حضرت على عليه السلام مىفرمايند:
«إنَّ المُؤْمِنَ إذا نَظَر اعْتَبَرَ، وإذا سَكَتَ تَفَكَّرَ، وإذا تَكَلَّمَ ذَكَرَ، وإذا اسْتَغْنى شَكَرَ، وإذا أصابَتْهُ شِدَّةٌ صَبَرَ ...
تحف العقول؛ و بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۵۱، ح ۷۹
؛ به راستى چون مؤمن بنگرد، عبرت گيرد و چون سكوت كند، بينديشد و چون سخن گويد، ذكر گويد و چون بىنياز شود، شكر كند و چون در سختى افتد، صبر كند ...».[۱]
شرح:
در واقع پنج صفت از اوصاف مؤمن در صدر اين حديث مطرح شده است كه مىتوان گفت از پايههاى اصلى صفات نيك انسان به شمار مىآيد، و اگر بخواهيم ايمان خود را آزمايش كنيم بايد آن را به اين حديث عرضه بداريم.
اين پنج صفت عبارتند از: نظر، تفكّر، تذكّر، شكر و صبر.
اوّلين مرحله خودسازى، نظر است؛ نگاه كردن به عالم هستى و عبرت گرفتن، نگاه كردن به تاريخ بشر و سرنوشت شوم ظالمان و نام نيك پاكان و نيكان؛ نگاه كردن به اطراف خود و دوستانى كه سالهاى گذشته كنار ما بودند و الآن نيستند، نه تنها نگاه كردن به آيات آفاق بلكه نگاه به آيات انفسى و صفات خويش و نظر كردن به نقطه ضعفها و نقطه قوّتها، كه در ادامه در باب عبرت
سخن خواهيم گفت.
مرحله دوم تفكّر است كه اگر انسان بخواهد واقعاً خودسازى كند بايد مقدارى از وقت خود را در شبانهروز براى انديشه و تفكّر بگذارد. جالب اينكه آخرين قسمت بسيارى از آيات قرآن دعوت به تفكّر يا تعقّل يا تذكر است؛ گاه مىفرمايد: «إِنَّ فِى ذَلِكَ لَآيَةً لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ».[۲]
و گاه مىفرمايد:«لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ».[۳]
و گاه مىفرمايد:«كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ».[۴]
از اين قبيل تعبيرات در قرآن فراوان است كه دعوت به «عقل و تعقّل» و مدح آنها كه عقل خويش را به كار مىگيرند و مذمت شديد از آنها كه فكر خود را به كار نمىاندازند كه در بيش از ۴۰ آيه از قرآن مجيد وارد شده است.[۵]
در روايات اسلامى مسأله فكر و انديشه در درجه اوّل اهميّت قرار گرفته و تعبيرات گويا و جالبى در آن ديده مىشود؛ مانند:
-
امام رضا عليه السلام مىفرمايند:
«لَيْسَ العِبادَةُ كَثْرَةَ الصَّلاةِ وَالصَّوْمِ إنَّما العِبَادَةُ التَّفَكُّرُ في أمْرِ اللَّهِ عَزّوجَلّ
؛ عبادت به زيادى نماز و روزه نيست، عبادت واقعى تفكر در كار خداوند متعال و اسرار جهان آفرينش است».[۶]
- مصاديق تفكّر در روايات اين چنين بيان شده است:
الف) شخصى از امام صادق عليه السلام سؤال كرد اين كه مردم از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل مىكنند كه:
«تَفَكُّرُ ساعَةٍ خَيْرٌ مِنْ قِيامِ لَيْلَةٍ
؛ يك ساعت انديشه كردن بهتر از يك شب عبادت نمودن است» منظور از آن چيست؟ و چگونه بايد تفكّر كرد؟
امام عليه السلام فرمود:
«يَمُرُّ بِالخَرِبَةِ أو بالدّارِ فَيَقُولُ: أيْنَ سَاكِنُوكِ، أيْنَ بَانُوكِ، مَالَكِ لَا تَتَكَلَّمِين؟
؛ هنگامى كه از كنار ويرانه يا خانهاى (كه خالى از سكنه شده) مىگذرد بگويد: ساكنان تو كجا رفتند؟ بنيانگذارانت چه شدند؟ چرا سخن نمىگويى؟».[۷]
ب) امام صادق عليه السلام مىفرمايند:
«ذِكْرُ الْمَوْتِ يُميتُ الشَّهَواتِ في النَّفْسِ وَيَقْلَعُ مَنابِتَ الْغَفْلَةِ، ويُقَوّيِ الْقَلْبَ بِمَواعِدِ اللَّهِ ويُرِقُّ الطَبْعَ، وَيُكْسِرُ اعْلامَ الهَوى، ويُطْفِىءُ نارَ الحِرْصِ، ويُحَقِّرُ الدُّنْيا، وَهُوَ مَعْنى مَا قَالَ النَّبيٌّ صلى الله عليه و آله: فِكْرُ سَاعَةٍ خَيْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَنَةٍ
؛ ياد مرگ شهوتهاى سركش را در درون آدمى مىميراند، و ريشههاى غفلت را از دل برمىكند، قلب را به وعدههاى الهى نيرو مىبخشد، و به طبع آدمى نرمى و لطافت مىدهد، نشانههاى هواپرستى را درهم مىشكند، آتش حرص را خاموش مىكند، و دنيا را در نظر انسان كوچك مىكند، و اين است معناى سخن پيامبر صلى الله عليه و آله كه فرمود: يك ساعت فكر كردن از يك سال عبادت بهتر است».[۸]
ازامام صادق عليه السلامروايت شده است:
«كانَ أكْثَرُ عِبادَةِ أبيذَرٍّ رحمهم الله التَّفَكُّرَ والإعتِبار
؛ بيشترين عبادت ابوذر تفكّر و عبرت گرفتن بود».[۹]
پس اگر انسان تمام وقتش را براى زندگى و درس و بحث بگذارد و انديشه خودسازى و تحليل اعمال خود نباشد به جايى نخواهد رسيد.
مرحله سوم تذكّر است. نگاه مىكنم بعد فكر مىكنم و به نتايجى مىرسم و اين نتايج را بايد پشت سر هم يادآورى كنم تا فراموش نشود.
مرحله چهارم شكر است كه انسان وقتى نگاه مىكند و خود را غرق نعمتهاى خدا مىبيند و بعد تفكّر مىكند نسبت به آن كسى كه منعم به اين
نعمت بود و بعد اين نعمت را پشت سرهم يادآورى مىكند بايد شكرگزار باشد و اين نعمت را در جايش مصرف كند و رضاى منعم را در صرف نعمتهايش در نظر بگيرد.
مرحله پنجم صبر است، مشكلات و گرفتارىها و هيجانات شهوات و موانعى كه در راه خودسازى وجود دارد اگر صبر نداشته باشد نمىتواند اين مراحل را طى كند.
يك رابطه منطقى در اين صفات وجود دارد كه حضرت بيان فرمود و بايد خود را عرضه بداريم به كلام مولا على عليه السلام و به هر اندازه كه آن صفات در ما هست به همان اندازه مؤمن هستيم و به هر اندازه از اين صفات دور باشيم از حقيقت ايمان دوريم.
يكى از بهترين و مؤثرترين راههاى آگاه شدن مطالعه تاريخ پيشينيان است.
واژه «اعتبار» در اصل از «عبور» گرفته شده كه به معناى گذشتن از چيزى است به سوى چيز ديگر، و اينكه به اشك چشم «عبرة» گفته مىشود به خاطر عبور قطرات اشك از چشم است، و «عبارت» را از اين جهت عبارت مىگويند كه مطالب و مفاهيم را از كسى به ديگرى منتقل مىكند، و اصطلاح «تعبير خواب» به خاطر اين است كه انسان را از ظاهر به باطن آن منتقل مىسازد، و به همين مناسبت به حوادثى كه به انسان پند مىدهد «عبرت» مىگويند، چون انسان را به يك سلسله تعاليم كلى رهنمون مىكند.
مطالعه تاريخ زندگى فراعنه مصر، و پادشاهان قوم سبا، و سلاطين كلده و آشور، و قيصرهاى روم با آن زندگانى افسانهاى و ناز و نعمت بىحساب، و سپس مطالعه عواقب دردناكى كه بر اثر كفر و بيدادگرى طومار زندگانى آنها را درهم پيچيد، براى همه ما درس عبرت بزرگى است و در حقيقت زمينى كه مهد آسايش آنها بود مأمور نابوديشان شد.
و به فرموده پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله غافلترين مردم كسى است كه از دگرگون شدن دنيا اندرز نگيرد و از ورق گردانى ليل و نهار انديشه نكند:
«أغْفَلُ النّاسِ مَنْ لَمْ يَتَّعِظْ بِتَغَيُّرِ الدُّنْيا مِن حَالٍ إلى حَال».[۱۰]
در روايتى آمده هنگامى كه على عليه السلام به طرف «صفين» براى مبارزه با معاويه مىرفت بر مداين گذشت (يكى از بناهاى پرشكوه ايران قديم ايوان مداين است كه امروزه خرابه آن نزديك بغداد قرار دارد. مدائن پايتخت ايران قديم بود كه در زمان شاهان ساسانى ساخته شد و ديوار مداين يا طاق كسرى خرابه همان كاخ بزرگ است كه امروز جز خرابه، اثرى از آن شهر بزرگ و تاريخى بجاى نمانده است) يكى از همراهان از روى عبرت اين شعر را خواند:
جَرَتِ الرِّياحُ عَلى رُسومِ دِيارِهِمْ
|
فَكَأنَّهُمْ كانُوا عَلى ميعادٍ
|
«بادها بر آثار باقيمانده سرزمينشان وزيدن گرفت (و چيزى جز صداى باد در ميان قصر آنها به گوش نمىرسد) گويى آنها همگى وعدهگاهى داشتند و به سوى وعدهگاهشان شتافتند».
امام على عليه السلام مىفرمايند: چرا اين آيه را نخواندى: «كَمْ تَرَكُوا مِنْ جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ* وَزُرُوعٍ وَمَقَامٍ كَرِيمٍ* وَنَعْمَةٍ كَانُوا فِيهَا فَاكِهِينَ* كَذَلِكَ وَأَوْرَثْنَاهَا قَوْماً ءَاخَرِينَ* فَمَا بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّمَاءُ وَالْأَرْضُ وَمَا كَانُوا مُنظَرِينَ»[۱۱]؛ چه بسيار باغها و چشمهها كه به جاى گذاشتند و كشتزارها و قصرهاى پرارزش و نعمتهاى فراوان ديگر كه در آن غرق در شادمانى بودند! اين چنين بود (ماجراى آنها!) و ما اين (نعمتها) را ميراث براى اقوام ديگرى قرار داديم. نه آسمان و زمين بر آنها گريست و نه به آنها مهلتى داده شد».[۱۲]
گريه نكردن آسمان و زمين بر آنها ممكن است كنايه از حقارت آنها و نداشتن يار و ياور دلسوزى براى آنها باشد، چون در ميان عرب رسم است هنگامى كه مىخواهند اهميّت مقام كسى را كه مصيبتى بر او وارد شده بيان كنند، مىگويند:
آسمان و زمين بر او گريه كردند و خورشيد و ماه براى فقدان او تاريك شدند.
اين احتمال هم داده شده كه منظور، گريستن اهل آسمانها و زمين است؛ زيرا آنها براى مؤمنان و مقربان درگاه خداوند گريه مىكنند.
بعضى نيز گفتهاند: گريه آسمان و زمين يك گريه حقيقى است كه به صورت نوعى دگرگونى و سرخى مخصوص خودنمايى مىكند. چنانكه در روايتى مىخوانيم:
«لَمّا قُتِلَ الحُسَيْنُ بنُ عليِّ بنِ أبي طالبٍ عليه السلام بَكَتِ السَّماءُ عَلَيْهِ وَبُكاؤها حُمْرَةُ أطرافِها
؛ هنگامى كه حسين بن على عليه السلام شهيد شد آسمان بر او گريه كرد، و گريه او سرخى مخصوصى بود كه در اطراف آسمان نمايان شد».[۱۳]
و امام صادق عليه السلام مىفرمايند:
«بَكَتِ السَّماءُ على يَحْيى بنِ زَكَرِيّا وَ عَلى الحُسَيْنِ بنِ عَليٍّ عليهما السلام أربَعِينَ صَباحاً، وَلَمْ تَبْكِ إلّاعَلَيْهِما، قُلْتُ: وَمَا بُكاؤُها؟ قال: كانَتْ تَطْلُعُ حَمْراءَ وَتَغِيبُ حَمْراء
؛ آسمان بر يحيى بن زكريا و بر حسين بن على عليهما السلام چهل روز گريه كرد و بر كسى غير از آن دو چنين گريه نكرده است؛ راوى مىگويد: سؤال كردم گريه آسمان چگونه بود؟ فرمود: به هنگام طلوع و غروب سرخى مخصوصى در آسمان ظاهر مىشد».[۱۴]
اما در حديثى از پيامبر صلى الله عليه و آله مىخوانيم كه فرمودهاند:
«مَا مِنْ مُؤْمِنٍ إلّاوَلَهُ بابٌ يَصْعَدُ مِنْهُ عَمَلُهُ وَبابٌ يَنْزِلُ مِنْهُ رِزْقُهُ فَإذا ماتَ بَكَيا عَلَيهِ
؛ هيچ مؤمن نيست مگر اينكه درى در آسمان دارد كه عملش از آن بالا مىرود، و درى كه روزيش از آن نازل مىشود، هنگامى كه مىميرد اين دو در بر او گريه مىكنند».[۱۵]
اين روايت منافاتى با روايت قبل ندارد چون در مورد شهادت امام حسين عليه السلام و يحيى بن زكريا عليه السلام مسأله، جنبه عمومى در تمام آسمان داشته و آنچه در اين روايت آمده، جنبه موضعى دارد.
از كسانى كه هنگام عبور از كنار اين ايوان، خاطره عبرتآميز خود را در ضمن قصيدهاى مجسم ساخته است، حكيم خاقانى، شاعر قرن ششم است كه همراه كاروان حج هنگام مراجعت از كعبه در حالى كه از مداين عبور مىكرد اين قصيده معروف را سرود كه چند بيتش چنين است:
هان اى دل عبرت بين، از ديده عبر كن هان
|
ايوان مداين را آيينه عبرت دان
|
دندانه هر قصرى پندى دهدت نونو
|
پند سر دندانه، بشنو ز بن دندان
|
گويد كه تو از خاكى ما خاك توايم اكنون
|
گامى دو سه بر ما نِه اشكى دو سه هم بفشان
|
[۱]( ۱). تحف العقول؛ و بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۵۱، ح ۷۹
[۲]( ۱). نحل، آيه ۱۱ و ۶۹
[۳]( ۲). حشر، آيه ۲۱ و اعراف، آيه ۱۷۶
[۴]( ۳). بقره، آيه ۲۱۹ و ۲۶۶
[۵]( ۴). تفسير نمونه، ج ۱۸، ذيل آيه ۱۴۶ سوره سبأ
[۶]( ۵). اصول كافى، ج ۲، كتاب« الكفر و الايمان» باب التفكر
[۷]( ۱). سفينة البحار، مادّه« فكر»
[۸]( ۲). بحارالانوار، ج ۶، ص ۱۳۳
[۹]( ۳). نورالثقلين، ج ۵، ص ۲۷۴
[۱۰]( ۱). سفينة البحار، مادّه« عبر»
[۱۱]( ۲). دخان، آيه ۲۵- ۲۹
[۱۲]( ۳). سفينة البحار، مادّه« مدن»
[۱۳]( ۱). مجمع البيان، ذيل آيات مورد بحث
[۱۴]( ۲). همان مدرك
[۱۵]( ۳). همان مدرك