303
در پرتوِ حديث

درمى آورد و مى گويد ، گردن مبارك امام اين گونه است كه شارحان كافى ، آن را كنايه از بزرگى نسبى امام زمان عليه السلام دانسته اند و چون عبداللّه حميرى از نام مبارك حضرتش مى پرسد ، عمرى از پاسخ استنكاف مى نمايد و دليل آن را اين مى داند كه چون امام حسن عليه السلام در گذشته و فرزندى [به حسب ظاهر] بر جاى ننهاده و ميراثش به ناحق به كسان ديگر رسيده ، اگر نام امام زمان گفته و مشهور شود ، در طلبش بر آيند و اين ، مسئله ساز است .
گزارش دوم كلينى نيز به همين دوره و مسئله رساندن مال وصيت شده براى ناحيه [ امام معصوم عليه السلام ] است. در اين گزارش مى خوانيم كه حسن بن نضر و أبو صدام و گروهى از وكيلان امام حسن عسكرى عليه السلام ، پس از درگذشت ايشان ، در پى جستجو از جانشين امام روان مى شوند و حسن بن نضر به بغداد مى آيد و برخى از وكيلان ، اموال در دست خود را براى او مى آورند. از جمله اين وكيلان ، احمد بن اسحاق است كه همه آنچه را با خود داشته ، مى آورد و چون حسن بن نضر شگفت زده و در انديشه مى شود ، رقعه اى از سوى امام زمان عليه السلام مى رسد و به او فرمان مى دهد كه چگونه و از چه طريقى و چه هنگام اموال را به او برساند.
گزارش سوم ، به ماجراى بازگشت احمد بن اسحاق از عراق به ايران گره خورده است كه در بخش ديگر از مقاله ، بدان اشاره شده و جاى تكرار ندارد. در اين گزارش ، آمده است احمد بن اسحاق در نامه اى به امام زمان عليه السلام خواسته تا به دليل شيخوخيت و عدم آمادگى ، استعفاى او را از شغل سنگين وكالت بپذيرد. اين درخواست و علت آن به راحتى ، مدعاى ما را ثابت مى كند كه احمد بن اسحاق در سال هاى آغازين غيبت صغرا ، در سال هاى پايان عمر خويش بوده است .
گفتنى است اين سه گزارش ، به وسيله دو تصريح از رجال شناسان متقدم ، تأييد مى شود . كشّى و شيخ طوسى ، هر دو تصريح نموده اند كه احمد بن اسحاق پس از وفات امام حسن عسكرى عليه السلام نيز حيات داشته ، و حتى شيخ طوسى در الفهرست بيان كرده كه احمد بن اسحاق ، تشرّف حضورى به خدمت امام نيز داشته و توفيق ملاقات حضرتش را يافته است. شيخ صدوق نيز در كتاب كمال الدين ، نام وى را در شمار كسانى كه امام


در پرتوِ حديث
302

همدانى و احمد بن حمزه بن يسع است. در متن گزارش ، به صراحت از امام زمان نام برده نشده است و توقيع را به «الرجل» نسبت مى دهد كه نام تقيه اى و پوششى است و بنا به آنچه در گزارش هاى مشابه آن آمده ، مى تواند عنوانى براى امام حسن عسكرى عليه السلام [م 260] باشد كه در پادگان نظامى سامرا تحت نظر بوده است ، اما اگر هم امام حسن عليه السلام منظور نباشد ، اين گزارش ، به دليل حضور احمد بن أبى عبداللّه در آن كه همان برقى ، مؤلف كتاب محاسن است ، مى تواند ادعاى ما را تأييد كند ؛ زيرا برقى به تصريح نجاشى ، در سال 274 يا 280 هجرى قمرى در گذشته است و چنين واقعه اى ، بايد قبل از اين سال ها اتفاق افتاده باشد كه به معناى حضور احمد بن اسحاق در دهه هاى آغازين نيمه دوم قرن سوم هجرى است.

قرينه سوم

اين قرينه ، هر چند كه به قوّت دو قرينه قبلى نيست ، اما فايده مهم آن ، آشنايى با گوشه اى از ابعاد شخصيتى اين راوى بزرگ است و آن مسئله ، ارتباط ويژه با امام مهدى (عج) مى باشد. مسئله اى كه اصل آن ، اختلافى است و نياز به به اثبات دارد ، اما اگر توانستيم آن را اثبات كنيم ، آنگاه به سهولت نشان مى دهد كه احمد بن اسحاق در سال هاى آغازين غيبت صغرا ، يعنى سال هاى 260 به بعد حضور داشته و مدعاى ما در باره دوره عمر او را تأييد و اثبات مى كند كه او از اواخر قرن دوم تا دهه هاى آغازين نيمه دوم قرن سوم مى زيسته است.
ما حداقل سه گزارش تاريخى داريم كه اين حضور را نشان مى دهد. گزارش نخست از كتاب كافى و مربوط به نائب اول امام زمان عليه السلام ، يعنى عثمان بن سعيد عمرى است. در اين گزارش ، كلينى به واسطه دو تن از اساتيد خود ، از عبداللّه بن جعفر حميرى نقل مى كند كه وى و عمرى و احمد بن اسحاق در مجلسى گرد مى آيند و او به اشاره احمد بن اسحاق از عمرى مى پرسد كه آيا او جانشين ابو محمّد ، امام حسن عسكرى عليه السلام را ديده است يا نه؟ و عمرى سوگند ياد مى كند و پاسخ مى دهد كه او را ديده است و سپس براى آن كه نشان دهد كه اين جانشين چندان هم كودك و خردسال نيست ، دستش را به حالت خاصى

  • نام منبع :
    در پرتوِ حديث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1389
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 317358
صفحه از 410
پرینت  ارسال به