۴۹.اُسد الغابةـ به نقل از عمرو بن يحيى ، از پدرش ، از جدّش ـ :ما نزد پيامبر صلى الله عليه و آله بوديم كه مردى برخاست و رفت و كفشش را فراموش كرد . يك نفر ، آن را برداشت و زير خود گذاشت . مرد بر گشت و گفت : كسى كفش ها را نديده است؟
آن مرد گفت : من آنها را برداشته ام .
پيامبر خدا فرمود : «ترساندن مؤمن ، چه معنا دارد؟!» .
مرد گفت : سوگند به آن كه تو را به حق بر انگيخت ، من فقط براى شوخى ، آنها را برداشتم!
فرمود : «ترساندن مؤمن ، چه معنا دارد؟!» .
3 / 4
سخن آزار دهنده
۵۰.امام صادق عليه السلام :۱ در روزگار امير مؤمنان عليه السلام ، مردى ، مردى ديگر را ديد و به او گفت : من به مادرت محتلم شده ام .
شكايت به نزد امير مؤمنان عليه السلام برده شد و آن مرد به امام گفت : اين مرد ، بر من افترا بست .
امام عليه السلام فرمود : «چه گفت؟».
گفت : مى گويد كه به مادرم محتلم شده است .
امير مؤمنان عليه السلام فرمود : «عدالت ، اقتضا مى كند كه اگر بخواهى ، او را در آفتابْ نگه بدارم و سايه اش را حد بزنم ؛ چرا كه خواب ، مانند سايه است ؛ امّا او را به خاطر اين كه تو را آزرده است ، مى زنيم تا ديگر ، مسلمانان را آزار ندهد» .