۱۱۹.و حضرت بر عضباء، ناقه اش، خطبه خواند و پس از حمد و ثناى خداى متعال فرمود : گويى حقّ در آن(=دنيا) بر غير ما واجب گشته و گويى مرگ بر غير ما نوشته شده و گويى مردگان، مسافرانى اند كه به زودى به سوى ما باز مى گردند ، پيكرهايشان را به خاك مى سپاريم و ميراثشان را مى خوريم، گويى ما پس از ايشان، جاويدان هستيم. هر اندرزگويى را از ياد برده و خود را از هر آسيبى ايمن پنداشته ايم.
هر كس خدا را بشناسد، بيمناك شود و هر كس بيمناك شود، خود را از دنيا كنار كشد.
۱۲۰.و پيامبر در خطبه اش ده سخن گفت :خدا را حمد و مدح كرد و گفت: اى مردم، برايتان نشانه هايى قرار داده شده است، پس به سوى نشانه هايتان برويد و برايتان خط پايانى ترسيم شده ، پس تا آنجا برويد، مؤمن ميان دو ترس است، ميان مهلتى كه سپرى شده و نمى داند خداوند با آن چه مى كند و مهلتى كه باقى مانده و نمى داند كه خداوند چه حكمى در آن رانده است. پس بنده بايد از خود و دنيايش براى آخرتش و از جوانى اش پيش از پيرى و از زندگيش پيش از مرگ، بهره گيرد. سوگند به آن كه جان محمّد به دست اوست، پس از مرگ جاى عذرخواهى نيست و پس از دنيا جز بهشت و دوزخ نيست.
۱۲۱.و از سخنان مختصر و مفيد حضرتش: مردم همه چون دندانه هاى شانه اند و انسان با برادرش فزونى مى گيرد و در مصاحبت كسى كه مانند آنچه براى خود مى بيند، براى تو نمى بيند ، خيرى براى تو نيست.