۱۷۰.بخشى از وصيّت امام على به امام پاك نهاد ، ابومحمّد حسن بن على: پسر عزيزم! آن گاه كه ديدم سنّ و سالى بر تو گذشته و سستى ام افزون گشته به [ نوشتن] وصيّت خود براى تو پرداختم و در آن ، ويژگى هايى را برشمردم ، پيش از آن كه مرگ بر من شتاب آورَد و نتوانم آنچه را در دل دارم با تو بگويم ، يا در انديشه ام كاستى پيش آيد ، چنان كه در جسمم پيش آمده ، يا خواهش هاى نَفْس و آشوب هاى دنيا به تو بشتابند و همانند اُشتُرى رَمنده شوى.
و جز اين نيست كه دل جوانِ نوخاسته ، همچون زمينى ناكاشته است كه هر بذرى در آن افكنند ، مى پذيرد. از اين رو ، پيش از آن كه دلت سخت و خِرَدت گرفتار شود ، به تربيت تو پرداختم تا با انديشه اى استوار ، به كار روى آورى و از آنچه تجربه داران در پى آن بودند و آزمودند ، بهره برگيرى و رنج جستجو از تو برداشته شود و نيازت به آزمودن نيفتد. پس به تو آن رسد كه ما به تجربه بدان رسيديم و براى تو روشن شود آنچه ما تاريكش مى ديديم.
و نيز از همين وصيت: ستم بر ناتوان ، زشت ترين ستم است. بسى درد كه دارو بود و دارو كه خود ، درد بُوَد. چه بسا كسى كه از او انتظار خيرخواهى نرود ولى دل بسوزاند ؛ و بسى كسى كه از او خيرخواهى طلبند و خيانت ورزد.
زنهار از تكيه كردن بر آرزوها ، كه آرزوها سرمايه هاى مردگان اند و [ شرطِ ]عقل، به ياد سپردنِ تجربه هاست. بهترين تجربه ات آن است كه توراپنددهد.فرصت را غنيمت شمار، پيش از آن كه [ مايه] پندت گردد. از دست نهادنِ توشه، تبهكارى است. از يار بى مقدارخيرى نرسد. آنچه برايت مقدّر است، به زودى به تومى رسد.
دشمنِ دوستت را دوست مگير كه [ اگر چنين كنى] با دوستت ، دشمنى كرده اى. براى برادرت ، خالصانه خير خواهى كن، خواه مطلوبِ او باشد و خواه نامطلوبش. خشم را جرعه جرعه فرو بَر ، كه من شربتى ننوشيده ام كه فرجامش شيرين تر و عاقبتش گواراتر از آن باشد.
اگر خواهى از دوستت بگسلى ، جايى براى آشتى بگذار كه اگر روزى بخواهد باز گردد ، بتواند.
مبادا برادرت در گسيختن پيوند با تو ، از تو در پيوستن آن قويتر باشد و نكند كه بر بدى كردن(به تو) ، از نيكى كردن (تو به او) نيرومندتر باشد.
و نيز از همين وصيت : روزى دو گونه است : آن كه تو مى جويى اش و آن كه تو را مى جويد و اگر تو به سويش نروى ، آن نزد تو مى آيد.
چه زشت است فروتنى ، هنگام نيازمندى و جفاپيشگى، به گاه بى نيازى. از دنيا همان قدر بهره [ حقيقى] توست كه با آن ، سراى آخرتت را آباد سازى.
از آنچه بوده ، بر آنچه نبوده ، دلالت جوى ، كه كارها به يكديگر همانند هستند. مانند آن كس مباش كه اندرز برايش سودمند نيست ، مگر آن گاه كه بسيار آزارش كنى ؛ زيرا خردمندان با اندك چيزى ، پند مى گيرند و چارپايان جز با زدنى سخت، چيزى نپذيرند. هر كه راه ميانه را رها كرد ، ستم ورزيد.
هر كه از حق تجاوز كند ، به تنگ راهه مى افتد. هر كس به قدر و مرتبه خويش اكتفا كند ، منزلتش پاينده تر است. بسى بينا كه به خطا رود ، و چه بسانابينا كه به مقصد مى رسد. بريدن از نادان ، برابر است با پيوستن به دانا. هر گاه زمامدار دگرگون گردد زمانه دگرگون مى شود يقين چه اندوه زداى خوبى است.
از مشورت با زنان(كم خرد) بپرهيز ، كه رأيى سست دارند و عزمى ناتوان.
زنان را روى پوشيده دار كه برايشان بهتر است و بيرون رفتنِ ايشان [ از خانه ]بدتر از آن نيست كه فردى را كه به وى اطمينان ندارى ، به خانه درآورى. اگر توانى كارى كنى كه جز تو را نشناسد ، چنان كن و كارى را كه برون از توان اوست ، به وى مسپار ، كه زن چون گلى خوش بوى است و نه خدمتكار. او را به طمع ميفكَن تا براى ديگرى ميانجى شود و مبادا كه نابجا غيرت ورزى كه سبب مى شود زنِ درست كار به نادرستى و پاك دامن به شكّ درغلطد.