91
چشم تماشا، ترجمه نزهة الناظر و تنبیه الخاطر

۱۷۰.بخشى از وصيّت امام على به امام پاك نهاد ، ابومحمّد حسن بن على: پسر عزيزم! آن گاه كه ديدم سنّ و سالى بر تو گذشته و سستى ام افزون گشته به [ نوشتن] وصيّت خود براى تو پرداختم و در آن ، ويژگى هايى را برشمردم ، پيش از آن كه مرگ بر من شتاب آورَد و نتوانم آنچه را در دل دارم با تو بگويم ، يا در انديشه ام كاستى پيش آيد ، چنان كه در جسمم پيش آمده ، يا خواهش هاى نَفْس و آشوب هاى دنيا به تو بشتابند و همانند اُشتُرى رَمنده شوى.
و جز اين نيست كه دل جوانِ نوخاسته ، همچون زمينى ناكاشته است كه هر بذرى در آن افكنند ، مى پذيرد. از اين رو ، پيش از آن كه دلت سخت و خِرَدت گرفتار شود ، به تربيت تو پرداختم تا با انديشه اى استوار ، به كار روى آورى و از آنچه تجربه داران در پى آن بودند و آزمودند ، بهره برگيرى و رنج جستجو از تو برداشته شود و نيازت به آزمودن نيفتد. پس به تو آن رسد كه ما به تجربه بدان رسيديم و براى تو روشن شود آنچه ما تاريكش مى ديديم.
و نيز از همين وصيت: ستم بر ناتوان ، زشت ترين ستم است. بسى درد كه دارو بود و دارو كه خود ، درد بُوَد. چه بسا كسى كه از او انتظار خيرخواهى نرود ولى دل بسوزاند ؛ و بسى كسى كه از او خيرخواهى طلبند و خيانت ورزد.
زنهار از تكيه كردن بر آرزوها ، كه آرزوها سرمايه هاى مردگان اند و [ شرطِ ]عقل، به ياد سپردنِ تجربه هاست. بهترين تجربه ات آن است كه توراپنددهد.فرصت را غنيمت شمار، پيش از آن كه [ مايه] پندت گردد. از دست نهادنِ توشه، تبهكارى است. از يار بى مقدارخيرى نرسد. آنچه برايت مقدّر است، به زودى به تومى رسد.
دشمنِ دوستت را دوست مگير كه [ اگر چنين كنى] با دوستت ، دشمنى كرده اى. براى برادرت ، خالصانه خير خواهى كن، خواه مطلوبِ او باشد و خواه نامطلوبش. خشم را جرعه جرعه فرو بَر ، كه من شربتى ننوشيده ام كه فرجامش شيرين تر و عاقبتش گواراتر از آن باشد.
اگر خواهى از دوستت بگسلى ، جايى براى آشتى بگذار كه اگر روزى بخواهد باز گردد ، بتواند.
مبادا برادرت در گسيختن پيوند با تو ، از تو در پيوستن آن قويتر باشد و نكند كه بر بدى كردن(به تو) ، از نيكى كردن (تو به او) نيرومندتر باشد.
و نيز از همين وصيت : روزى دو گونه است : آن كه تو مى جويى اش و آن كه تو را مى جويد و اگر تو به سويش نروى ، آن نزد تو مى آيد.
چه زشت است فروتنى ، هنگام نيازمندى و جفاپيشگى، به گاه بى نيازى. از دنيا همان قدر بهره [ حقيقى] توست كه با آن ، سراى آخرتت را آباد سازى.
از آنچه بوده ، بر آنچه نبوده ، دلالت جوى ، كه كارها به يكديگر همانند هستند. مانند آن كس مباش كه اندرز برايش سودمند نيست ، مگر آن گاه كه بسيار آزارش كنى ؛ زيرا خردمندان با اندك چيزى ، پند مى گيرند و چارپايان جز با زدنى سخت، چيزى نپذيرند. هر كه راه ميانه را رها كرد ، ستم ورزيد.
هر كه از حق تجاوز كند ، به تنگ راهه مى افتد. هر كس به قدر و مرتبه خويش اكتفا كند ، منزلتش پاينده تر است. بسى بينا كه به خطا رود ، و چه بسانابينا كه به مقصد مى رسد. بريدن از نادان ، برابر است با پيوستن به دانا. هر گاه زمامدار دگرگون گردد زمانه دگرگون مى شود يقين چه اندوه زداى خوبى است.
از مشورت با زنان(كم خرد) بپرهيز ، كه رأيى سست دارند و عزمى ناتوان.
زنان را روى پوشيده دار كه برايشان بهتر است و بيرون رفتنِ ايشان [ از خانه ]بدتر از آن نيست كه فردى را كه به وى اطمينان ندارى ، به خانه درآورى. اگر توانى كارى كنى كه جز تو را نشناسد ، چنان كن و كارى را كه برون از توان اوست ، به وى مسپار ، كه زن چون گلى خوش بوى است و نه خدمتكار. او را به طمع ميفكَن تا براى ديگرى ميانجى شود و مبادا كه نابجا غيرت ورزى كه سبب مى شود زنِ درست كار به نادرستى و پاك دامن به شكّ درغلطد.


چشم تماشا، ترجمه نزهة الناظر و تنبیه الخاطر
90

۱۷۰.ومِن جُملة وَصِيَّتِهِ للإمامِ الزَّكيِّ أبي مُحمّدٍ الحسنِ بنِ عليٍّ عليهماالسلام: يا بُنَيَّ، إنّي لَمّا رأيتُكَ قَد بَلَغتَ سِنّاً ، ورأيتَني أزدادُ وَهناً ، أردتَ بِوَصَّيتي إيّاكَ خِصالاً مِنهُنَّ : أنّي خِفت أن يُعجِّل بي أجَلي قَبلَ أن أُفضي إليكَ بِما في نَفسي، وأن أُنقَصَ في رأيي كما نَقَصتُ في جِسمي ، أو يَسبِقَني إلَيكَ بَعضُ غَلَباتِ الهَوى ، وفِتَنِ الدُّنيا ، فَتكونَ كالصَّعبِ النَّفورِ ، فَإنَّ قَلبَ الحَدَثِ كالأرضِ الخاليةِ ما اُلقي فيها مِن شَيءٍ إلّا قَبِلَتهُ ، فبادَرتُكَ بالأدَبِ قَبلَ أن يَقسوَ قَلبُكَ ، ويَشتَغلَ لُبُّكَ ، لِتَستَقبِلَ بِجِدِّ رأيِكَ ما قَد كَفاكَ أهلُ التَّجارِبِ بُغيَتَهُ وتَجرِبَتُهُ ، فَتَكونَ قَد كُفيتَ مُؤنَة الطَّلَبِ ، وعُوفيتَ مِن عِلاجِ التَّجرِبَهِ، فأتاك مِن ذلك ما قَد كُنّا نأتيهِ ، واستبانَ لَكَ ما أظلَمَ عَلَينا فِيهِ. ۱
(ومنها): ظُلمُ الضَّعيفِ أفحَشُ الظُّلمِ ، ورُبَّما كانَ الداءُ دَواءً ، والدواءُ داءً، ورُبَّما نَصَحَ غَيرُ الناصِحِ ، وغَشَّ المُستَنصَحُ.
وإيّاكَ والاتِّكالَ عَلَى المُنى؛ فإنّها بَضائعُ النَّوكى ۲ -. والعقلُ حِفظُ التَّجارِبِ، وخَيرُ ما تُحَدَّثُ بِهِ ما وَعَظَكَ. بادِرِ الفُرصةَ قَبلَ أن تكونَ عِظةً. مِنَ الفَسادِ إضاعةُ الزادِ. لاخيرَ في مُعينٍ مَهينٍ. سَيأتيكَ ما قُدِّرَ لَكَ. ۳
لا تَتَّخِذَنَّ عَدُوَّ صَديقِكَ صَديقاً فَتُعاديَ صَديقَكَ ، امحَض أخاكَ النَّصيحةَ حَسَنةً كانَت أو قَبيحةً، وإن أردتَ قَطيعةَ أخيكَ فاستبقِ لَهُ مِن نَفسِكَ بَقيّةً يَرجِع إليكَ (لا يَكونَنَّ أخوكَ عَلى قَطيعَتِكَ أقوى مِنكَ عَلى صِلَتِهِ ، وَلا يَكونَنَّ عَلى الإِساءَةِ أقوى مِنكَ عَلى الإِحسانِ .) ۴
(ومنها): الرِّزقُ رِزقانِ : رِزقٌ تَطلُبُهُ، ورِزقٌ يَطلُبُكَ ؛ فإن لَم تأتِهِ أتاكَ.
ما أقبَحَ الخُشوعَ عِندَ الحاجَةِ ، والجَفا عِندَ الغِنى! إنّما لَكَ من دُنياك ما أصلَحتَ بِهِ مَثواكَ. ۵
استدِلَّ عَلى ما لَم يكُن بِما قَد كانَ ؛ فإنّ الاُمورَ أشباهٌ ، ولا تَكونَنَّ مِمَّن لا تنفَعُهُ العِظةُ إلّا تَرَكَ القَصدَ جارَ. مَن تَعدّى الحَقَّ ضاقَ مَذهبُهُ. ومَنِ اقتَصَرَ عَلى قَدرِهِ كانَ أبقى لَه ، ورُبَّما أخطأَ البَصيرُ قَصدَهُ ، وأصابَ الأعمى رُشدَهُ. قَطيعةُ الجاهلِ تَعدِلُ صِلةَ العاقِلِ ، إذا تَغيَّرَ السُّلطانُ تَغيَّرَ الزَّمانُ ، نِعمَ طارِدُ الهُمومِ اليَقينُ. ۶
(ومنها): يا بُنيَّ، إيّاكَ ومشاوَرَة النِّساءِ! فَإنَّ رأيَهُنَّ إلى أفْنِ ۷ ، وعزمَهُنّ إلى وَهنٍ ،
وأقصِر عَلَيهِنّ حُجُبَهُنَّ ؛ فَهُو خَيرٌ لَهُنَّ ، ولَيسَ خُروجُهُنَّ بأشَدَّ مِن دُخولِ مَن لا يوثَقُ بِهِ عَليهِنَّ، فإن استَطَعَت أن لا يَعرفنَ غَيرَكَ فَافعَل ، ولا تُمَلِّكِ المَرأةَ مِن أمرِها ما يجاوِزُ نَفسَها ؛ فَإنَّ ذلِكَ أنعمُ لِبالِها ؛ فإنّ المرأةَ رَيحانةٌ ولَيسَت بِقَهرَمانةٍ، ولا تُطمِعها أن تشفَعَ لِغَيرِها، وإيّاكَ والتَّغايُرَ في غَيرِ مَوضِعِ غَيرةٍ، فَإنّ ذلِكَ يدعو (الصَّحيحَة مِنهُنّ) إلى السُّقمِ ، (والبَريئةَ إلى الرَّيبِ) ۸ .

1.. نهج البلاغة : الكتاب ۳۱، خصائص الأئمّة عليهم السلام : ص ۱۱۶ وفيه «بغيبه» بدل «بغيته»، تحف العقول : ص ۷۰ وفيها «التجربة» بدل «التجرية».

2.. الأنوك : الأحمق او جمعه النَّوكى (لسان العرب : ج ۱۰ ص ۵۰۱).

3.. نهج البلاغة : الكتاب ۳۱، خصائص الأئمّة عليهم السلام : ص ۱۱۷، تحف العقول : ص ۷۹ وفيها «جربت» بدل «تحدث» و «غصّة» بدل «عظة».

4.. نهج البلاغة : الكتاب ۳۱، خصائص الأئمّة عليهم السلام : ص ۱۱۷، تحف العقول : ص ۸۱ نحوه، من لا يحضره الفقيه : ج ۴ ص ۳۹۰ ح ۵۸۳۴ ؛ دستور معالم الحكم : ص ۶۳ وفيهما صدره إلى «صديقك».

5.. نهج البلاغة : الكتاب ۳۱، خصائص الأئمّة عليهم السلام : ص ۱۱۷، تحف العقول : ص ۸۲، من لا يحضره الفقيه : ج ۴ ص ۳۸۶ ح ۵۸۳۴، كنزالفوائد : ج ۲ ص ۱۹۷ وفيهما صدره إلى «أتاك».

6.. خصائص الأئمّة عليهم السلام : ص ۱۱۷، نهج البلاغة : الكتاب ۳۱، تحف العقول : ص ۸۳ كلاهما نحوه، من لا يحضره الفقيه : ج ۴ ص ۳۹۰ ح ۵۸۳۴ وفيه «من تعدّى الحقّ ذاق مذهبه» فقط.

7.. الأفْنُ : النقصُ (النهاية : ج ۱ ص ۵۹).

8.. خصائص الأئمّة عليهم السلام : ص۱۱۷ وفيه «لاتعطها» بدل «لاتطمعها»، نهج البلاغة: الكتاب۳۱، تحف العقول: ص۸۶، كنزالفوائد: ج ۱ ص ۳۷۶ والثلاثة الأخيرة نحوه، الكافي: ج ۵ ص ۵۱۰ ح ۳ وفيه من «لا تملك» إلى «لغيرها».

  • نام منبع :
    چشم تماشا، ترجمه نزهة الناظر و تنبیه الخاطر
    سایر پدیدآورندگان :
    مسعودي،عبدالهادي (مترجم)
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1390
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 205160
صفحه از 252
پرینت  ارسال به