۲۲۰.از اخلاق مؤمن است : نيرومندى در دين، و بزرگى با نرمى، و استوارانديشى با آگاهى، و دانش با بردبارى، و تنگ نگرفتن در زندگى و ميانه روى در عبادت و دورى از طمع و استمرار در نيكى ؛ نه بر دشمنش ستم مى كند و نه به خاطر دوستش گناه، و آنچه را كه از آن او نيست، نمى خواهد و حقّى را كه بر گردن اوست انكار نمى كند، سخن چينى و عيبگويى و ستم نمى كند. در نماز، فروتن و در زكات، گشاده دست است. در راحتى، سپاسگزار و در سختى ، شكيباست. به آنچه دارد خرسند است، خشم او را از جا به در نمى برد و بخل او را هلاك نمى سازد. با مردم در مى آميزد تا بداند و ساكت مى ماند تا سالم بماند ، اگر بر او ستم شود، صبر مى كند تا خدايش انتقام او را بگيرد.
۲۲۱.نعمت ها تا پاينده اند، ناشناخته اند و چون بروند ،[قدرشان ]شناخته گردد.
۲۲۲.چون شنيدى كسى به آبروى مردم دست اندازى مى كند ، بكوش تا تو را نشناسد كه [آبروى ]آشنايانش، خوارترينِ آبروها نزد اوست.
۲۲۳.آنچه در توانت نيست بر دوش مگير ، و در پى چيزى كه بدان نمى رسى مباش و وعده چيزى كه بدان قدرت ندارى ، مده و جز برابر با بهره اى كه مى برى هزينه مكن و جز به اندازه زحمتت پاداش مخواه و جز با نيل به فرمانبردارى خداى متعال شادى مكن و فقط در پى جايگاهى باش كه لياقت آن را در خود مى بينى كه به دوش گرفتن بيشتر از توان، نابخردى است و كوشش در راه رسيدن به چيز دست نيافتنى رنج [بيهوده] ، و وعده دادن آنچه از عهده اش برنيايى مايه رسوايى ، و هزينه كردن بدون بهره بردن به تاراج دادن دارايى ، و پاداش خواستن بى زحمت سبكسرى ، و رسيدن به جايگاهى بدون لياقت، درآمدن بر لبه پرتگاه است.
۲۲۴.امام حسن عليه السلام پس از وفات اميرمؤمنان على عليه السلام ، سخنرانى كرد و پس از حمد و ثناى الهى گفت : بدانيد كه به خدا سوگند، ما از سر شكّ و ندامت ، از
جنگ با شاميان روى بر نتابيديم، ولى ما پيشتر با سلامت [دلها ]و شكيبايى با شاميان مى جنگيديم، اما سلامت با دشمنى و شكيب با بى تابى مخلوط گشته است و شما در آغاز جنگ صفين دينتان پيشتر از دنيايتان بود و اكنون دنيايتان پيشتر از دينتان و ما براى شما و شما براى ما بوديد و اينك گويى عليه ما هستيد. و پس از آن دو گونه كشته داريد : كشته اى به صِفّين كه بر او مى گرييد و كشته اى در نهروان كه در پى خون او هستيد. پس آن كه مى گريد ، واگذارنده ماست و آن كه در پى خون است شورشگر ، و معاويه مرا به سوى كارى فرا خوانده كه عزّت و انصافى در آن نيست. پس اگر جان به كف نهاده ايد، جواب ردّ به او دهيم و حكمش را به خدا واگذاريم و اگر دوستدار زندگى هستيد دعوتش را بپذيريم و به قضاى الهى راضى شويم.
پس مردمان فرياد كشيدند : ماندن ، ماندن.