107
در پرتوِ حديث

قلت: لا ، قال: فاذهب فأعطِ البنت الباقى؛ 1 سلمة بن محرز مى گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم: مردى پيش من مالى داشت و مُرد ، و يك دختر و چند مولى (بنده هاى آزاد كرده) باقى گذاشت.
امام فرمود: برو و به دختر نصف مال را بده و بقيه را نگه دار. پس آمدم و به يارانم اين را گفتم ، ولى آنها گفتند: از جراب نوره به تو عطا كرده است [ تقيه كرده است ] 2 . پس باز گشتم و به امام گفتم: يارانمان مى گويند: از جراب نوره به تو عطا كرده است.
امام فرمود: از جراب نوره به تو عطا نكرده ام. آيا كسى اين موضوع (بودن دارايى در پيش تو) را مى داند؟ گفتم: نه ، فرمود: برو و بقيه دارايى را نيز به دختر بده.

گفتنى است امام از سلمه تقيه نكرده ، بلكه براى او تقيه كرده است؛ زيرا اگر موضوع آشكار مى گشت ، او مى بايد بر طبق حكم فقهى حاكمان وقت ، نصف ديگر را به موالى بدهد ، و در حقيقت نسبت به دختر بدهكار مى گرديد.
كلينى ، دو حديث با مضمونى مشابه همين روايت نقل كرده است ، ولى راوى ، عبداللّه بن محرز مى باشد. 3
گفتنى است سلمة بن محرز در مسائل حج نيز چنين آمد و شدى را دارد ، كه گزارش آن عرضه در تهذيب الأحكام آمده است. 4
نمونه ديگرى كه آن هم كوشش راوى براى فهم جهت صدور است ، پرسش معمر بن يحيى بن سالم از امام باقر عليه السلام است.
او روايات مختلف مردم از حضرت امير عليه السلام را در مورد احكام ازدواج و كنيزان ، به گونه كلى بر امام باقر عليه السلام عرضه مى كند و مى پرسد: چرا حضرت در آنها ، تنها خود و پسرش را مخاطب قرار داده است ؟ آيا ما نمى توانيم به آنها عمل كنيم؟ آيا عمومى نكردن خطاب ، به جهت مدارا و تقيه بوده است و يا سبب هاى ديگرى داشته است؟ امام عليه السلام در پاسخ ، سبب

1.تهذيب الأحكام ، ج ۹ ، ص ۳۳۲ ، ح ۱۶ .

2.براى آگاهى از اين اصطلاح ، بنگريد : مقاله استاد حسينى جلالى در مجلّه عربى علوم الحديث ، شماره دوم ، ص ۲۳ «جراب النورة» .

3.الكافى ، ج ۷ ، ص ۸۷ ، ح ۷ و ۹.

4.تهذيب الأحكام ، ج ۵ ، ص ۴۸۴ ، ح ۳۷۹ .


در پرتوِ حديث
106

سنت است ، گرچه تمايل و محبت شديدى نسبت به امام صادق عليه السلام داشته است. ۱
عرضه ديگر را ، ابو بصير نابينا صورت داده است. او و على بن أبى حمزه به حمام مى روند. در آنجا على بن ابى حمزه ، امام صادق را در حال ازاله موهاى زائد بدن ، مانند موهاى زير بغل مى بيند و اين مطلب را براى ابو بصير مى گويد. ابو بصير از على مى خواهد كه او را به حضور امام ببرد تا خود بپرسد ، و حتى با تأكيد على بن ابى حمزه ، از تصميمش منصرف نمى شود. على دست ابو بصير را مى گيرد و نزد امام صادق عليه السلام مى آورد. ابوبصير گفته او را عرضه مى كند و امام افزون بر تأييد ، حكمت ازاله موى زير بغل را هم مى فرمايد. ۲
حداقل دو نمونه ديگر را نيز مى توان عرضه هايى در اين راستا دانست ، كه براى اختصار ، از گزارش آنها خوددارى مى كنيم. هر دو نمونه را كلينى رحمه الله نقل كرده است. ۳

5 . يافتن جهت صدور

تقريبا تمام راويان عصر حضور مى دانستند كه هر يك از امامان ، محذورهايى اجتماعى و سياسى دارند و از اين رو ، گاه پاسخ پرسش ها و يا احاديث ديگر ممكن است رنگ و بويى از تقيّه داشته باشد. توجه به اين نكته ، ايجاب مى كرد كه آنان ، گاه به گاه روايت ها و شنيده هاى خود را بر اصحاب سرّ و خواصّ امام عرضه كنند ، تا احتمال تقيه ، نفى و اثبات شود ، و گاه احتمال تقيه را بر خود امام عليه السلام عرضه مى كردند ، تا جهت صدور روايت را دريابند. در اينجا يك نمونه را مى آوريم .
سَلَمة بن مُحرِز : قلت لأبى عبد اللّه عليه السلام : رجل مات و له عندى مال و له ابنة و له موالى ، فقال لى: اذهب فأعطِ البنت النصف ، و أمسك عن الباقى. فلمّا جئت أخبرت بذلك أصحابنا ، فقالوا: أعطاك من جراب النورة ، فرجعت إليه فقلت: إنّ أصحابنا قالوا: أعطاك من جراب النورة ، فقال: ما أعطيتك من جراب النورة ، علم بهذا أحد؟

1.رجال كشّى ، ج ۲ ، ص ۳۹۰ ، شماره ۷۳۳ .

2.الكافى ، ج ۶ ، ص ۴۹۸ ، ح ۹ .

3.الكافى ، ج ۴ ، ص ۲۷۷ ، ح ۱۳؛ ج ۷ ، ص ۳۴۹ ، ح ۴.

  • نام منبع :
    در پرتوِ حديث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1389
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 303370
صفحه از 410
پرینت  ارسال به