209
ميزان الحكمه ج 2

520

جَوازُ التّجَسُّسِ فِي الحُروبِ

۲۵۰۸.الإمامُ الرِّضا عليه السلام :كانَ رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا بَعثَ جيشا فاتَّهَم أميرا ، بَعثَ مَعهُ مِن ثِقاتِهِ مَن يتَجَسَّسُ لَه خَبرَهُ . ۱

520

روا بودن جاسوسى در جنگها

۲۵۰۸.امام رضا عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هرگاه سپاهى را گسيل مى داشت و به فرماندهى بدگمان بود يكى از افراد مورد اعتماد خود را به عنوان جاسوس همراه او مى فرستاد.

1.وسائل الشيعة : ۱۱/۴۴/۴.


ميزان الحكمه ج 2
208

518

النّهيُ عَن تَفتيشِ الأديانِ

۲۵۰۶.الإمامُ الصّادقُ عليه السلام :لا تُفَتِّشِ النّاسَ عن أديانِهِم فتَبقى بلا صَديقٍ . ۱

(انظر) التجسّس : باب 517 حديث 2500 .

519

جَوازُ التَّجَسُّسِ لِكَشفِ المُؤامراتِ

۲۵۰۷.الإمامُ عليٌّ عليه السلام :بَعثَني رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أنا و الزُّبيرَ و المِقدادَ ، فقالَ : انْطَلِقوا حتّى تأتُوا رَوضةَ خاخ ، فإنّ بها ظَعينَةً مَعَها كِتابٌ، فَخُذوهُ مِنها . فانطلَقْنا تَتَعادى بنا خَيلُنا حتّى أتَينا الرَّوضَةَ، فإذا نحنُ بالظَّعينَةِ ، فقُلْنا : هَلُمّي الكتابَ، فقالتْ : ما عندي مِن كتابٍ، فقلتُ : لَتُخرِجِنَّ الكتابَ، أو لَنُلْقِيَنَّ الثِّيابَ . ۲ فأخرَجَتْهُ مِن عِقاصِها . فأتَيْنا به النّبيَّ صلى الله عليه و آله ، فإذا هو مِن حاطِبِ بنِ أبي بَلْتَعةَ إلى ناسٍ مِن المشرِكينَ يُخبِرُهُم بِبَعضِ أمْرِ رسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فقالَ : ما هذا يا حاطِبُ؟! فقالَ : يا رسولَ اللّهِ ، لا تَعْجَلْ علَيَّ ، فإنّي كنتُ امْرأً مُلْصَقا في قُرَيشٍ و لم أكُنْ من أنْفُسِها ، و إنّ قريشا لهم بها قَراباتٌ يَحْمونَ بها أهْلِيهِم بمَكّةَ ، فأحْبَبتُ إذ فاتَني ذلكَ أنْ أتّخِذَ فيهِم يَدا يَحْمونَ قَرابتي بها . و اللّهِ يا رسولَ اللّه ما كانَ بي مِن كُفرٍ و لا ارْتِدادٍ ، فقالَ رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : صَدَقَكُم . ۳

518

نهى از تفتيش عقايد مردم

۲۵۰۶.امام صادق عليه السلام :از دين و آيين مردم پرس و جو مكن كه بى دوست مى مانى.

519

روا بودن تجسّس براى كشف توطئه ها

۲۵۰۷.امام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله من و زبير و مقداد را مأمور كرد و فرمود: برويد تا به آبادى خاخ برسيد. در آن جا زنى كجاوه نشين مى بينيد كه با خود نامه اى دارد. آن نامه را از او بگيريد. ما راه افتاديم و اسبهايمان به تاخت مى رفتند تا آن كه به آبادى رسيديم و با آن زن كجاوه نشين رو به رو شديم. گفتيم: نامه را بده. گفت: من نامه اى ندارم. من گفتم: يا نامه را بيرون مى آورى يا لباسهايت را بازرسى مى كنيم. و او [ناچار ]نامه را از لا به لاى گيسوانش بيرون آورد. ما نامه را خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آورديم. نامه اى بود از حاطب بن ابى بلتعه به گروهى از مشركان، كه در آن اطلاعاتى درباره پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به آنها داده بود. پيامبر به حاطب فرمود: اين چيست، حاطب؟! عرض كرد: اى پيامبر خدا! درباره [مجازات ]من شتاب مكن؛ زيرا من از قريش نبودم، بلكه خود را هم پيمان و وابسته آنها كرده بودم؛ [مهاجران از ]قريش، در مكّه خويشاوندانى دارند كه از خانواده هاى آنان دفاع و حمايت مى كنند و من چون چنين خويشانى را نداشتم ، تصميم گرفتم به آنها خدمتى كنم و با اين كار از خويشان من در مكّه دفاع و حمايت كنند. يا رسول اللّه ! به خدا سوگند كه من نه كافر شده ام و نه مرتد. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: او به شما راست مى گويد.

1.بحار الأنوار : ۷۸/۲۵۳/۱۰۹.

2.و في خبر ۲۶۵۱ من سنن أبي داوود : «فقال عليّ : و الذي يُحلف به لأقتلنّكِ أو لتُخرجِنَّ الكتابَ ......... ».

3.سنن أبي داوود : ۳/۴۷/۲۶۵۰.

  • نام منبع :
    ميزان الحكمه ج 2
    سایر پدیدآورندگان :
    شیخی، حمید رضا
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
تعداد بازدید : 17746
صفحه از 604
پرینت  ارسال به