ندارند. ازاينرو، سعى كرد اينبار نيز اوضاع را آرام سازد و آتش خشم قريش را فرونشاند تا با مشورت برادرزادهاش براى اين موضوع راهحلى بيابد. ولى رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلم براى اجراى اوامر الهى بر استمرار تبليغ رسالت اسلامى خويش در هر شرايط و با هر نتيجهاى، پافشارى كرد و فرمود:
عمو جان! به خدا سوگند! اگر خورشيد را در دست راست و ماه را در دست چپم قرار دهند تا دست از تبليغ رسالتم بردارم، هرگز اين كار را نخواهم كرد تا خداوند برايم پيروزى ظاهر كند و يا در اين راه كشته شوم.
اين را گفت و اشك در چشمان مباركش حلقه زد و بهپا خاست كه از آنجا بيرون رود. ابو طالب از ديدن اين صحنه متأثر شد و از آنجا كه به صداقت برادرزادهاش آگاهى و به وى ايمان داشت به پيامبر گفت: برادرزاده عزيز، اينك ميان مردم برو و هرچه دوست دارى بگو. به خدا سوگند! هرگز تو را در برابر چيزى تسليم نخواهم كرد.
قريش همچنان به فريبكارى خود ادامه داد و يكبار ديگر نزد ابو طالب رفت و از او خواست تا از حمايت رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلم دست بردارد و از وى خواست كه در عوض تسليم پيامبر، زيباترين جوان مكه را براى خود انتخاب كند. به او گفتند: اى ابو طالب! عمارة بن وليد را كه نيرومندترين و زيباترين جوان عرب است، بستان و از خرد و توان وى بهره بگير و او را به فرزندى بپذير و برادرزادهات را، كه صفوف قومت را پراكنده ساخته و عقل آنها را به تمسخر گرفته، به ما بسپار تا او را بكشيم كه در اينصورت يك تن عوض يك تن دادهايم. ابو طالب با اظهار تنفر از اين سوداگرى ستمگرانه، به آنان گفت: به خدا! پيشنهاد بسيار زشتى كرديد.
شگفتا! آيا مىخواهيد فرزندتان را به من بسپاريد و او را در دامانم براى شما پرورش دهم، ولى من فرزندم را به شما بسپارم تا وى را به قتل برسانيد؟