ابو بكر درون غار صداى قريشيان را مىشنيد كه صدا مىزدند: محمد! بيرون بيا و پاهاى آنها را نزديك در غار مشاهده مىكرد. ازاينرو، سخت وحشتزده شده بود. رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلم به او مىفرمود:
لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا؛
خدا با ماست بيمناك مباش
قريشيان با مشاهده تار تنيدهشده عنكبوت بر در غار و آشيانه كبوتر كه در آن تخم گذاشته بود، به وجود پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله و سلم در غار پى نبردند.
با فرارسيدن شب، على عليه السّلام و هند بن أبى هاله پس از پىبردن به محل حضور پيامبر، با آن حضرت ديدار كردند و رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلم در مورد عمل به تعهدات و اداى اماناتش به على عليه السّلام سفارشهاى لازم را ارائه فرمود؛ زيرا پيامبر خدا امانتدار عرب بهشمار مىآمد و به امام على عليه السّلام دستور داد تا براى خود و فواطم۱ حيوان راهوارى خريدارى كند و به او بپيوندد و به آن حضرت اطمينان داد و فرمود:
دشمنان از هماكنون هيچگونه تعرّضى در مورد تو انجام نخواهند داد تا نزد من آيى، بنابراين اماناتى كه از مردم نزد من است، در برابر ديدگان مردم به صاحبانشان برگردان، تو را به مراقبت از دخترم فاطمه سفارش مىكنم و هردوى شما را به خدا سپرده و در پناه او قرار مىدهم.۲
نبىّ اكرم صلّى اللّه عليه و اله و سلم پس از گذشت سه روز كه مطمئن شد كسى در جستجوى او نيست، بهسرعت رهسپار مدينه گرديد و با يارى خواستن از خدا و اميدوار به يارى او، تحمل هرگونه دشوارى را بر خود هموار ساخت.