۳۸۶.در محضر امام صادق عليه السلام گفته شد : يا با سلطان همراه باش يا با دريا. حضرت فرمود : اين سخنى محال است و درست آن است كه نه با سلطان و نه با دريا همراه مشو ، زيرا سلطان آزارت مى دهد و دريا سيرابت نمى كند.
۳۸۷.امام صادق عليه السلام به زرارة بن اعين فرمود : اى زرارة ، آيا سخنى درباره قضا و قدر به تو ياد بدهم؟ زرارة گفت : بلى ، فدايت گردم.
امام فرمود : چون روز قيامت رسد و خداوند آفريدگان را گرد آورد ، از آنچه با ايشان عهد بسته ، مى پرسد و از آنچه برايشان جارى ساخته است، نمى پرسد.
۳۸۸.حريز بن عبداللّه از امام صادق عليه السلام چنين نقل مى كند: مردم در مسئله قضا و قدر سه دسته اند:
كسى كه مى گويد خداوند متعال آفريدگانش را به نافرمانى وا مى دارد؛ اين شخص در حكم خود خداى متعال را ظالم دانسته، پس كافر است، و كسى كه مى گويد كارها به بندگان سپرده شده است ، اين شخص تسلّط خدا را سست پنداشته و منافق است ، و آن كه مى گويد : خداوند متعال در حدّ طاقت بندگان به آنها تكليف داده و آنها را بيش از حدّ توان مكلّف نكرده است، پس چون نيكى كند، خدا را ستايد و چون بدى كند ، از خداى متعال آمرزش بخواهد ، اين شخص مسلمان و (به حقيقت) رسيده است.
۳۸۹.و به هشام بن حكم فرمود : خداوند شبيه چيزى نيست و چيزى هم شبيه او نيست و هرچه كه در وهم آيد ، مغاير با اوست.
۳۹۰.اين گونه نيست كه هركس چيزى را كه بخواهد، بر آن قدرت يابد و نيز هركس كه بر چيزى قدرت يافت، بدان توفيق يابد و نه هركس كه توفيق يافت ، به هدفش برسد ، پس چون خواست و قدرت و توفيق و رسيدن به هدف گرد آمد سعادت لازم آيد.
۳۹۱.هركس به كسى اميد بندد ، بزرگش مى دارد و هركس دستش به چيزى نرسد معيوبش مى شمارد.