۲۳۵.الكافىـ به نقل از احمد بن محمّد بن خالد ، از يكى از ياران عراقى اش ، كه سند آن را به اهل بيت عليهم السلام رسانده است ـ :حسن بن على ـ كه درود خداوند بر آن دو باد ـ براى مردم ، سخنرانى كرد و فرمود : «اى مردم! من شما را از برادرى كه داشتم ، خبر مى دهم : او در نظر من ، از بزرگ ترينِ مردمان بود و مهم ترين چيزى كه او را در نظرم بزرگ كرده بود ، پستى دنيا در نگاه او بود . او از سلطه شكمش خارج شده بود . بنا بر اين ، چيزى را كه نداشت ، نمى خواست و هر گاه به دست مى آورد ، زياده روى نمى كرد . از سلطه شهوتش نيز خارج شده بود . از اين رو ، در انديشه و نظرش سَبُكى نمى كرد . از سلطه نادانى نيز خارج شده بود . از اين رو ، دست خود را جز به سوى شخص مطمئن و براى بهره مند شدن ، دراز نمى كرد .
نه خواست و تمايلى داشت ، نه رنجيده خاطر و ناراضى مى شد ، و نه دلگير مى گشت . بيشتر عمرش خاموش بود و هر گاه سخن مى گفت ، بر گويندگان ، چيره مى شد . وارد ستيزه نمى شد ، در دعوايى شركت نمى كرد و جز در حضور قاضى ، دليل نمى آورد . از [حال] برادرانش غفلت نمى كرد . هرگز چنين نبود كه چيزى را به خود ، اختصاص دهد و به ديگران ندهد . [در ظاهر ]ضعيف و ناتوان بود ؛ امّا چون پاى تلاش به ميان مى آمد ، شيرى ژيان بود.
هيچ كس را به واسطه كارى كه جاى عذر داشت ، سرزنش نمى كرد تا آن كه عذر آورده شود . آنچه را مى گفت ، به كار مى بست و آنچه را هم نمى گفت ، به كار مى بست . هر گاه دو كار برايش پيش مى آمد كه نمى دانست كدام يك از آنها بهتر است ، آن را كه به هوس ، نزديك تر بود ، رها مى كرد . هرگز از بيمارى و دردى شكايت نمى كرد ، مگر در نزد كسى كه اميد بهبود از او داشت، و مشورت نمى كرد ، مگر با كسى كه اميد راه نمايى از او داشت . دل تنگ و دلگير نمى شد ، ناراضى نبود ، شكايت نمى كرد ، هوسباز نبود ، انتقام نمى گرفت و از دشمن هم غافل نبود.
پس شما نيز اگر مى توانيد ، اين گونه خوى و خصلت هاى والا را به دست آوريد ، و اگر نمى توانيد همه آنها را داشته باشيد ، به دست آوردن اندكى از آن، بهتر از آن است كه هيچ به دست نياوريد ؛ و نيرو و توانى نيست ، مگر از سوى خداوند» .