قال عليٌّ عليه السلام
: «لا يَقِلُّ عَمَلٌ مَعَ التَّقْوى، وَ كَيْفَ يَقِلُّ ما يُتَقَبَّلُ؟».[۱]
نهج البلاغه، كلمات قصار، ۹۵.
حضرت على عليه السلام مىفرمايد: «عملى كه همراه با تقوا باشد كم نمىشود (هرچند به نظر ناچيز آيد)؛ چگونه كم خواهد بود عملى كه مقبول درگاه خداست؟».
شرح:
با تقوا كسى است كه به واجبات اهميّت بدهد و از محرّمات دورى كند، و تمام اعضاى او كليد داشته باشد؛ امّا نزد خواص، او كسى است كه بتواند همه كردارش را به ديگران عرضه كند.
بدون شك هر انسانى فطرتاً خواهان اين است كه با ارزش و پرافتخار باشد، و به همين دليل با تمام وجود براى كسب ارزشها تلاش مىكند، ولى معيار ارزش نزد فرهنگهاى مختلف كاملًا متفاوت است و گاه ارزشهاى كاذب جاى ارزشهاى راستين را مىگيرد.
گروهى ارزش واقعى خويش را در انتساب به قبيله معروف و معتبرى مىدانند، به همين جهت براى تجليل مقام قبيله و طايفه خود تلاش زيادى مىكنند، تا خود را به وسيله انتساب به آن بزرگ جلوه دهند.
گروه ديگرى مال و ثروت، كاخ و قصر، خدم و حشم و مانند اين امور را نشانه
ارزش مىدانند و براى به دست آوردنش تلاش مىكنند، در حالى كه عده ديگرى مقامات اجتماعى و سياسى را معيار ارزش مىدانند.
و به همين ترتيب هر گروهى در مسيرى گام برمى دارد و به برداشت شخصى خود دل مىبندد و آن را ارزش مىشمرد.
امّا از آنجا كه اين موارد ذكر شده براى ارزش متزلزل، مادّى و زودگذر است، يك آيين آسمانى همچون اسلام هرگز نمىتواند با آن موافقت كند؛ لذا خط بطلان روى همه آنها مىكشد و ارزش واقعى انسان را در صفات ذاتى او به خصوص تقوا و پرهيزكارى و تعهّد و پاكى او مىشمرد و حتّى براى موضوعات مهمّى، همچون علم و دانش، اگر در مسير ايمان و تقوا و ارزشهاى اخلاقى قرار نگيرد، اهميّت قائل نيست. ملاك كرامت و ارزشمندى در پيشگاه خدا، تقواست كه هيچ بديل و جانشينى ندارد.
در آيات فراوانى از قرآن كريم، به صورت مختلف لفظ تقوا و يا مشتقّات آن وارد شده است. يكى از بزرگترين ارزشها در نظام ارزشى اسلام، بلكه محور همه ارزشها تقواست.
تقوا اطلاقات متعدّد و معانى مختلفى دارد؛ در بعضى از موارد به معناى اجتناب از گناهان و در موارد ديگر، رعايت همه احكام شرعى، اعمّ از واجبات و محرّمات است.
اگر روحيّه تقوا و خداترسى در نهاد آدمى وجود نداشته باشد و مواظب نباشد كه احكام الهى يعنى انجام واجبات و ترك محرّمات را رعايت كند، انسان بىبند وبار، بىمبالات، بىتفاوت و سر در گم بوده و راه به جايى نمىبرد.
بنابراين اوّلين شرط در مسير تكامل آن است كه آدمى، براى اعمال و رفتار خود معيار و ضابطهاى در اختيار داشته باشد و هواهاى نفسانى خود را تحت كنترل بگيرد در غير اين صورت هرگز به سعادت دست پيدا نخواهد كرد.
خداوند اهميّت تقوا را در آيات متّعددى بيان كرده كه به چند آيه اشاره مىكنيم:
« «يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِّنْ ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ»؛ اى مردم ما شما را از يك مرد و زن آفريديم، و شما را تيرهها و قبيلهها قرار داديم، تا يكديگر را بشناسيد؛ (اينها ملاك امتياز نيست بلكه) گرامىترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست، به درستى كه خداوند دانا و آگاه است».[۲]
در اين آيه خداوند معيار واقعى ارزشهاى انسانى را در برابر ارزشهاى دروغين مشخص مىسازد. با توجّه به شأن نزولى كه براى اين آيه ذكر شده، مىتوان به عمق اين ارزش انسانى پى برد. بعد از فتح مكّه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله دستور داد بلال بر پشت بام كعبه اذان بگويد، عتّاب بن اسَيد كه از آزاد شدگان بود گفت: خدا را شكر مىكنم كه پدرم از دنيا رفت و چنين روزى را نديد! و حارِث بن هِشام نيز گفت: آيا رسول اللَّه صلى الله عليه و آله غير از اين كلاغ سياه كسى را پيدا نكرد؟ اينجا بود كه آيه فوق نازل شد و معيار ارزش واقعى را بيان كرد.[۳]
و در آيه ديگر مىفرمايد: ««يَا بَنِى آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاساً يُوَارِي سَوْآتِكُمْ وَرِيشاً وَلِبَاسُ التَّقْوَى ذَلِكَ خَيْرٌ ذَلِكَ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ»؛ اى فرزندان آدم! لباسى براى شما فرستاديم كه اندام شما را مىپوشاند و مايه زينت شماست، امّا لباس پرهيزكارى بهتر است اينها (همه) از آيات خداست تا متذكّر (نعمتهاى او) شوند».[۴]
چند نكته:
-
تقوا كليد كرامت
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در سال فتح مكّه همراه فضل بن عبّاس و اسامة بن زيد داخل خانه خدا شد و سپس بيرون آمد و دستگيره در را گرفت و فرمود: ستايش خداوندى كه بندهاش را تصديق كرد و وعدهاش را به انجام رسانيد و به تنهايى بر
همه احزاب چيره گشت، خداوند غرور عرب وباليدن آنان به پدرانشان را از بين برد. همه شما از آدم هستيد و آدم از خاك و ارجمندترين شما نزد خداوند، با تقواترين شماست.[۵]
شيخ مفيد مىگويد: شنيدم كه روزى سلمان فارسى وارد مسجد رسول خدا صلى الله عليه و آله شد و مردم او را به سبب حقّى كه داشت و به احترام موى سپيدش و منزلت خاصّى كه نزد پيامبر صلى الله عليه و آله و خاندان او داشت بالاى مجلس نشاندند. عمر وارد شد و چشمش به سلمان افتاد و گفت: اين مرد عجم كيست كه در ميان عربها صدرنشين شده است؟ رسول خدا صلى الله عليه و آله روى منبر رفت و خطبهاى ايراد كرد و فرمود: «
انَّ النّاسَ مِن عَهدِ آدَمَ الى يَومِنا هذا مِثْلُ أسنانِ المُشْطِ، لا فَضْلَ لِلعَرَبيِّ عَلَى العَجَمّيِ ولا للأحْمَرِ عَلَى الأسوَدِ الّا بِالتَّقوى
؛ مردم از روزگار آدم تا به امروز همچون دندانههاى شانه هستند. عرب را بر عجم و سرخ را بر سياه برترى نيست، مگر به تقوا».[۶]
-
تقوا معيار پذيرش اعمال
خداوند در آيه ۲۷ سوره مائده داستان فرزندان حضرت آدم عليه السلام- هابيل و قابيل- را ذكر مىكند، كه هر كدام براى تقرّب به خداوند نذرى را آورده بودند و از يكى پذيرفته شد و از ديگرى پذيرفته نشد. آن كه نذرش قبول نشد گفت: تو را خواهم كشت! برادر ديگر گفت: « «إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ»؛ خدا تنها از پرهيزكاران مىپذيرد».
مفضّل بن عمر مىگويد: خدمت امام صادق عليه السلام بودم موضوع اعمال مطرح شد گفتم: عملم اندك و ضعيف است. فرمود: خاموش باش و از خدا آمرزش بخواه.
سپس فرمود: عمل اندك با تقوا بهتر از عمل بسيار بدون تقواست. پرسيدم:
چگونه؟ فرمود: آرى همانا مردى كه به ديگران غذا مىدهد، با همسايگان مدارا
مىكند، و در خانهاش به روى ديگران باز است، ولى اگر موقعيت حرام برايش پيش بيايد و او آن را انجام دهد، اين عمل زياد بدون تقواست، امّا مرد ديگرى كه هيچ يك از اين اعمال را انجام نداده ولى اگر در برابر كار حرامى قرار گيرد آن را مرتكب نشود (اين همان عمل كم با تقواست كه ارزش دارد).
آثار تقوا:
از آثار تقوا به چند نمونه اشاره مىشود:
-
تقوا سبب از بين رفتن سرخوردگىهاى روحى و اجتماعى و حلّ مشكلات اقتصادى مىشود.
« «وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَّهُ مَخْرَجاً* وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَايَحْتَسِبُ»؛ و هركس تقواى الهى پيشه كند خداوند راه نجاتى براى او فراهم مىكند و او را از جايى كه گمان ندارد، روزى مىدهد».[۷]
اين آيه از اميد بخشترين آيات قرآن است كه پردههاى يأس و نااميدى را مىدرد و به افراد باتقوا وعده نجات و حلّ مشكلات مىدهد.
رسول خدا صلى الله عليه و آله مىفرمايد: «
مَا تَرَكَ أَحَدٌ مِنْكُمْ للَّهِ شَيئاً إلّاآتَاهُ اللَّهُ مِمّا هُوَ خَيرٌ لَهُ مِنْهُ مِنْ حَيْثُ لايَحْتَسِبُ، وَلا تَهاوَنَ بِهِ وَأَخَذَهُ مِنْ حَيْثُ لايَعْلَمُ إلّاآتَاهُ اللَّهُ مِمّا هُوَ أشَدُّ عَلَيْهِ مِنْهُ مِنْ حَيْثُ لايَحْتَسِب
؛ هيچ يك از شما به خاطر خدا چيزى را رها نكند، مگر اين كه خداوند بهتر از آن را از جايى كه گمانش را هم نمىبرد، نصيبش فرمايد و هيچ يك از شما به خداوند بى اعتنايى نكند و ندانسته چيزى را نگيرد، مگر اينكه خداوند بدتر از آن را از جايى كه فكرش را هم نمىكند بهره او گرداند».[۸]
-
تقوا بركات آسمان را نازل مىكند:
« «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَكِنْ كَذَّبُوافَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ»؛و اگر اهل شهرها و آباديها ايمان مىآوردند و تقوا پيشه مىكردند، بركات آسمان و زمين را بر آنها مىگشوديم، ولى (آنها حق را) تكذيب كردند؛ ما هم آنان را به كيفر اعمالشان مجازات كرديم».[۹]
منظور از بركات زمين و آسمان چيست؟ بعضى آن را به نزول باران و روييدن گياهان تفسير كردهاند، و بعضى به اجابت دعا و حلّ مشكلات زندگى، ولى اين احتمال هم وجود دارد كه منظور از بركات آسمانى، بركات معنوى و منظور از بركات زمينى، بركات مادّى بوده باشد. امّا با توجّه به آيات گذشته تفسير اوّل از همه مناسبتر است.
بركات جمع بركت و در اصل به معناى ثبات و استقرار چيزى است- در برابر موجودات بىبركت كه زود فانى، نابود و بى اثر مىشوند- و به هر نعمتى كه پايدار بماند اطلاق مىگردد.
ايمان و تقوا نه تنها سبب نزول بركات الهى مىشود، بلكه باعث مىگردد كه آنچه در اختيار انسان قرار گرفته در مصارف مورد نياز به كار گرفته شود.
ويژگيهاى اهل تقوا:
امام باقر عليه السلام مىفرمايد: «
وَاعْلَمْ يا جابِرُ أنّ أهْلَ التَّقْوى هُمُ الأغْنِياءُ، أغْناهُمُ الْقَلِيلُ مِنَ الدُّنيا، فَمَؤونَتُهُم يَسيرَةٌ، إنْ نَسِيتَ الْخَيْرَ ذَكَّروكَ، وَإنْ عَمِلْتَ بِهِ أعانوكَ، أخَّروا شَهَواتِهِمْ وَلَذّاتِهِمْ خَلْفَهُم، وَقَدَّمُوا طاعَةَ رَبِّهِمْ أمَامَهُمْ
؛ بهراستى بىنيازان واقعى همان پرهيزكارانند.
اندكى مال از دنيا آنان را بى نياز كرده و كم خرج و قانع هستند. اگر خير و خوبى را فراموش كنى، به يادت مىآورند و اگر به آن عمل كنى كمكت مىكنند. لذّتها و شهوتهاى خود را پشت سر انداخته و طاعت پروردگارشان را پيش روى نهادهاند».[۱۰]
اهل تقوا، راستگو، امانتدار و در زندگى بردبارند، حضرت فرمود: «
لِلمتّقى ثَلاثُ عَلاماتٍ: اخلاصُ الْعَمَلِ، وَقِصَرُ الأمَلِ، وَاغتِنامُ المَهْلِ
؛ پرهيزكار سه ويژگى دارد:
اخلاص در عمل، كوتاهى آرزو و بهره گرفتن از فرصتها».[۱۱]
جابربن عبدالله انصارى مىگويد: در بصره در ركاب اميرالمؤمنين عليه السلام بودم، پس از پيكار با جنگ افروزان (طلحه و زبير و عايشه)، به ما سركشى كرد و پرسيد: درباره چه صحبت مىكرديد؟ گفتم: در مذمّت دنيا. فرمود: چرا دنيا را نكوهش مىكنيد؟
بعد حضرت مقدارى از دنيا فرمود: «
الدُّنيا مَنْزِلُ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَها، وَ مَسْكَنُ عافِيَةٍ لِمَنْ فَهِمَ عَنها، وَدارُ غِنىً لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْها، فيها مَسْجِدُ أنْبياءِ اللَّهِ، وَ مَهْبِطُ وَحْيِهِ، و مُصَلّى مَلائِكَتهِ، وَ مَسْكَنُ أَحِبّائِهِ، و مَتْجَرُ أَوْليائِهِ، اكتَسَبوا فيها الرَّحْمَةَ و رَبِحوامِنْها الجَنَّةَ، فَمَنْ ذا يَذُمُّ الدُّنيا يا جابرُ
؛ دنيا براى آنها كه درست باشند منزل راستين است، و براى آنها كه درست دركش كنند جاى عافيت و سلامت، و براى آنان كه از آن توشه گيرند خانه توانگرى، سجده گاه پيامبران، فرودگاه وحى الهى، نمازخانه فرشتگان، مسكن دوستان خدا و بازار تجارت اولياى اوست كه در اين بازار، رحمت بدست آوردند و سود بهشت را بردند. جابر! چه كسى دنيا را مذمّت مىكند؟»[۱۲]سپس امام عليه السلام ادامه داد و به جابر فرمود: اينك همراه من بيا. جابر مىگويد: همراه آن حضرت تا گورستان رفتم، آنجا بانگ بر آورد: «
يا اهْلَ التُرْبَةِ وَ يا اهْلَ الْغُرْبَةِ أمّا المَنازِلُ فَقَدْ سُكِنَتْ، وَ أمّا المَواريثُ فَقَدْ قُسِمَت وَامَّا الأزْواجُ فَقَدْ نُكِحْنَ. هذا خَبَرُ ما عِنْدنا، فَما خَبَرُما عِنْدَكُمْ؟ ... لَوْ أُذِنَ لِلْقَومِ فى الكلامِ، لَقالوا: انّا وَجَدنا خَيْرَالزّادِ التَّقْوَى
؛ اى خاك نشينان، اى دورافتادگان، بعد از شما خانههايتان را اشغال نموده و اموالتان را قسمت كردند و زنهايتان را به شوهر زنى گرفتند. اين خبرى است كه ما داريم، شما چه خبر داريد؟
آنگاه اندكى سكوت كرد و سر برداشته و فرمود: قسم به آنكه آسمان را برافراشته و زمين را گسترده اگر اينان اجازه سخن گفتن داشتند، مىگفتند: ما دريافتيم كه بهترين توشه، تقواست».[۱۳]
[۱]( ۱) نهج البلاغه، كلمات قصار، ۹۵.
[۲]( ۱) حجرات، آيه ۱۳.
[۳]( ۲) تفسير روحالبيان، ج ۹، ص ۹۰؛ تفسير قرطبى، ج ۹، ص ۶۱۶۰.
[۴]( ۳) اعراف، آيه ۲۶.
[۵]( ۱) بحارالانوار، ج ۷۰، ص ۲۸۷؛ ميزان الحكمه مادّه« تقوا».
[۶]( ۲) ميزان الحكمه، مادّه« تقوا».
[۷]( ۱) طلاق، آيه ۲ و ۳.
[۸]( ۲) كنزالعمال، ج ۳، ص ۶۹۸، ح ۸۴۹۹؛ ميزان الحكمه، مادّه« تقوا».
[۹]( ۱) اعراف، آيه ۹۶.
[۱۰]( ۲) تحف العقول، ص ۲۸۷.
[۱۱]( ۱) ميزان الحكمه، مادّه« تقوا».
[۱۲]( ۲) بحارالانوار، ج ۷، ص ۱۰۰.
[۱۳]( ۳) همان مدرك، ص ۱۰۱.