بنا بر اين ، عقل نمى تواند بپذيرد كه خاتم پيامبران الهى و كسى كه نويد مى دهد كه دين او بر همه اديان ، پيروز مى شود و تا دامنه قيامت بر جهان ، حكومت مى كند ، به امّتش دستور دهد كه در برابر كسانى كه اصلى ترين فلسفه اجتماعى ديندارى ـ يعنى قيامِ به قسط ـ را هدف گرفته اند، سياستِ شكيبايى و سكوت را پيشه سازند و با اين فرمان ، تيشه به ريشه دين خود بزند ؛ بلكه درست به عكس ، او خود ، انتساب اين گونه احاديثى را كه فطرتِ دل و انديشه از پذيرش آنها سر باز مى زند ، به خويشتن نفى كرده و با اين معيار متين ، به مسلمانان هشدار داده كه او اين گونه سخن نمى گويد . ۱
ج ـ تعارض با قرآن
معيار ديگر براى تشخيص صحّت يا عدم صحّتِ سخنانى كه به پيامبر صلى الله عليه و آله نسبت داده مى شود ، قرآن كريم است . ۲
بر اساس اين معيار ، نكته اى كه در نقد و ارزيابى احاديث شكيبايى بر استئثار ، قابل تأمّل است ، اين است كه اين سخنان ، نه تنها بر خلاف منطق عقل و فطرت است ، بلكه بر خلاف نصّ صريح قرآن كريم است كه فلسفه بعثت همه انبياى الهى را «قيام به قسط» مى داند و تأكيد مى كند كه :
«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَ أَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَ الْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ .۳
به راستى ، ما پيامبران خود را با دلايل آشكار روانه كرديم و با آنها كتاب و ترازو فرو فرستاديم تا مردم به عدالت برخيزند» .
بى ترديد ، احاديثِ در بر دارنده امر به شكيبايى در برابر انحصارطلبى حاكمان ،