للّهِ وما شاءَ اللّهُ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ، وصَلّى اللّه عَلى رَسولِهِ وآلِهِ وسَلَّمَ ؛ خُطَّ المَوتُ عَلى وُلِد آدَمَ مَخَطَّ ۳۷ القِلادَةِ عَلى جِيدِ الفَتاةِ، وما أولَهَني إلى أسلافي اشتِياقَ يَعقوبَ إلى يوسُفَ، وخُيِّرَ لي مَصرَعٌ
أنا لاقيهِ كأنّي بأوصالي تُقَطِّعُها عِسلان ۳۸ الفَلَواتِ، بَين النَّواوِيسِ ۳۹ وكَربَلا، فَيَملأْنَ مِنّي أكراشاً جَوفاً، وأجرِبةً ۴۰ سُغباً ۴۱، لامَحيصَ عَن يَومٍ خُطَّ بِالقَلَمِ، رِضى اللّهِ رِضانا أهلَ البَيتِ، نَصبِرُ عَلى بَلائهِ ويُوِّفينا أُجورَ الصابِرينَ لَن تَشِذَّ عَن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله لُحمةٌ هِي مَجموعةٌ لَهُ في حَظيرةِ القُدسِ تَقَرُّ بِهِم عَينُهُ، ويُنجِزُ لَهُم وَعدَهُ، مَن كانَ باذِلاً فينا مُهجَتَهُ، ومُوَطِّناً عَلى لِقائنا ۴۲ نَفسَهُ فَليَرحَل؛ فإنّي راحِلٌ مُصبِحاً إن شاءَ اللّهُ. ۴۳
۲۵۰.چون امام حسين عزم سفر عراق كرد به سخن ايستاد و گفت: خداى را سپاس كه هر چه بخواهد [مى شود] و قدرتى جز (متكى) به خدا نيست و خدا بر پيامبر و خاندانش درود و سلام فرستد.
مرگ [زيبنده]آدميزاد است، چونان گردن بند بر گردن دختركان، و شيفته ديدار گذشتگانم هستم، همچون اشتياق يعقوب به يوسف، و قتلگاهى براى من گزيده و تقدير شده كه آن را خواهم ديد.
گويى مى بينم گرگان صحرا، پيكرم را ميان نواويس ۴۴ و كربلا مى درند و شكم گرسنه و خالى خود را از من پر مى كنند و تشنگى خود را با خون من برطرف مى سازند.
گريزى نيست از سرنوشت رقم خورده، رضايت خدا، رضايت ما أهل بيت است، بر بلايى كه او داده صبر مى كنيم و او نيز پاداش صابران را تمام و كمال به ما مى دهد. پاره تن پيامبر خدا از او جدا نمى ماند و در حظيره ۴۵ قدس با او گرد مى آيد و خدا چشمان او را بدانها روشن مى دارد و وعده اش را به آنان تحقّق مى بخشد! هر كس در راه ما خونش را بدهد و خود را براى ديدار خدا آماده كند، كوچ كند كه من صبح فردا عازمم، ان شاء اللّه.
۲۵۱.وقالَ عليه السلام لِلفَرَزدَقِ ـ لَمّا سَأَلَهُ عَن أهل العِراقِ ـ في جَوابِ قَولِهِ: أمّا القُلوبُ فَمَعَكَ، وأمّا السُّيوفُ فَمَع بَني اُمَيّةَ عَلَيكَ، والنَّصرُ مِن عِندِ اللّهِ فَقالَ ـ: ما أراكَ إلّا صَدقتَ ؛ إنَّ الناسَ عَبيدُ المالِ، والدِّينُ لَعِقٌ عَلى ألسِنَتَهُم يَحوطونَهُ ما دَرَّت بِهِ مَعايِشُهُم، فإذا مُحِّصوا بِالبَلاءِ ۴۶ قَلَّ الدَّيّانونَ. ۴۷
وفي رِوايةٍ اُخرى أنَّه قالَ للفَرَزدَقِ: للّهِِ الأمرُ مِن قَبلُ ومِن بَعدُ، وكُلُّ ساعةٍ رَبُّنا في شأنٍ، إن نَزَلَ القَضاءُ بِما نُحِبُّ فَنَحمَدُ اللّهَ عَلى نَعمائهِ، وهُوَ المُستَعانُ عَلى أداءِ الشُّكرِ، وإن حالَ القَضاءُ دونَ الرَّجاءِ فَلَم يَتَعَدَّ مِنَ الحَقِّ نِيَّتُه ۴۸، والتَّقوَى سَريرَتُهُ.
فَقالَ لَهُ الفَرَزدَقُ: أجَل بَلَّغَكَ اللّهُ ما تُحِبُّ، وكَفاكَ ما تَحذَرُ. ۴۹
۲۵۱.امام حسين عليه السلام از فرزدق درباره عراقيان پرسيد و او گفت: دلهايشان با تو و شمشيرهايشان با بنى اميه و عليه توست و كمك و پيروزى از جانب خداست.
امام فرمود: تو را راستگو مى بينم، مردم بنده مال اند، و دين آب دهان آنان است، تا زندگيشان بدان بچرخد نگهش مى دارند و چون گرفتار شوند، دينداران اندك گردند.
و در نقل ديگرى آمده است كه به فرزدق گفت: كار از پيش و پس، در اختيار خداست و پروردگار ما در هر لحظه به كارى است. اگر قضاى الهى آن گونه كه دوست داريم فرود آيد، خداوند را بر نعمتش سپاس مى گزاريم و از همو بر اداى شكرش يارى مى جوييم، و اگر قضاى الهى از اميدمان جلو گرفت، آسيبى به كسى كه نيّتش حقّ و باطنش تقوا باشد نمى رساند.
پس فرزدق به ايشان گفت: آرى، خداوند تو را به مطلوبت برساند و از آنچه بيم دارى كفايتت كند.
۲۵۲.ولَمّا نَزَلَ بِهِ عليه السلام عُمَرُ بنُ سَعدٍ لَعنهُ اللّهُ، وأيقنَ أنَّهُم قاتِلوهُ، قامَ عليه السلام في أصحابِهِ خَطيبا، فحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ، ثُمّ قالَ:
إنّهُ قَد نَزَلَ مِنَ الأمرِ ما تَرَونَ، وإنَّ الدُّنيا قَد تَغَيَّرَت وأدبَرَ مَعروفُها واستَمَرَّت، حَتّى لَم يَبقَ مِنها إلّا صَبابةٌ كَصَبابةِ الإناءِ، وإلّا خَسيسُ عَيشٍ كَالكَلأِ الوَبيلِ. ألا تَرَون أنَّ الحَقَّ لا يُعمَلُ بِهِ، والباطِلَ لا يُتَناهى عَنهُ ؟ لِيَرغَبِ المؤمِنُ في لِقاءِ اللّهِ ؛ فَإنّي لا أرى المَوتَ إلّا سَعادةً، والحَياةَ مَعَ الظالِمِينَ إلّا بَرَماً. ۵۰
۲۵۲.و چون عمر بن سعد ـ خداوند لعنتش كند ـ بر او درآمد و امام عليه السلام يقين كرد كه آنان او را مى كشند، در ميان يارانش به سخن ايستاد و پس از حمد
و ثناى الهى گفت: مى بينيد كه چه نازل شده است، دنيا دگرگون گشته و نيكى آن پشت كرده و اين وضعيت پاييده است تا آنجا كه جز جرعه هاى اندكى در جام زندگى باقى نمانده و جز برگهاى خزان زده و پژمرده از مرتع زندگى نپاييده است.
آيا نمى بينيد كه به حقّ عمل و از باطل نهى نمى شود تا مؤمن به ديدار خدا رغبت بيابد ؟ من مرگ را جز سعادت و زندگى با ستمكاران را جز مايه دلتنگى نمى بينم.
۲۵۳.كانَ عليه السلام يَرتَجِزُ ويقولُ يَومَ قُتِلَ:
المَوتُ خَيرٌ مِن رُكوبِ العارِ والعَارُ خَيرٌ مِن دُخولِ النارِ
واللّهِ من هذا وهذا جاري. ۵۱
۲۵۳.امام در روز شهادتش رجز مى خواند و مى گفت:
مرگ از ننگ بهتر است و ننگ از ورود به آتش
به خدا سوگند نه ننگ كه مرگ واقع خواهد شد.
۲۵۴.دِراسَةُ العِلمِ لَقاحُ المَعرِفةِ، وطولُ التَّجارُبِ زِيادةٌ في العَقلِ، والشَّرَفُ التَّقوى، والقُنوعُ راحةُ الأبدانِ، مَن أحَبَّكَ نَهاكَ، ومَن أبغَضَكَ أغراكَ. ۵۲
۲۵۴.تمرين و تكرار آموخته ها، بارور كننده شناخت است، و تجربه طولانى مايه فزونى عقل، و شرف به تقواست و قناعت، مايه آسودگى بدن. هر كس دوستت دارد، تو را باز مى دارد و هر كه دشمنت بدارد، تو را بر مى انگيزد.